۱- «سرانجام یکی از راهنماها اشاره کرد که به محل قبیلهی تاتویان نزدیک شدهایم. داستان کشته شدن ۵ سفیدپوست که دو سال پیش به این منطقه آمده بودند بر وحشت ما افزود. برای شناسایی محل، ۲راهنما را به همراه هدایایی مثل نمک و کبریت و شکلات به آنجا فرستادیم. ما نمیخاستیم یکدفعه به سمت آنها برویم، شوخی نداشتند. حتمن ما را میکشتند. با اینکه رییس قبیله تازه همسر خود را به خاطر گزیدگی مار از دست داده بود، اما خوشبختانه هدایا به چشمش بسیار زیبا و گرانبها آمد و برای همین، دستور داد راه را به رویمان باز کنند. ما ۵۰۰کیلو بار داشتیم که ۵۰کیلویش نمک بود. چون برای بومیها که نمک گیرشان نمیآمد، مهم بود.
در آنجا خبری از دهکده نبود. تنها یک خانهی خصیری خیلی بزرگ بود که ۱۲خانوار به راحتی در آن زندگی میکردند. زندگی، مرگ، عشق و زناشویی این قبیله، همه و همه در این خانه که مالوکا نام داشت انجام میشد. آتشی که هرگز خاموش نمیشود، داخل مالوکا دیده میشد که همهی افراد قبیله از آن استفاده میکردند...»
(سفرنامهی برادران امیدوار/ سفر به جنگلهای آمازون)
۲-عیسی امیدوار و عبدالله امیدوار، دو برادر پژوهشگر پرشور ایرانی در سال ۱۳۳۳ با همتی پولادین عـزم کردند تا جهان را با تمامی پیچیدگیهایش بکاوند. در آن دوران که امکانات سفر قابل مقایسه با جهان امروز نبود آنها سفر خود را به وسیله دو موتورسیکلت و با سرمایهی ۱۸۰دلار [!] از تهران به سوی مشهد و سپس مشرق زمین آغاز کردند.
در این ماجراجویی منـحصر به فرد در تاریخ ایران بـرادران امـیـدوار از صحراهای سـوزان آفـریقا تاجنـگلهای انبوه آمازون، در سال ۱۳۳۷ به قطب شمال و زندگی با افراد اسکیمو در دشوارترین شرایط جوی، در سال ۱۳۴۵ در سفر پر حـادثه دیگری، اولین افراد آسیایی بودند که به اتـفاق گروه علمی کشور شـیلی سفر به ششمین قاره سرسخت جهان، قطب جنوب راتجربه کردند. همچنین قاره استرالیا و سراسر خشکیهای سیاره ما را در نوردیدند و زندگی با ابتداییترین انسانهای خـطرناک مختلف جهان را در سختترین شرایط اقلیمی به تحقیق و مطالعه پرداختند.
نخـستین سفر این دو بـرادر ۷ سال به طول انجامید و در سال ۱۳۴٠ به مـیهن بازگشتند. اما بیش از سـه ماه نگذشت که بار دیگر جذابیتهای پر راز و رمز سیاره و شوق آشنایی دوباره با آداب و رسوم، تفاوتها و شباهتهای فرهنگی اقوام و ملل گوناگون آنان را به سفر بزرگ دیگری رهنمون ساخت.
در این مرحله دوم به وسیله اتومبیل سیتروئن ۲ سیلندر از طریق کویت و عربستان سعودی رهسپار قاره آفریقا شدند و بار دیگر به مدت ۳ سال به جستجو و اکتشاف پرداختند.
حاصل این سفرهای پر مخاطره عکسها، فیلمهای مستند، اشیاء و لوازم مربوط به زندگی قبایل و اقوام گوناگون در این مـوزه بازتاب دهـنده غنا، پیـچیدگی و گـونه گونی فرهـنگهای بشری است که بر عـظـمت و گسـتردگی کار بـرادران امیدوار نیز گواهی میدهد. «
(از ستون زندگینامهی برادران امیدوار در سایت اختصاصیشان)
۳-یکی از معدود موزههایی که به عمرم رفتهام و از دیدنش خمیازه نکشیدهام و زود راهم را نکشیدهام بروم،موزهی برادران امیدوار بوده. موزهای کوچک و جمع و جور در کاخ سعدآباد. در جوار کاخ سبز رضاشاهی. همان حیاط موزه و موتورسیکلتها و سیتروئن ۲سیلندری که برادران امیدوار در ۱۰سال با آنها گوشه گوشهی جهان را رفتند و دیدند، حس ماجراجویی آدم را به طرز خوشایندی قلقلک میدهد. موزه کوچک است و پر است از عکسهای عجیب و غریب قبایل بدوی آفریقا و استرالیا و آمریکا و اسکیموها و هزار جور آدم دیگر. پر است از یادگاریهای سفرهای مختلف برادران امیدوار. یک سالن دیگر هم دارد که بعدها فهمیدم در آن سالن فیلمها و اسلایدهای سفرهای پرخطر و خارق العادهی این ۲برادر را نشان میدهند. البته آن روز که رفتیم به ما چیزی نشان ندادند!
