هیچ کس احساس امنیت نمی کند
همهی این پست را به خاطر یک جملهی ولادمیر پوتین مینویسم. اگر حال و حوصله و وقت خواندن ندارید همین را بدانید که عصارهی این پست همین یک جملهی پوتین است: "هیچ کس احساس امنیت نمیکند."
%%%
پوتین و احمدینژاد همیشه توی ذهنم به هم شبیه بودهاند. جفتشان حاصل دموکراسی بودهاند. دو رهبر محبوب مردمی. ولی دموکراسیای که با خودش آزادی همراه نداشته. دو رهبر مردمی و اقتدارگرا. بهشدت به خودشان و کارها و تصمیماتشان ایمان داشتهاند و در راه عملی کردن خواستهای درست یا غلطشان از حذف کردن و نابود کردن مخالفان هیچ ابایی نداشتهاند. جفتشان مطبوعات کشورشان را به شدت محدود کردهاند و قویترین رسانههای کشور را به خدمت خودشان درآوردهاند. پوتین برای ادامهی راه و شیوهی خود مدودف را وارد صحنهی سیاست روسیه کرد و او را جانشین خود کرد و احمدینژاد برای ادامهی کارها و شیوهی حکومتش اسفندیار رحیممشایی را دارد.
فرید ذکریا در کتاب "آیندهی آزادی" در مورد پوتین این جملهها را مینویسد: "پوتین در اولین سال ریاستجمهوریش باقی ماندهی دولت روسیه را تضعیف کرد. هدف اصلی او فرمانداران محلی بودند، کسانی که وی با انتخاب هفت فوقفرماندار برای نظارت بر مناطق هشتادونهگانهی روسیه عملن اختیاراتشان را سلب کرد و سپس آنها را از مجلس سنا بیرون انداخت. به جای آنها نمایندگانی آمدند که کرملین آنها را منصوب میکرد. بهعلاوه، حالا اگر رییسجمهور فکر کند که یک فرماندار قانون را زیرپا گذاشته است میتواند عزل کند. پوتین همچنین مجلس دوما را متقاعد کرد که قانونی را تصویب کند تا درامد مالیاتی کمتری به استانها فرستاده شود. اهداف دیگر پوتین رسانهها و الیگارشهای بدنام روسیه بوده که انها را با شبیخون پلیس، دستگیری و زندان تهدید کرده است. این استراتژی ارعاب موثر بوده است. ازادی مطبوعات دیگر بهندرت در روسیه وجود دارد. در اوریل 2000 یک کنسرسیوم متحد کرملین کنترل شبکهی تلویزیونی ان تی وی را بر عهده گرفت. و اکثر کارکنان عالی رتبهی آن را اخراج کرد، شبکهای که اخرین ایستگاه تلویزیونی سراسری و مستقل روسیه بود..."
البته من نباید انصاف را کنار بگذارم. به نظر من پوتین از احمدینژاد بارها اقتدارگراتر است. ساختار حکومتی جمهوری اسلامی و وجود فردی به نام رهبر اجازه تبدیل شدن به یک ولادمیر پوتین را به احمدی نژاد نمیدهد. مگر اینکه رهبر هم بخواهد... در همان کتاب "ایندهی آزادی" از قول یکی از نمایندگان مجلس روسیه این جمله نقل میشود: "لردها و بارونهایی که در مقابل قدرت سلطنت میجنگیدند خودشان افراد شریفی نبودند. اما آنها بر قدرت سلطنت لگام زدند. مشکل ما در روسیه این است که اگر پوتین موفق شود حتا یک نفر هم باقی نخواهد ماند که کرملین را مهار کند در این صورت تنها راهی که میماند این است که دوباره به یک تزار خوب اعتماد کنیم."
پوتین موفق شد. اما آیا ما هم در ایران باید به یک پادشاه خوب اعتماد کنیم یا...
%%%
این خلاصهی سخنرانی پوتین در چهل و سومین کنفرانس سیاستگذاری امنیت در سال 2007 است که آن را از مجلهی همشهری جوان شماره ی 170 نقل میکنم:
.... همه میدانند که امنیت بینالمللی چیزی بیشتر از مباحث مربوط به ثبات نظامی و سیاسی است و مسائلی مثل ثبات اقتصاد جهانی، غلبه بر فقر، امنیت اقتصادی و برقراری گفتگو میان تمدنها را دربرمیگیرد. این ماهیت فراگیر و تقسیمناپذیر امنیت، اغلب به صورت این اصل اساسی بیان میشود که "امنیت یکی امنیت همه است"؛ یا ان طور که فرانکلین روزولت دو سه روز بعد از شروع جنگ جهانی دوم گفت:" وقتی صلح در جایی از بین برود، در همه جا به خطر میافتد" این حرفها هنوز موضوعیت دارند.
تا همین دو دهه پیش جهان به لحاظ اقتصادی و ایدئولوژیک به دو قسمت تقسیم شده بود و ظاهرن توانایی عظیم و بالقوه ی دو ابرقدرت، امنیت جهانی را تضمین میکرد. اما این اماده باش جهانی مداوم اساسیترین مشکلات اقتصادی و اجتماعی جهان را به حاشیه راند. جنگ سرد تمام شد و انبوهی مهمات عمل نکرده به جا گذاشت. منظورم کلیشههای فکری، استانداردهای دوگانه و جنبههای دیگر تفکر بلوکی و قطبی است. جهان تکقطبی هم انطور که نصورش میرفت محقق نشد.
