برتولت برشت در نمایشنامه "محاکمه گالیله" مکالمهیی دارد به یادماندنی: زمانی که گالیله در دادگاه از پا درمیآید و تسلیم میشود و به خطای ناکرده اعتراف میکند یکی از حاضران در دادگاه درهمشکسته و بسیار افسرده میگوید:بیچاره ملتی که قهرمان ندارد. و گالیله میشنود و دلمرده پاسخ میدهد: بیچاره ملتی که به قهرمان احتیاج دارد.
و یکی از سوالهای این روزهای من از دل همین مکالمه برمیآید. آیا ملت ما به قهرمان احتیاج دارد؟سوالیست که برایم حکم معیار را پیدا کرده. آیا کارد به استخوان ملت ایران رسیده؟ آیا وضع آن قدر برایشان تنگ آمده که خود را محتاج یک قهرمان ببینند؟ یا نه...اوضاع آن قدر خوب هست که نیازی به قهرمان نباشد...
%%%
مناظرهی انتخاباتی که میگویند من یاد انتخابات ریاستجمهوری فرانسه میافتم که سارکوزی با یک خانمی که اسمش یادم نیست تو دور آخر با هم مبارزه میکردند و راند آخر مبارزهشان هم مناظرهی زنده در تلویزیون بود. و آنها رودرروی هم نشسته بودند تو چشم هم نگاه میکردند و سوال و جواب و دعوامرافعه.
پوستر مناظرهی انتخاباتی را شنبه دیده بودم. برگزارکننده بسیج دانشکدهی علوم بود. و مناظره قرار بود بین علی نادری مسئول شاخهی دانشجویی ستادتبلیغات احمدینژاد و وقفی نامی که مسئول شاخهی دانشجویی ستاد تبلیغات موسوی بود و کارشناسی ارشد عمران شریف در بگیرد.
مکان: تالار شهید دهشور دانشکدهی علوم. زمان: یکشنبه 27 اردیبهشت ساعت 15:30.
اما یکشنبه روز وقتی رفتیم توی سالن صندلیهای مناظره کنندگان را در کنار هم روبه جمعیت دیدیم...
%%%
نادری بود که اول کار آمد روی سن. خودش تنهایی آمد. ما منتظر وقفی بودیم. اما خبری ازش نبود. نادری شروع کرد به صحبت کردن. مشخص است از چه. حامی احمدینژاد بود، وکیلمدافع احمدینژاد بود باید هم از معجزهی هزارهی سوم سخن میراند...و ما منتظر که چه طور جلسهای که اسمش مناظره بود دارد به سخنرانی تبدیل میشود...زمزمه از گوشه و کنار که چی شد پس مناظره؟!...صندلی کناری نادری بدجوری خالی بود که به یک باره پسری با تیشرت سبز و سر تاس فرزو چابک از گوشه آمد نشست روی صندلی خالی. حرف نزد. نادری را به ادامه حرفهایش دعوت کرد. در این حین دوتا از بچه های بسیج کاغذA1 آوردند چسباندند به سمت چپ سن. همهی حواسها رفت آن جا. نوشته بود که علیرغم دعوتمان آقای وقفی حاضر به آمدن نشدند و این اولین بار نیست که حامیان مهندس از مناظره سرباز میزنند و امیدواریم اصلاح شوند و این حرفها. که آمدن پسر سبزپوش... پسر سبزپوش هم رشتهای بود. مکانیکی. از بچههای ارشد، ورودی 82. ایمان ملکا نام. نادری به حرفهاش ادامه داد. به کنار گذاشتن برنامهی چهارم توسعه افتخار کرد. به خمیر کردن کلیهی برنامههای بیاساس چهارم مباهات کرد و دخترها و بعضی پسرها شروع کردند به کف زدن. آرایش بچههای توی سالن دهشور نظم مشخصی نداشت. نیمی از سالن دخترها بودند و نیمی دیگر پسرها. دخترها بیشتر چادری بودند و صدای کف زدن برای نادری و حرفهاش از آنها بیشتر بلند بود. پسرهای احمدی نژادی با پسرهای موسویایی درهم بودند...
توپ دست ملکا افتاد و رحم نکرد و جمله پشت جمله احمدینژاد را له کرد و دل خیلیها را خنک. گفت: همین برنامهی چهارم توسعه مگر به امضای رهبر نرسیده بود که شما اینطور آن را نادیده گرفتید؟ و نیمی از جمعیت دست و هورا. گفت: چرا آقای رییس جمهور تا آخر از کردان حمایت کرد؟ یکی از ته سالن پراند: چون مدرک نداشت و صدای خنده بلند شد. گفت: در طول انقلاب کدام وزیر به 160 میلیارد سرمایهی شخصی افتخار میکرد؟ آیا این است انقلاب مستضعفان؟ از ادبیات گفتاری احمدینژاد گفت(در مورد وزیرهاش از عباراتی چون گوششو میپیچونم استفاده میکند.) از انحلال سازمان مدیریت، مدیریت جهان به جای مدیریت ایران، زیاد شدن خرافات در این دولت، نامهنگاری به شرق و غرب عالم، رحیممشایی، تورم 25 درصد، توهین شدن به نام ایران به رییسجمهور جمهوری اسلامی ایران در ژنو و....که وقتش تمام شد و مجری بهش گفت و دوباره توپ افتاد دست نادری.
