«مختار دستور داد تمام کسانی را که در روز عاشورا با اسب بر بدن مقدس امام حسین (ع) و شهدا تاخته بودند و تعدادشان ده نفر بود دستگیر کردند، دست و پایشان را بستند، از پشت بر زمین خواباندند و به زمین میخ کردند و اسبها را با نعل تازه بر بدنهای آنان تاختند تا پیکر آنان در هم شکسته شد و به هلاکت رسیدند.» (۱)
«سپس بدنهای آنان را به آتش سوزاندند. اینان عبارت بودند از: اسحاق بنحوبه، اخنس بن مرثد، حکیم بن طفیل، عمروبن صبیح، رجاءبن منقذ عبدی، سالم بن خیثمه، واحظ بن ناعم، صالح بن وهب، هانی بن ثبیت و اسیدبن مالک. ابوعمرو میگوید: ما بعدها در مورد سابقهٔ این ده نفر بررسی کردیم. به این نتیجه رسیدیم که همهٔ آنان زنازاده و فرزندان نامشروع بودند.» (۲)
@@@
مختارنامه را دوست دارم. خوشحالم از اینکه صداوسیمای جمهوری اسلامی در هفته چهار بار قسمتهای این سریال را در شبکههای مختلفش نشان میدهد. خوشحال میشوم که از هفتادوپنج میلیون هم وطن ایرانیام روز به روز تعداد بیشتریشان بنشینند پای این سریال. مختارنامه همان قطعهٔ گمشدهٔ سالیان است. قصهٔ زندگی منتقم خون حسین. همان نیمهٔ تاریکی که قرن هاست مبلغان دین اسلام (مسلم است که همهشان نه. عدهای از آنها که هنوز هم هستند...) دوست داشتهاند آن را در سایه نگه دارند. عاشورای سال ۶۱هجری قمری اوج مظلومیت دین اسلام است. یک تراژدی غم انگیز گریه آور که هر چه بر آن بیشتر بگریی و کمترین چرا و چون کنی ثواب اخروی بیشتری میبری! همین و تمام. (و مظلومیت هم رکن چهارم قدرت است. این را نباید فراموش کرد. ازین دریچه حتا میتوان آن جملهٔ پیر جماران را که: «این محرم و صفر است که که اسلام را زنده نگه داشته است» توجیه کرد...)
بله... برای قرنها، پدران و مادران و اجداد ما برای حسینی گریستهاند که در روز عاشورا جنّیان به کمک و حمایت او آمدند و او خواهش آنها را برای حمایت از خود نپذیرفت. پدران و مادران ما قرنها برای امام حسینی گریستهاند که روزی که کشته شد هر سنگی را در هر نقطهای از زمین که برمی داشتند در زیر آن خون تازه میجوشید. برای امام حسینی گریستهاند که از هنگامی که متولد شد جدّ و مادرش برایش میگریستند، چرا که میدانستند وی روزی به نحو قساوت آمیزی در صحرایی خشک و با لبانی خشک شهید خواهد شد. برای حسینی گریستهاند که فرشتهٔ سوخته یا مطرودی خود را به گهواره یا قنداقهٔ او مالید و شفا و نجات یافت و به آسمان برگشت. برای حسینی گریستهاند که ملائکه هم بر او گریستهاند و در عزای او «سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است.» و... امروزه روز هم همین گونه است. حالا دیگر میشود گفت یک فرقهاند. مداحانی را میگویم که متخصص گریاندن مردماند در ایام محرم برای حسین و بلاهایی که هزاروچهارصدسال پیش به سر او آمدهاند... مداحانی که جای هر چرا و چونی را بر همگان میبندند. با قصههای پرسوزوگدازشان بر هر کسی تلقین میکنند که اگر اشک نریزد از دد و حیوان و گبر کمترین است و... وای کاش فقط همینها بود.ای کاش اسلام مورد نظر آنها فقط با همینها زنده بود... چیزی هم هست به نام روحیهٔ انتقام گیری و خونخواهی حسین. مسلم است که وقتی شرح ظلم و ستم و رفتارهای ددمنشانه میرود شعلهٔ انتقام در دل هر کسی گُر میگیرد. ادبیات دینی و حتا زیارتنامهها و کتابهای دعای ما تحت تاثیر چنین نگرشی سرشار است از روحیهٔ نفرت ورزی و انتقام جویی و خونخواهی. طوری که حتا یکی از وظایف امام زمان (ع) را بعد از ظهور انتقام گرفتن از قاتلان اباعبدلله میدانند... در روزگاری که دولت امویان بر سر کار بودند، یعنی کشندگان حسین (ع) هنوز به حکومت