چیزی که وجود دارد این است که این ۲برادر از آن آدمهای یادگرفتنی روزگار هستند. از آن آدمها که دیدن موزهشان برای هر بچهی ابتدایی به نظرم واجب است. از آن آدمها که زندگی نامهشان باید یکی از درسهای کتابهای درسی ابتدایی یا دبیرستان باشد. مثلن همین شروع سفرشان. عبدالله امیدوار در مصاحبه با بیبی سی گفته بود که: ما سفر خودمون رو مثل یه کمپانی عظیم شروع کردیم، یعنی قبل از حرکت در سال ۱۹۵۴ یه برنامه چهار ساله درست کردیم و اون رو اجرا کردیم.
یعنی چه کردند؟
اول از ایران شروع کردند. عضو گروه کوهنوردی باشگاه نیروراستی شدند و خیلی از قلههای ایران را فتح کردند. قلههای سهند و سبلان، دماوند از جبهه شمالی (دره یخ آر، تخت سلیمان، علم کوه از جبهه شمالی و جنوبی)، غار ظالمگاه طالقان، زایل در ابهر- از جاهایی بود که آن زمان این دو برادر به همراه دیگر اعضاء باشگاه فتح کردند... بعد از این سفرهای این دو برادر با دوچرخهی کورسی به نقاط مختلف ایران شنیدنی است:
» در سال ۱۳۳۰ ه. ش عیسی امیدوار پا در رکاب با دوچرخه کورسی ۲۶ Pejout) که آن را خریداری و به جهت سهولت در سفر و راحتی حرکت، دنده دار نمود به سوی کشورهایی چون ترکیه، سوریه، عراق حرکت نمود. عیسی سفر خودرا به سمت غرب و شمال غرب ایران شروع و پس از پشت سر گذاشتن شهرهائی چون میانه، تبریز، خوی، مرند به مرز بازرگان رفت. مرز بازرگان در آن زمان بسیار کم تردد بود و برای کارکنان گمرک ایران دیدن یک نوجوان تنها و دوچرخه سوار بسیار جالب و باور نکرنی و غیر منتظره بود (که بخواهد چنین مسافتهایی را با دوچرخه سیر کند). عیسی پس از خداحافظی و تشکر از ماموران گمرک ایران وارد شهر «ارزه الروم» در ترکیه گردید.... در اواخر شهریور ماه در حالیکه بارش برف و باران بسیار زیاد و هوا سرد بود گردنه معروف «سیواس» را تا آنکارا طی کرد. در آن زمان کلیه راههای ترکیه شوسه بود به جز راه باریک و آسفالت که آنکارا را به استانبول متصل مینمود. پس از ۲۰ روز سیر و سیاحت در شهر استامبول به سمت جنوب ترکیه سفرش را ادامه داد تا به کشور سوریه رسید. اولین شهری که در سوریه دیدن نمود حلب بود و پس از آن به دمشق رفت. در آنجا با یک تاجر ایرانی آشنا شد و حدود یک هفته مهمان او بود... پس از پشت سر گذاشتن چند شهر سوریه به عراق و شهر بغداد رسید. در بغداد مهمان مدرسه ایرانیان مقیم بغداد گشت پس از زیارت و بازدید از شهرهائی چون کربلا، سامراء، و نجف و... از طریق مرز خسروی وارد ایران گردید و پس ار طی نمودن مسیر کرمانشاه، همدان، قزوین به تهران رسید و مورد استقبال مردم قرار گرفت و سفر ۴ ماهه با دوچرخه به پایان رسید. عبدلله نیز در سال ۱۳۳۱ ه. ش پس از گذشت ۶ ماه از سفر عیسی به همراه دوستش با دوچرخه از تهران به سمت شمال و خراسان حرکت نمودند و با عبور از حاشیه کنار کویر لوت، بیرجند، قائن، زاهدان به بندرعباس رفتند و سپس به سمت غرب ایران، همدان، اراک و.... در نهایت به تهران رسیدند. «
تازه بعد از همهی اینها بوده که این دو برادر در سال ۱۳۳۳عازم سفر به دور دنیا میشوند...
موزهی برادران امیدوار با یک فروشگاه کوچک تمام میشود. فروشگاه محصولات فرهنگی حاصل از سفرهای این دو برادر. سی دیهای فیلمها و اسلایدهایشان. کتاب سفرنامهشان. سی دی موسیقی ملل و...
