کتاب «هجوم روس و اقدامات روسای دین برای حفظ ایران» را خیلی وقت پیش خریده بودم. کتاب قدیمی است (چاپ ۱۳۷۷). به خاطر تکمیل کنجکاویها در مورد دوگانهی هویتی ایرانی-اسلامی خریده بودمش. عنوانش این طور القاء میکرد که انگار خطوط مرزی برای اسلامی که به مرز اعتقاد ندارد مهم بوده است. ولی نشده بود که بخوانمش. نطلبیده بود. تا اینکه هفتهی پیش یک بار دیگر بین کتابها ناخوانده دیدمش و این بار بلافاصله دست گرفتم. روسیه به اوکراین حمله کرد و ایرانیجماعت هم از تجاوز روسها در ناخودآگاهش خاطرات دارد و حس کردم این خاطرات باید به خودآگاه بیایند...
کتاب از اقدامات اصلاح ساختاری دورهی دوم مجلس شورای ملی شروع میشود. بعد از انقلاب مشروطیت، نمایندگان مردم به معیوب بودن ساختارهای مالی و قضایی و انتظامی کشور پی برده بودند. چارهی کار را در استخدام مستشاران خارجی از کشورهای بیطرف دیده بودند. برای اصلاح امور مالی دست به دامن مورگان شوستر و تیم آمریکاییاش شده بودند و برای اصلاحات قضایی و انتظامی هم دست به دامن مستشاران فرانسوی و سوئدی. اما روسها به ورود مورگان شوستر اصلا روی خوش نشان ندادند. روسها به ایران اولتیماتوم دادند که باید شوستر از ایران برود. دو بار اولتیماتوم دادند و مجلس شورای ملی هم این درخواست روسها را رد کرد. حالا که بیش از ۱۰۰ سال از این وقایع گذشته و هنوز هم ایران ساختارهای مالیاش مشکل عمیق دارند و تورم افسارگسیخته بیماری ثابت جامعهی ایران است، آدم بیشتر دردش میگیرد که چرا نگذاشتند مورگان شوستر اصلاح ساختاری را انجام بدهد...
روسیه دو بار اولتیماتوم داد و مجلس ایران زیر بار نرفت و روسها هم از خداخواسته: حمله کردند. به تبریز و رشت و مشهد حمله کردند. حملهی روسها وحشیانه بود. ثقهالاسلام را در تبریز اعدام کردند و در گیلان هنوز هم فرزندان چشمآبی زیادی به دنیا میآیند که ژنشان یادگار تجاوزات سربازان روس به اهالی گیلان هستند و در مشهد هم گنبد حرم امام رضا را به توپ بستند. هیچ خط قرمزی برای روسها وجود نداشت.
کتاب «هجوم روس و اقدامات روسای دین برای حفظ ایران» در مورد واکنشهای علمای عتبات عالیات نجف و کربلا (عثمانی آن موقع و عراق امروزی) به تجاوز روسها به نواحی شمالی ایران است. اولین عکسالعمل در نجف از سوی آخوند خراسانی بود. به محض شنیدن خبر تجاوز روسها، نماز جماعت و درس و بحث را تعطیل کرد. بقیهی علمای اسلام هم همراه او شدند. مردم در قالب دستههای مختلف در منزل آخوند خراسانی و آیتالله صدر جمع میشدند و با مردم ایران همدردی میکردند و خودشان را برای عزیمت به ایران آماده کردند.
علمای عتبات تصمیم گرفتند که همگی به کاظمین بروند و در آنجا تجمع کنند. اما در شب عزیمت آخوند خراسانی به رحمت خدا رفت و همهی کارها دو هفته عقب افتاد و بعد از دو هفته شورایی از علما حرف آخوند خراسانی را زمین نگذاشتند و همگی به کاظمین رفتند تا در آنجا تجمع و همفکری کنند. کتاب در مورد مجموعه تلگرافها و نامههایی است که شورای علمای شیعهی عتبات عالیات در تجمعشان در کاظمین به این سو و آن سوی جهان میفرستادند. مقدمهی کتاب را نصرالله صالحی نوشته و به خوبی مجموعهی این تلگرافها و نامهها را دستهبندی کرده است. اصل کتاب را سید حسن نظامالدینزاده نوشته. کسی که در تجمع علمای اسلام در کاظمین حضور داشته و تمام تلگرافها را جمعآوری کرده است.
محتوای تلگرافها در مورد فتواهای جهادی برای حفظ اساس اسلام و استقلال ایران، دعوت سران و روسای عشایر ایران به اتحاد و کنار گذاشتن اختلافات و ... بوده. یکی از موارد جالب این تلگرافها درخواست از مسلمانان هندوستان برای همبستگی و کمکهای معنوی به مسلمانان ایران بود. دوگانهی ایرانی- اسلامی در این کتاب بر خلاف رویهی چند دههی اخیر اصلا روبهروی هم نیستند. بلکه مکمل هم هستند: ایران بیضهی اسلام است و برای نجاتش علمای اسلام به تکاپو میافتند...
همه این طور فکر میکردند که این تجمع علمای عتبات عالیات سرانجام به اعزام نیروهای مردم عراق به ایران برای جنگ با روسیه منجر میشود. اما این اتفاق هرگز نیفتاد. احمد کسروی به خاطر اینکه این اتفاق نیفتاده این حرکت علمای شیعه را حرکتی عقیم و بیهوده میدانسته. به روزشمار وقایع هم که نگاه میکنی میبینی در ۱۰ ربیعالثانی سال ۱۳۳۰ روسها گنبد امام رضا را در مشهد به توپ میبندند و در اواسط ربیعالثانی ۱۳۳۰ علمای مجمع در کاظمین به تجمعشان پایان میدهند!
اما قضایا پیچیدهتر از این حرفها بوده گویا. در ایران علما به دو دسته تقسیم شده بودهاند: یک دسته علمای جنوب و به خصوص بوشهریها بودند که میگفتند باید با روسها جنگید و تسلیمشان نشد و درخواستشان از علمای عتبات عالیات اعزام نیرو و دادن حکم جهاد بود. یک دسته هم علمای دیگری بودند که میگفتند نباید مقابله به مثل کرد و زور ایرانیان و مسلمانان به تجهیزات نظامی روسیه نمیرسد و باید هر چه زودتر قائله را ختم کرد و روسیه را جریتر نکرد. دولت وقت ایران هم طرفدار علمای دستهی دوم بود و پی در پی از علمای عتبات عالیات درخواست میکرد که آتشافروزی نکنند که زور ما به روسها نمیرسد... مورگان شوستر آمریکایی هم به ایرانیها گفته بود که از جنگ بپرهیزید. از آن طرف هم تصورات علمای عتبات از قدرت نظامی عشایر ایران و کمکهای مسلمانان سایر نقاط جهان هم فانتزی بود و هیچ کدام جواب نداد و مجموعهی این عوامل هم پذیرش تجاوز روسیه و بازگشت علما از کاظمین بود. نویسندهی کتاب بر این باور بوده که خروجی این حرکت علمای شیعه، ایجاد وحدت ملی در ایران بوده است.
کتاب مستند بسیار جالبی بود.