و ریاست خود ادامه میدادند خیلی طبیعی بود که طرفداران فرزند پیامبر آرزو کنند که دشمنان خود را نابود کنند و انتقام خون به ناحق ریخته شدهٔ حسین (ع) را بگیرند. نه تنها طبیعی که خیلی هم به حق بود. اما... اینکه بعد از چهارده قرن که دیگر نه از امویان و عباسیان خبری هست و نه از دشمنان و قاتلان حسین (ع) این روحیهٔ انتقامجویی و خونخواهی و کینه ورزی و نفرت فکنی... حسین (ع) و عاشورای سال ۶۱هجری ملعبهٔ کسانی است که از آنچه بر او رفت برای شعله ور کردن و زنده نگه داشتن عنصر انتقام و کینه توزی و خشونت و خونریزی و تحریک عواطف علیه دشمنان عینی و غیرعینی و واقعی و فرضی خود استفاده میکنند. حسین (ع) و شهادتش را بهانهای قرار میدهند برای ریختن خون کسانی که مخالفشان هستند. دشمنان خود را یزیدی میخوانند و از طریق شبیه سازی امروز و هزاروچهارصدسال قبل میکوشند حرف خودشان را که حرف حسین (ع) جا زدهاند به کرسی بنشانند... و «مختارنامه» به نظر من همین قطعهٔ گمشدهٔ سالیان است. قطعهای که نشان بدهد: برادر من! خواهر من! فقط خون حسین ریخته نشده. برادر من! خواهر من! این قدر اسیر احساسات و عواطف خودت نباش. باور کن خون همهٔ کشندگان حسین به طرزی فجیعتر ریخته شده و انتقام حسین از تمام قاتلانش گرفته شده...
میتوانم به جرئت بگویم که مختارنامه مقدمهٔ این است که عامهٔ مردم از چگونگی واقعهٔ کربلا به چراییاش برسند. مقدمهای است که افراد جامعه مثلن عوض اینکه به سراغ زیارت عاشوراها بروند به سراغ کتاب «شهید جاوید» صالحی نجف آبادی بروند و حداقل چشمشان را به روزگار خودشان هم باز کنند... میدانم.. میدانم... خیلی خیلی خوشبینانه است حرفهایم. چه کنم آخر؟ برایم امیدوار کننده است این فیلم...
@@@
به حضرت ولیعصر (عج) میگویند: منتقم خون مظلوم. میگویند مراد از مظلوم حسین است. بدن حسین پس از شهادت زیر سم اسبان سواران سپاه یزید لگدمال شده بود. میگویند این اوج مظلومیت حسین بوده... نمیدانم. من وقتی اینها را میشنوم یک صحنهای توی ذهنم زنده میشود. عاشورای هزاروسیصدوهشتادوهشت. تهران. مردی که روی زمین افتاده و ماشین پلیسی که از روی بدنش عبور میکند و بعد دنده عقب میگیرد و دوباره و دوباره از روی بدن او عبور میکند... مختار انتقام بدن حسین را از آن سواران گرفت. اما... فقط میتوانم بگویم: یا منتقم خون مظلوم! فقط همین را میتوانم بگویم...
۴=بحارالانوار-جلد۴۵-ص۳۷۴ *لهوف-سیدبن طاووس-ص۱۸۳
۵=بحارالانوار-جلد۴۵-ص۵۹و۶۰
مرتبط:
موضع آیت الله جوادی آملی پیرامون عاشورای88بازتاب:
این حضرت آقا برآشفته که شما به چه حقی فردی ناشناس را که زیر چرخ ماشینی رفته با امام حسین(ع) مقایسه می کنی و این هر دو را با فراغت خاطر مظلوم می خوانی و... من شیفته ی آن توضیح "
صحنهای، از صدر تا ذیل مشکوک" حضرتش هستم... انگار که این قید توجیه کننده ی فوقالعاده ای است و خون آن شخص را حلال می کند... و انگار کننده ی کار هیچ گناهی ندارد در این میان... اما مراد من از این گویا تشبیه... خوشحال بودم که درست فهمیده شده... گویا، بی مورد بوده خوشحالی ام. همان که در میانه ی متن گفته بودم. می خواستم بگویم چشم و گوش مان را اگر باز کنیم در روزگار خودمان ظلم هایی هست که انگار دیده نمی شوند. نمی خواستم بگویم فلانی یزید است فلانی امام حسین... شروع با حکایتی از مختار بود و ظالمان و انتقام و پایان با ظلم بود و انتقامی که حق است و گرفته نمی شود گویا... نمی دانم. این متن مستعد چنان برداشتی بود ولی من دوری کرده بودم و فکر می کردم موفق شده ام...شاید هم مشکل از من نیست. نمی دانم... همین قدر کافی ست.