معصومه خندان لیسانس, برق شریف خوانده بود. و فوق لیسانس ام بی ای دانشگاه تهران. و بعد رفت آمریکا و از هاروارد فوق لیسانس MPA گرفت. دیروز آمده بود دانشگاه تا در یک ارائهی 1 ساعته از تجربیاتش در دورهی 2 سالهی هاروارد و رشتهی MPA بگوید. حرفهایش جالب بود.
زمینهی دانشگاه خیلی مهم است. context دانشگاه است که برایت میماند. رشتهای که خواندهای به خصوص در مقطع لیسانس به محاق فراموشی میرود. ولی زمینهی دانشگاه نه. مهارتهایی که آدم در دانشگاههای خوب یاد میگیرد باعث میشود که بتواند زندگی کند. بتواند در هر کجایی ازین کرهی خاکی هست خوب عمل کند. شریف و تهران و بعد هاروارد از او شخصیت فوقالعادهای ساخته بودند.
مدرسهی هاروارد کندی، مدرسهی آموزش حکومتداری و سیاستگذاری است. به سایتش که بروی تاریخچهاش را نوشتهاند. این که بعد از رکود بزرگ آمریکا و جنگ جهانی دوم، به قدری مسائل مدیریت داخلی کشورها و مسائل بینالملل پیچیده شده بود که هارواردیها به فکر افتادند که مدرسهای برای آموزش حکمرانی و سیاستگذاری راه بیندازند. امروزه روز افتخار مدرسهی هاروارد کندی این است که بعد از 80سال 46000 فارغالتحصیلش در 200کشور دنیا مشغول امور کشورداریاند.
روزهای اول همکلاس شدن با مردان سیاست آمریکا و ارتشیهایی که با لباسهای نظامی سر کلاس رفت و آمد میکردند برای معصومه خندان خوفناک بود.
پیشزمینههای ذهنی آدم را خسته و ویران میکنند. سال اول حضورش در هاروارد خیلی بهش سخت گذشت. هزاران پیشزمینهی ذهنی داشت که مدتی طول کشید تا بتواند آنها را کنار بگذارد و بتواند با محیط اطراف خودش دوست شود. مثلا میگفت که من این پیشزمینه را داشتم که آنجا آزادی کامل وجود دارد و هر کس هر جور دلش میخواهد میتواند زندگی کند. من حجابم را رعایت کردم. روسری سرم میگذاشتم. فکر میکردم که چون آزادی هست پس من هم میتوانم حجابم را رعایت کنم. روزهای اول آقایی آمد تا با من دست بدهد. دست ندادم. و برای هر دویمان این یک واقعهی شوکآور بود. برای او خیلی توهینآمیز شد که من بهش دست ندادهام. و برای من هم خیلی شوکآور بود که چرا نباید به عقاید من احترام گذاشته شود. هیچ جا آزادی کامل وجود ندارد. یا این که تا 2-3هفتهی اول نمیگذاشتند من صبحها بیایم داخل سالن تربیت بدنی دانشکده والیبال و ورزش های غیر از دویدن بکنم. چون روسری داشتم و بدنم پوشیده بود و مربی نمیگذاشت که با روسری ورزش های غیر از دویدن را انجام بدهم. ولی آنقدر اصرار کردم تا که پذیرفتند که من اینم.
عکسهایش از ورزشهای صبحگاهی و دویدنهای صبحگاهی را هم نشانمان داد. از نظم عجیب دانشجوهای آنجا گفت. این که مثلا هر روز 6صبح تمرین ورزشی داریم. من 5دقیقه به 6 که میرسیدم میدیدم هیچ کس نیامده. مطلقا هیچ کس. بعد ساعت 6که میشد یکهو میدیدم 100نفر آدم با هم آمدهاند.
و بعد دیگر جا افتاد. میگفت سال دوم یک درسی بود در مورد کاندید شدن در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا. مهارتها و شیوههای ریاست جمهوری در آمریکا و پیروز شدن در انتخابات. من میخواستم این درس را بردارم. رفتم با استادش حرف زدم. الویت با آمریکاییها بود. من توی لیست رزرو بودم. 100نفر رزرو بودیم و ازین 100نفر 3نفر انتخاب میشدند. و بعد من جزء این 3نفر انتخاب شدم. توی خود ایران که بودم اصلا مسائل سیاسی و جناحها و انگیزهها و... را دنبال نمیکردم. ولی آنجا مجبور شدم به کوچکترین اخبار هم توجه کنم و کلی مهارت مناظره و مذاکره یاد بگیرم.
