Pauline & Cédric
خیلی اتفاقی یافتمشان. همه چیز از پیکان شروع شد. از همان آقای انگلیسی که توی فلیکر میگردد و همهی عکسهای پیکان هانتر را ستاره میزند و بعد اجازه میگیرد که آن عکس را توی وبلاگش بگذارد. رفتم توی صفحهاش و به عکسهای پیکان در طول تاریخ و در چهار گوشهی دنیا نگاه کردم. پیکانهای ایرانی یک جور دیگر بودند. بار دیگر داشتم توی ذهنم حلاجی میکردم که نه، پیکان فقط یک ماشین نیست... بعد داشتم به این میرسیدم که پراید هم فقط یک ماشین نیست... بعد به یک عکس از یک پیکان توی جادههای ایران رسیدم. یک عکس بود از یک پیکان که یک خانواده در آن بودند با کلی بار روی سقف ماشین و در جاده.
حس عجیبی داشت آن عکس. و بعد که به صفحهی صاحب آن عکس رسیدم مبهوت ماندم.
یک خانم و آقای فرانسوی بودند. یک خانم و آقای فرانسوی که با دوچرخه دور دنیا میگشتند و عکسهایشان از کشورها را گذاشته بودند توی فلیکر. مدل دوچرخهشان هم جالب بود. خیلی کشورها رفته بودند. از فرانسه بگیر تا لائوس. و در این میان ایران هم بود. ۳۵۹تا عکس از ایران توی پیج فلیکرشان بود. از ماکو شروع کرده بودند به رکاب زدن و بعد تبریز و زنجان و تهران و کاشان و نطنز و اصفهان و شیراز و... تا آخرسر که رسیده بودند به بندرعباس.
پایین هر کدام از عکسها هم یکی دو کلمه به فرانسوی توضیح داده بودند.
خاستم بیشتر ازشان بخانم و بدانم. توی پروفایلشان هیچ شرحی در مورد خودشان ننوشته بودند. کل فلیکرشان هم به زبان فرانسوی بود. از گوگل هم به کمک گوگل ترنزلیت هر چه پرسیدم به جایی نرسیدم. چون ندیدم حقیقت ره افسانه زدم و خودم حدس زدم و برایشان قصهها بافتم... قصههایی که برای منی که خودم توی ایرانم حسرت برانگیز بودند!
نشستم و به عکسهاشان نگاه کردم. یک دنیا حرف بود. ۳۵۹تا عکس که یک دنیا حرف بود... خیلی حرفها.
جهانگرد بودند و سال ۲۰۱۲ با دوچرخه توی جادههای ایران گشته بودند...
صفحه ی فلیکر Pauline & Cédric :@@@
یک روزی را با آن ها بودم
اون بیچاره ها که تا یک جاییو تو ایران با دوچرخه رفتند ولی بعدش دوچرخه هارو برامون فرستادند و بقیه ی راهو با قطار توی ایران گشتند بسسس که رانندگی ها بد بود و اون ها شوک و ترسیده بودند