۴-همهی اینها را گفتم برای اینکه بگویم ویرایش جدید سفرنامهی برادران امیدوار ۲-۳ماه است به بازار آماده است. مجموعهی سفرنامههای خاندنی آنها به علاوهی عکسهای گوناگون این سفرها. مجلهی همشهری سرزمین من، در هر شماره یک متن ۳-۴صفحهای از سفرنامهشان چاپ میکند و عجیب این سفرنامه خاندنی است و عجیب دیدن عکسها و شرحشان میچسبد. از توصیف مجسمهی بودا در بامیان تا خاستگاه شیرازی مسلمانان زنگبار تانزانیا. از آدمخارهای جنگلهای آمازون تا بدویهای لخت و پتی استرالیا و... حالا کتاب که با ویرایش جدید و اضافه شدن عکسهای جدید کاملتر شده به بازار آمده. قیمتش ۳۰۰۰۰تومان است و گران. خاستم بگویم خریدنش واجب است...
۵-دو تا خبر این اواخر بدجور اذیتم کرده. یکی این خبر:
محدودیتهای جدید برای تورهای خارجی
و یکی هم این خبر:
ارز مسافرتی برای مسافران خارجی حذف شد
تمام پی آمدها و حرفهای این دو خبر واضح و مشخص است. حکومت یا دولت یا افرادی و یا هر ننه قمری که هستند دلشان نمیخاهد مردمی که زیر دستشان هستند در "معرض دیگران" قرار بگیرند. در معرض دیگران قرار گرفتن یعنی دیدن آدمهای دیگر، دیدن شیوههای دیگری از زندگی، شنیدن و لمس کردن گونههایی دیگر از بودن، یعنی زیاد شدن چیزی به اسم وسعت نظر و خیلی چیزهای دیگر...
منصور ضابطیان جایی در کتاب "مارک و پلو"یش میگوید: "جوانهای ایرانی یا اهل سفر نیستند یا اگر هم باشند گرفتن ویزای اروپا برایشان مشکل است و از آن گذشته حس ماجراجویی و کشف جاهای ناآشنا در آنها کمتر است. به این مساله باید مسائل اقتصادی را از یک طرف و تلقی ما از مسائل اقتصادی را هم از طرف دیگر اضافه کرد. درست است که وضعیت بد اقتصادی باعث میشود پولی برای سفر باقی نماند، اما فراموش نکنیم که ما بیش از جوانان دیگر نقاط دنیا درگیر تجملات هستیم. برای یک جوان استرالیایی یا ژاپنی یا انگلیسی، رفتن به سفر مهمتر از داشتن موبایل است. اغلب جوانهای ما یک میلیون تومان پول موبایل میدهند و فقط گوشیهایشان میتواند همهی زندگی یک جوان اروپایی را بخرد و آزاد کند. اما پایشان را از شهرشان بیرون نگذاشتهاند. آنها ترجیح میدهند به جای کشف سرزمینهای دیگر برای دوستانشان اسام اسهای بیمزه بفرستند.» (مارک و پلو/ منصور ضابطیان/ ص۴۷)
فکر میکنم این گونه محکوم کردنهای ضابطیان دیگر محلی از اعراب ندارد و والیان اجازه ی هیچ کار دیگری را نمی دهند... والیانی که ولی و صاحب اختیار مایند گویا...گویا...
۶-از عبدالله امیدوار در مورد استقبال مسئولین آن از زمان ایران در مورد سفرهایشان پرسیده بودند گفته بود: «چون ما اولین جهانگردان ایرانی بودیم، هیچ کسی حرف ما رو باور نمیکرد که دو نفر بتونن همچین برنامهای اجرا بکنن! خوشبختانه چون داخل باشگاه نیرو و راستی بودیم، رئیس باشگاه ما رو به اولیای اون موقع معرفی کرد و یادمه اونقدر از برنامه ما تجلیل کردن که ما درست یه هفته قبل از حرکت، به کاخ سعدآباد رفتیم و شاه میخواست شخصاً برنامه ما رو تحلیل و تجزیه کنه و میخواست بدونه که آیا تجهیزات کافی داریم یا نه! اونجا رفتیم و یه نمایشگاه کوچک توی باغ سعدآباد درست کردیم و توی همون باغ چادر زدیم و حتی کیسه خوابمون، موتورها و دستگاههای دوربین فیلم برداری و عکاسی رو نمایش دادیم!»
«هیچ وقت یادم نمیره، شاه گفت اگه به کیلومتر شمار موتور زیاد نگاه کنین ممکنه خودتون رو به کشتن بدین! پس بهتره که یه دستمال روی اون بکشین که زیاد بهش اهمیت ندین! شما باید آهسته برید تا به هدف خودتون برسین. وقتی بیست و یک ساله بودیم تهران رو ترک کردیم در حالی که هزاران نفر از فامیل و دوستان ما رو به بدرقه میکردن ایران رو ترک کردیم.»
...