مدرسهی هاروارد کندی در مقطع فوقلیسانس 4تا گرایش دارد. جزئیات این 4 گرایش را این جا نوشتهاند. معصومه خندان توسعهی جهانی International development را خوانده بود. یک دورهی 2 ساله که برخلاف ایران به هیچ وجه قابل تمدید نبود. سال اول همهش به خواندن اقتصاد و ریاضی میگذرد. اقتصاد خرد. اقتصاد کلان. اقتصاد خرد پیشرفته. اقتصاد کلان پیشرفته. ریاضیات پیشرفته. و بدجوری سر این درسهای ریاضی فشار میآورند. جوری که نایی برای دانشجوها نمیماند. معصومه خندان میگفت یکی از مهارتهایی که توی شریف یاد گرفته بودم گروه کوه دانشگاه بود. این که چطور استقامت کنی. چطور ادامه بدهی. تجربیات گروه کوه و سختیهایش باعث شد که بتوانم سال اول دوام بیاورم...
توی دانشکده هر روز هر روز ارائه برگزار میشود. ارائهها هم توسط آدمهای کله گنده اجرا میشود. هر روز عصر میبینی که فلان وزیر یا فلان رییس جمهور از فلان کشور دنیا آمده و دارد در مورد تجربهی اجرای سیاست بهمان در کشورش ارائه میدهد. بعد ارائهها هم مثل ایران فقط برای دانشجوها نیست. اساتید با شور و شوقی بیشتر از دانشجوها در ارائهها شرکت میکنند. آنها هستند که بیشترین سوالها را میپرسند. سال اول برای معصومه خندان دردناک بود. چون هر روز هر روز ارائههایی جذاب و بهدردبخور توی لابی دانشکدهاش برگزار میشد. و او چون کلی تمرین و تکلیف و درس داشت مجبور بود از کنارشان رد شود و به درس و مشقش برسد. لحظهی لحظهی هاروارد یادگرفتنی است.
یک چیز دیگر هم جدی و واقعی بودن درسها است. توی ایران و شریف همه چیز تمرین و تکلیف است. کاربردیترین مسائل هم توی دانشگاههای ایران به صورت تمرینهای فضایی درمیآیند. ولی آنجا این طور نبود. تمرین یک هفتهی یکی از درسهای معصومه خندان در مورد سیاستگذاری عمومی در مکزیک بود. 3تا موضوع داده بودند که انتخاب کنید و 2هفته رویش کار کنید. مدلسازی دینامیکی کنید و نتایج را بعد از 2هفته ارائه کنید. او هم دید 3تا موضوع سادهاند و به سبک و سیاق ایران مثل یک تکلیف ساده حلشان کرد و مدلسازی کرد و رفت سر کلاس. بعد یکهو دید روز ارائه، مسئولان اجرایی و حکومتی کشور مکزیک به صورت آنلاین ارائههای آنها را دنبال میکنند و به عنوان یکی از حضار در کلاس به صورت آنلاین حضور دارند. سوال هم میپرسند و نظر در دانشجوها را در مورد کارشان جویا میشوند!
همکلاسی شدن با آدمهایی از ملیتهای مختلف تجربهای فوقالعاده در رشتهی MPA است. معصومه خندان میگفت یک کلاس داشتم که تویش از 29 تا کشور مختلف نشسته بودیم.
Leadership، pubic policy، geopolitics، institution ، education، international relation و.... موضوع هایی هستند که انتخاب میکنی و به عنوان تز ارشد رویشان کار میکنی. معصومه خندان روی موضوع مرگ و میر زنان باردار در ترکیه کار کرده بود. میگفت یکی از استادهای آنجا پاکستانی بود. 1 سال از دانشگاه کناره گرفت و رفت پاکستان که مشکلات آموزش در پاکستان را پیدا کند. 1سال مصاحبههای مختلف با آدمهای زیاد کرد. آمار و اطلاعات جمعآوری کرد. فیلم و عکس جمعآوری کرد. و بعد برگشت تا آموزش در پاکستان و مشکلات آن را با استفاده از سیستمهای دینامیکی مدلسازی ریاضی کند و گلوگاهها را پیدا کند و راه حل ارائه بدهد. میگفت پروژهی یکی از درسهایمان یارانه در کشور اندونزی بود. تمام دادههای اطلاعاتی کشور اندونزی را به ما میدادند تا یک مدل طراحی کنیم و بگوییم چه مقدار یارانه به چه کسانی در آن کشور داده شود تا ازیک طرف فقرا زندگی بهتری را بتوانند داشته باشند و از طرف دیگر یارانه به جیب مرفهان جامعه نرود. (چیزی مشابه ایران.) میگفت ما این را انجام دادیم و در اختیار دولت اندونزی گذاشتیم. از سیاستهای خود دولت آن کشور بهینهتر شده بود مدل ما!