اما جهان تکقطبی چه جور جایی است؟ هر طور هم که این عبارت را بزک کنید، به روز نکشیده، معنایی پیدا میکند مترادف با یک مرکز قدرت و یک مرجع تصمیمگیری؛ دنیایی که یک رئیس و پادشاه دارد و این وضعیت نه تنها برای دنیا که برای خود پادشاه هم مضر است. چون خودش خودش را از درون نابود میکند. این مطمئنن هیچ شباهتی به دموکراسی ندارد. دموکراسی یعنی قدرت اکثریت با درنظر گرفتن خواستهها و عقاید ملت. از قضا به روسیه همیشه درس دموکراسی میدهند اما به دلایلی خود استادان نمیخواهند چیزی یاد بگیرند.
به نظر من مدل تکقطبی در دنیای امروز نه تنها نپذیرفتنی که نشدنی است؛ علتش هم فقط این نیست که در دنیای امروز توان نظامی سیاسی و اقتصادی هیچ کس برای سیادت کفایت نمیکند؛ خود مدل معیوب است. چون در چهارچوب آن هیچ مبنای اخلاقیای برای تمدن مدرن وجود ندارد و نمیتواند داشته باشد. با این همه آن چه در دنیای امروز رخ میدهد، تلاشیست برای وارد کردن این مفهوم(مفهوم دنیای تکقطبی) به مناسبات بینالمللی. ولی به چه قیمتی؟
اقدامات یکجانبه و بعضن نامشروع، نه تنها هیچ مشکلی را حل نکرده که تراژدیهای انسانی و مراکز تنش تازهای را به وجود اورده است. خودتان قضاوت کنید. آیا جنگها و درگیریهای منطقهای کمتر شده است؟ آیا انسانهای کمتری قربانی این درگیریها شدهاند؟ واقعیت این است که این تنشها بیش از پیش قربانی میگیرند؛ خیلی بیشتر. خیلی بیشتر.
امروز شاهد استفاده بیرویه از نیروی انتظامی در روابط بینالمللیم؛ نیرویی که دارد دنیا را در ورطهی ناسازگاری دائمی فرو میبرد. نتیجه اینکه قابلیت رسیدن به راهحلهای تفاهمی را از دست دادهایم. توافقهای سیاسی هم ناممکن شدهاند. شاهدیم که بیتوجهی و اهانت به قوانین بینالمللی هر روز بیشتر میشود و هنجارهای قانونی مثلن مستقل، خویشاوندان نظام قانونی یک کشور خاص از آب در میایند؛ یک کشور و البته و بیشتر از همه ایالات متحده که از هر جهت پا را از مرزهای ملیاش فراتر گذاشته است. این مساله در سیاستهای اقتصادی سیاسی، فرهنگی و آموزشیای که این کشور به دیگر ملتها تحمیل میکند هویداست. خب، چه کسی این وضعیت را دوست دارد؟ چه کسی خوشحال است؟
میبینیم که تمایل به حل یک معضل بر اساس اوضاع جاری سیاست روز به روز بیشتر میشود و این البته فوقالعاده خطرناک است. نتیجهاش این میشود که هیچ کس احساس امنیت نمیکند. میخواهم روی این جمله تاکید کنم؛ هیچ کس احساس امنیت نمیکند. چون هیچ کس احساس نمیکند که قوانین بینالمللی مثل یک دیوار سنگی از او محافظت خواهد کرد. مسلم است که چنین جوی به رقابت تسلیحاتی دامن میزند. استیلای قدرت، ناگزیر تعدادی از کشورها را به دستیابی به سلاحهای کشتارجمعی تشویق میکند. در کنار این مسابقه تهدیدهای جدید نیز پدیدار میشوند و تهدیدهای قدیمی مثل تروریسم ماهیت جهانی به خود میگیرند.
مشابه این سیاستهای غلط در مسائل دیگر هم کم نیست. امروزه خیلیها در مقابله با فقر حرف میزنند . روی این سیاره واقعن چه خبر است؟ از یک طرف منابع مالی برای کمک به فقیرترین کشورهای دنیا اختصاص داده میشود؛ کمکهایی که بعضن بسیار هم قابل توجهاند. اما اگر صادق باشیم، منافع کشورهای اهداکننده هم در انها لحاظ شده است. از طرف دیگر کشورهای توسعهیافته همزمان یارانهی محصولات کشاورزیشان را حفظ میکنند و جلوی دسترسی بعضی کشورها به فناوریهای پیشرفته را میگیرند.
اجازه بدهید چیزها را همان طور که هستند بگوییم؛ یک دست صدقه میدهد و دست دیگر نه تنها عقبماندگیهای اقتصادی را حفظ میکند که بار خودش را هم میبندد...
برای من روشن است که ما به لحظهی سرنوشتساز تفکر و تصمیمگیری دربارهی معماری امنیت جهانی رسیدهایم...
- ۱ نظر
- ۲۹ شهریور ۸۸ ، ۱۰:۲۲
- ۴۶۲ نمایش