چیزی که در این مناظره حوصلهام را سر میبرد بعضی از حاضران بودند که زرتزرت برای هر جملهی نمایندهشان دست میزدند و نطقش را کور میکردند. و البته از این بدتر حین حرف زدن نمایندهی طرف مقابلشان رخ میداد...
نادری با این جملات شروع کرد که ایشان حرف جدیدی نزدهاند و بعد شروع کرد به تمسخر بیست سال خانهنشین بودن میرحسین و شعرکی هم من باب استهزا خواند:
مهنس است و شاد آمده/سی سال گذشته خندان آمده
مبارک است/معجزه ای ست که از احمدینژاد آمده
و صدای دست زدن بیشتر دخترها و بعضی پسرها و از آن طرف به جوش آمدن خون میرحسینیها دادوهوارشان که سوالها را جواب بده...سوال...سوال...گفت: در ژنو به رییسجمهور ایران توهین شد؟ چطور حالا ایشان رییسجمهور ایران شده؟ چرا تو امیرکبیر که به ایشان توهین شد رییسجمهور نبود؟ تو روزنامهها به ایشان توهین میکنید چیزی نیست...که در این حال پسر بنفش پوشی که بالای سرم ایستاده بود و روبان سبزش را به پیشانی بسته بود فریاد برآورد: کدوم روزنامه؟ و در طول جلسه هم از این فریادبرآوردنها، گلوپارهکردنها زیاد انجام داد و من خوش نداشتم. نمایندهاش آن بالا بود و اگر قرار بود که او جواب حرفهای مخالفش را بدهد باید او میرفت بالا. در ضمن نمیگذاشت که مخالفش حرفهاش را بزند، با گلوجردادنها و هتک پاره کردنهاش مناظره را کثیف میکرد و البته فقط او نبود.
نادری از تورم 25درصد گفت گفت این ذات برنامهی چهارم توسعه بود که گریبانگیر ما شد، از تورم 50درصد دولت هاشمی رفسنجانی گفت...در مورد قضیه کردان گیر داد به خود میرحسین که چهطور با مدرک ارشد معماری استاد راهنمای علوم سیاسی است؟...در مورد انحلال سازمان مدیریت گفت این تصمیم از زمان دولت رجایی بوده و عملی نشده و...
از ردیف سوم پلاکاردی بالا آمد که دریای خزر هم حق مسلم ماست.
نادری درمورد خرافات در دولت نهم گفت که این شما طرفداران میرحسین هستید که از اعتقادات مردم سواستفاده می کنید و روبانهای سبز...که چند نفر این بار فریاد برآوردند: هاله ی نور...هاله ی نور...
توپ تو زمین ملکا افتاد. از فرصتهای تاریخی دولت احمدینژاد گفت:گران شدن نفت، اصل44و زمینگیر شدن کشورهای متخاصم در کشورهایی چون عراق و افغانستان. به نادری گفت که شما از خودتان دفاع کنید، چی کار به دولتهای خاتمی و رفسنجانی دارید. گفت: قانونشکنی دولت احمدینژاد مثالزدنی است. در یک سال 2000 بار از قانون تخلف کرده...به رییس جدید سایپا اشاره کرد، به جوان و کم سواد و بی تجربه بودنش. از کارخانهی رنو گفت و سیکلی که یک نفر در این کارخانه پله پله طی میکند تا به ریاست برسد، ولی تو این دولت یک آدم سی ساله که هنوز دکترای مکانیک هم ندارد میشود رییس ....از دانشجویان ستارهدار گفت...و...
توپ تو زمین نادری: فرصتهای تاریخی چه جوری بهوجود آمد؟غیر از شجاعت دولت نهم؟!!
در مورد دانشجویان ستارهدار...این موضوعی بود که دولت نهم ازش پرده برداشت.(خندهی طرفدارانش)
توپ تو زمین ملکا: بله، دولت نهم خیلی جاها پرده برداشت و خیلی جاها کلاه گذاشت.
رکسانا صابری ...8سال به جرم جاسوسی برایش بریدند. بعد آزاد کردند.چرا؟ اگر جاسوس نبود چرا گرفتید؟ واگر جاسوس بود چرا از تهدیدها ترسیدید و به راحتی آزادش کردید؟
در زمان شهرداری آش میداد حالا سیب زمینی..(شعار بچه ها: مرگ بر سیب زمینی)...
و...
و...
و...
%%%
برمیگردم به همان محاکمهی گالیله. سوال دیگری که برایم به وجود میآید باز هم از دل آن است. بر فرض مثال که ملت ما آن قدر بیچاره شده که به قهرمان احتیاج دارد. مطمئنن چنین فرضی بر پایهی مردود بودن احمدینژاد استوار است. آیا در میان چهرههایی که هستند(میرحسین،کروبی،رضایی) سیمای یک قهرمان دیده میشود؟
%%%
میرحسین مردی نیست که ششدانگ قببولش داشته باشم. مردی نیست که به او ایمان داشته باشم. آن قدر که به خاطرش روبان سبز ببندم به مچ دستم و به عالم و آدم داد بزنم که من طرفدار میرحسینم...نه...نه عزیز...آن قدر پیر شدهام که به هیچکدام از مردان سیاست(هرچه قدر هم سید و آقا باشند) ایمان نداشته باشم. فقط میدانم که رضایی نه، کروبی نه، احمدی نژاد نه.
%%%
رهبر میگوید:سیاست من در قبال دولتهای برکار حمایت از آنهاست.
و من میگویم: سیاست من در قبال دولتهای برکار دید انتقادی به آنهاست...