این که کارآموزی سال اولت یک مسافرت 2ماهه به یک کشور در حال توسعه باشد و تمام خرج و مخارج این سفر 2ماهه را هم دانشگاه بدهد هیجانانگیز است. معصومه خندان این فرصت 2ماهه را رفته بود آفریقای جنوبی. 2 ماه مجوز دانشگاه هاروارد کندی را داری که توی کوچه پس کوچههای آفریقای جنوبی سر بزنی و به مراکز حکومتی بروی و از سیاستهایشان و نحوهی اجراییاتشان بپرسی و برایت توضیح بدهند. جالبش این است که بعد از این 2ماه گزارشی ازت نمیخواهند. فقط پول بهت میدهند که 2ماه برو و سر از کار حکومت آن کشور مورد نظر دربیاور. همین و تمام. در طول 2سال حضورش در مدرسهی هاروارد کندی هم آفریقای جنوبی رفته بود و هم کرهی جنوبی و هم کلمبیا. حوزهی کاری مدرسهی هاروارد کندی روی حکومت در تمام کشورها (از توسعه نیافته تا جهان اولی!) است. همهی اساتید آنجا به طور پایهای اقتصاد خواندهاند و در سایر زمینههای علوم اجتماعی به طور تخصصی کار میکنند.
اعتماد به نفسی که مدرسهی هاروارد کندی به شما میدهد... این یکی از شیرینترین تجربیات معصومه خندان بود. میگفت به انحاء مختلف به دانشجوهایشان این باور را میدهند که شما مهمید. دغدغههای شما دغدغههای مردم جهان است. پی در پی این باور را در شما ایجاد میکنند که کار جهان در دستهای شماست. حکومتداران هی مسائل حکومتی را به صورت پروژهی درسی به دانشجوها واگذار میکنند. هی شخصیتهای برتر کشورها میآیند توی دانشکده و ارائه میدهند.
توی سایت هاروارد کندی اگر بروی آمار فارغالتحصیلان این دانشکده را هم دارند. برایشان مهم است که این خانم یا آقایی که این جا درس خوانده بعدش چه شده. بعدش در کجا مشغول به کار شده...
جای جای دانشکده جملهی ماه میخواهیم جهان را جای بهتری کنیم به چشم میخورد. جملهی مشهور جان اف کندی در جای جای دانشکده به صورت شعار به چشم میخورد: بپرسید که شما چه کار میتوانید بکنید؟ یک توضیح اضافه هم خود هارواردیها به آن اضافه کردهاند: و تصور کنید که ما با هم چه کار میتوانیم انجام بدهیم؟ ما میخواهیم جهان را جای بهتری کنیم.
یک آرم مخصوص هم دارند: YOU ARE HERE.
یک مقوای ساده که کلمات بالا به صورت درشت روی آن نوشته شده و پایینش هم یک نقشهی جهان است. دانشجوها و فارغالتحصیلهای کندی هاروارد هر کجای دنیا که بروند،این آرم را دستشان میگیرند و یک عکس یادگاری میاندازند. بعد پای عکس توضیحات کی، کجا، چگونه را اضافه میکنند و میفرستند به ایمیل دانشکده. دانشکده آن عکس را با توضیحات و کلی آب و تاب توی سایت دانشگاه منتشر میکند و به این افتخار میکند که دانشجویان و فارغالتحصیلان من در نقطه نقطهی جهان حضور دارند.
در آخر کار معصومه خندان هم این کار را کرد. آرم دانشکدهشان را دست گرفت و با ما که پای حرفهایش نشسته بودیم یک عکس دستهجمعی انداخت.
معصومه خندان برمیگردد به ایران؟ آیا با آن همه درس حکومتداری و آن همه تجربهی فشردهای که در طول 2 سال در برترین دانشگاه دنیا کسب کرده میتواند در ایران کار کند؟ یک چیزی ته دلم میگفت نمیگذارند. نخواهند گذاشت... ولی او گزینه های دیگری به جز برگشت هم داشت. میتوانست دکترا را هم در هاروارد بخواند و روی international relation کار کند. میگفت آنجا تصویری که از ایران دارند به شدت منفی است. من می توانم روی این تصویر کار کنم. آنها تصویر منفیای دارند و سیاستهایی که آمریکاییها و سایر کشورهای جهان در مورد ایران اعمال میکنند بر اساس این تصویر منفی است. و این سیاستها روی زندگی مردم ایران خیلی تاثیر میگذارد. بیکاری جوانان ایرانی دردناک است. وضع بعضی از زنان و آموزش در ایران دردناک است. اینها ناشی از سیاستهای آمریکا هم هست یک بخشیش... یک بدبختی بزرگ دیگر این است که ایرانیهایی که آنجا هستند هم دوست دارند که از ایران بد بگویند. حالا تو بگیر در مورد مردمان سایر ملل... شاید اگر آنجا بمانم و روی این تصویر از ایران کار کنم بیشتر فایده داشته باشم تا در خود ایران. با این که وقتی مسائل ایران را میبینم کلی ایده به ذهنم میرسد برای حل مشکل.
