در نیمه راه رسیدن به حق
دوشنبه بود که جزئیات لایحه ی اعطای تابعیت به بچه های مادر ایرانی-پدر خارجی توی مجلس تصویب شد. یکشنبه اش کلیات با 188 رای موافق تصویب شده بود. رای قاطعی بود. اصلا باورم نمی شد. هنوز هم شک دارم که کار ما بوده یا نه. مسلما فقط ما نبودیم. درستترش این است که بگویم ما هم بودیم. برای پیگیری اش خیلی زور زدیم. با آدم های مختلفی صحبت کردیم. یک سال فقط دنبال این بودیم که ببینیم مسئله چیست و چرا نمی شود که بچه های مادر ایرانی مثل بچه های پدر ایرانی شناسنامه داشته باشند.
گزارش هم نوشته بودیم. محسن با هزار مذاکره و رایزنی بالاخره گزارشمان را توی مرکز پژوهش های مجلس چاپ کرده بود. آبان 1397 بود که گزارشمان توی مرکز پژوهش های مجلس به صورت محرمانه چاپ شد. گفته بودند گزارشتان درباره ی حقوق زنان هم هست یک جورهایی و ما نمی خواهیم گزارش های حقوق زنان به صورت رسمی منتشر شوند! گزارشی که وقتی روز رای گیری بهش استناد شد حس خوبی داشتم. من تا به حال کتاب چاپ نکرده ام. همیشه برایم نگران کننده بود که کتابی چاپ کنم که کسی نخردش و فقط کاغذ حرام شود. اما گزارش مرکز پژوهش ها حس خوبی داشت. به اندازه ی تیراژ یک کتاب معمولی در ایران چاپ شده بود و مبنا هم قرار گرفته بود. هر چند خروجی مجلس اصلا آن چیزی نبود که ما توی گزارشمان آورده بودیم. انتظار بالایی هم هست که همه چیز مطابق خواسته ی تو پیش برود. مطمئنا وقتی ده ها نفر نظر می دهند و اعمال نفوذ می کنند خروجی آن چیزی نمی شود که تو می خواهی. ولی ما راضی بودیم. این که بالاخره بچه های مادر ایرانی-پدر خارجی می توانستند قبل از ورود به مدرسه صاحب شناسنامه شوند خودش یک قدم رو به جلو بود. همیشه تغییرات جزئی اتفاق می افتند... هیچ وقت نباید به تغییرات انقلابی اعتماد کرد.
حواشی قبل و بعد تصویب لایحه برای خودش یک کتاب است. مخالفان تغییر وضعیت خودشان یک کتاب هیجان انگیزند. از کارهایی که می کردند. زیرآب زنی هایشان. نامه های محرمانه شان علیه ما. دو سال پیش وقتی سراغشان می رفتیم که بفهمیم دردشان چیست، ما را تحویل نمی گرفتند. با ما حرف نمی زدند. می پیچاندند. ولی بعد از دو سال به جایی رسیده بودیم که برای حذف کردنمان زور می زدند.
برای من اما بیش از هر چیز تصویب لایحه ی اعطای تابعیت به مادر ایرانی ها جنگ چهارچوب بندی ها بود. من یاد گرفته بودم که چهارچوب بندی یک مسئله چیست. یاد گرفته بودم که خود مسئله همیشه یک چیزی جدای از چهارچوب بندی های آن است. یاد گرفته بودم که بیان اشکال مختلف از یک مسئله برای آدم های مختلف لازم است. شناسنامه دادن به بچه های مادر ایرانی جنگ چهارچوب بندی ها بود. برای من نمونه ی عملی جنگ چهارچوب بندی ها بود... جنگی که هر کدام مان سعی می کردیم با آن ذهنیت نمایندگان مجلس و جامعه را تغییر بدهیم و موافق یا مخالف تغییر قانون کنیم...
ما می گفتیم بچه ی مریم میرزاخانی و نخبه هایی که از ایران رفته اند؛ آن ها می گفتند بچه های زن های محرومی که به اجبار فقر در نقاط مرزی شوهر کرده اند.
ما می گفتیم مبارزه با فقر مطلق و این که نباید زنی را که به دلیل فقر مجبور به ازدواج شده از حقوق شهروندی محروم کنیم؛ آن ها می گفتند تهدید امنیتی و نفوذ داعش از طریق زن های ایرانی.
ما می گفتیم حق زن ایرانی و این که او هم باید مثل مرد ایرانی حق انتقال تابعیت به فرزندش را داشته باشد؛ آن ها می گفتند ماده 1060 قانون مدنی و الزامی بودن اجازه گرفتن زن ایرانی برای ازدواجش با یک مرد خارجی.
ما می گفتیم محرومیت بچه ی مادر ایرانی-پدر خارجی و محکومیت به بی شناسنامگی به خاطر گناهی که خودش مرتکب نشده؛ آن ها می گفتند کودک همسری و تشویق به ازدواج زنان ایرانی در سن پایین.
آن ها می گفتند که به خاطر شناسنامه دار شدن بچه های زنان ایرانی با پدر خارجی کل جمعیت افغانستان و پاکستان مهاجرت می کنند به ایران؛ ما می گفتیم ایران تایلند نیست که افغانستانی ها و پاکستانی ها به خاطر زن ایرانی مهاجرت کنند، آن ها به خاطر اقتصاد و فرار از جنگ مهاجرت می کنند.
ما می گفتیم حقوق بشر و گزارش های یو پی آر سازمان ملل در مورد تبعیض های جنسیتی در ایران و بد نام شدن ایران در مجامع جهانی و این که فقط 6 کشور دیگر جهان مثل ما هستند که زن ها را در انتقال تابعیت داخل آدم حساب نمی کنند؛ آن ها می گفتند وای وای الگوگیری از کشورهای دیگر جهان؟!
ما می گفتیم خطر امنیتی تردد آدم های بی هویت و به اصطلاح بی پلاک در جامعه ی ایران و طعم تلخ تبعیض و تخم کینه و عناد؛ آن ها می گفتند خطر افزایش جمعیت سنی های ایران!
پیدا بود که ما برنده ایم. اما برگ برنده ی آن ها این بود که خیلی هایشان دست اندرکار بودند. صاحب نفوذ و قدرت بودند. جایگاه داشتند... و ما... روزنامه ها همراهمان شده بودند و نهایتا در جنگ چهارچوب بندی ها، این ما بودیم که برنده شدیم. نماینده های مجلس آدم های اهل فکری نیستند. نمی توانند هم باشند. هزار تا فکر و مصیبت توی کله شان است. حتی اگر فقط به کار خودشان (قانونگذاری) هم برسند باز هم نمی توانند اهل فکر باشد؛ چه برسد به حالا که دنبال حل کردن مشکلات ریز و درشت اهالی شهرهایشان و گروکشی از اهالی دولت و... نیز هستند. آن ها فقط به چهارچوب بندی ها توجه می کنند و در این جنگ ما برنده شدیم... جنگی که به خاطر یک حق بود: حق شناسنامه دار شدن و حق ایرانی بودن بچه های مادر ایرانی.
- ۵ نظر
- ۲۸ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۰:۰۵
- ۵۶۴ نمایش