یک عکس یادگاری YOU ARE HERE انداختیم و خوشحال و خندان سالن ارائه را ترک کردیم.
پسنوشت: وبلاگ های اساتید دانشگاه هاروارد هم خواندنی است: @@@
پسنوشت ۲: سالها پس از نوشتن این پست:
معصومه خندان برای کار و زندگی به ایران برنگشت. او هم شد یکی از میلیونها دایاسپورای ایرانی. به ایران رفتوآمد دارد. اما امسال که به ایران برگشت دیگر برایش رنگ و بوی آن سالها را نداشت. غمگین بودن این بوم و بر و سرعت حرکت به سوی نابودی و اصرار برای حرکت به سوی نابودی برای اویی که چند ماه دور از ایران بود محسوس شده بود. حالا حجاب را کنار گذاشته؛ اما البته که هنوز تصویر زمینهی صفحهی لینکدینش قلهی دماوند است. طی این سالها البته که تلاش کرده تصویر ایران و سیاستگذاری در ایران در غرب را اصلاح کند. حقیقت این است که حاکمیت ایران در زمینههایی هم موفق بوده. مثلا نظام یارانه و درمان ایران یا روند کاهش باروری ایران در دههی ۷۰ در سطح جهان مثال زدنی است و او سعی کرده با بیان علمی این روایتها کمی تصویر را بهتر کند. او بعد از هاروارد به دانشگاه جورجتاون رفت و آنجا یک ارشد اقتصاد هم گرفت. حالا چند سالی است در بانک جهانی مشغول به کار شده و یک کسب و کار هم توی آمریکا برای خودش راه انداخته:
Mx3P (M:Masoomeh X:Technology 3P: Public Private People) در مورد کمک به کشورها و دولتها برای توسعهی کارافرینی و رفع کمبود نیروی کار با تحصیلات پایین در اقتصاد با توسعهی راه حلهای نواورانه و مقیاسپذیر برای دسترسی نیروی کار به مشاغل باکیفیت.
یک روز تابستان ۱۴۰۲ توی همین سپهرداد بهم پیام داد که مطلبت در مورد من یک جورهایی مرجع شناخت من به زبان فارسی شده است و دلم میخواهد با کامل کردن اشتراکگذاری تجربهای که نصفش را تو روایت کردهای به آدمها کمک کنم تا چیزی را که میخواهند به دست بیاورند و آدمهای بهتر و راضیتری باشند.
گفت چند وقت پیش یک ایرانی ساکن آمریکا که برای دانشگاه هاروارد اپلای کرده بود از طریق همین نوشتهی وبلاگت من را شناخت و به من پیام داد. ایمیلی که برایش فرستاده بود این طوری بود:
I wanted to reach out to you with an intriguing anecdote. Back in the summer of 2015, I came across a captivating post on Sepehrdad's blog. In this post, the author shared your experiences and insights about the MPA/ID program, which left a lasting impression on me. It was during a time when I had just been accepted into the MBA entrance exam, and although it wasn't a part of my direct research for the program, your narrative about HKS and the MPA/ID program intrigued me immensely.
Fast forward to today, I am incredibly excited to have been accepted into the program, and I cannot express enough how influential that initial encounter with that blog post was in shaping my decision to apply.
متن ایمیل او را که برایم فرستاد قند تو دلم آب شد که اوففف، سپهرداد من چه طوری زندگی آدمها را تغییر داده...
آدرس صفحهی لینکدینش تغییر کرده بود. چند تا سایت پادکستی باهاش به خاطر کار و بار و موفقیتهایش مصاحبه کرده بودند. یکیشان سایت ملکههای تکنولوژی بود. یک پادکست پینگپنگی ۶۰ سوالهی نیمساعته در مورد زندگی و عقاید معصومه خندان. میتوانید روایت یکی از ایرانیان فارغالتحصیل هاروارد را چند سال بعد از پایان تحصیل بشنوید.