اسفندیاررحیم مشایی و معاون اولی
من خودم نماد تغییرم.
هیچ وقت هیچ وقت این جملهی محمود احمدینژاد در دومین سخنرانی تلویزیونیاش یادم نمیرود. شایداگر روزی خواستم داستانی از سیاست بنویسم ترجیعبند داستان را همین جمله در نظر بگیرم. جملهای که معناهای زیادی پشتش خوابیده و روزبه روز به تعداد معناهایش افزوده میشود.
وقتی این جمله را آن شب از دهان محمود احمدینژاد شنیدم این طور پیش خودم حلاجی کرده بودم که بالاخره شنید. بالاخره فریادها و فغانها را شنید. بالاخره چشمهایش راهپیماییهای میلیونی را دید و فهمید. فهمید که کارش ایراد دارد. فهمید که همچین تحفهای هم نیست...فهمید که عدهی زیادی از دست او رنج میکشند عذاب میکشند و این عدهی زیاد اصلن آنهایی که او فکر میکند و میگویدنیستند و این عدهی زیاد همین مردماند... و فردایش که به سایت فرهاد جعفری رفته بودم به او حق داده بودم که بشکن بزند که این است رییسجمهور محبوب من!
اما تردید هم داشتم. شاکی هم بودم که چرا دارد از شعارهای انتخاباتی رقیبانش استفاده میکند. تمسخر یا واقعن تغییر؟ تمسخر را از او در سخنرانی 24خردادش در میدان ولیعصر تهران دیده بودم. آنگاه که شال سبز میرحسینی را بر شانههایش انداخته بود و الخ.
اما سخنرانی آن شبش در باب تغییر بویی از تمسخر نمیداد و باعث شده بود که در ذهن خودم آن حلاجیها را بکنم و البته تردید جز جداییناپذیر تمام آن افکار بود...
روزهای بعدش هیچ تغییری ندیدم. روز به روز به تعداد کسانی که زندانی میشدند چه از رجال و چه از دانشجویان افزوده میشد و در این مدت هنرمندان و فرهنگیان یکی به ملکوت اعلی میپیوستند(آخریش اسماعیل فسیح). قشری که آقای رییس جمهور وعدهی بیشترین تغییر را در رابطه با انها داده بود...
تا روز گذشته که اسامی معاونان و مشاوران رییس جمهور در کابینهی دهم اعلام شد. اسفندیار رحیم مشایی ارتقا سمت پیدا کرد به معاون اولی. و این باعث تعجبم شد. مگر نگفته بودی که من خودم نماد تغییرم؟ این بود تغییرت؟
و بعد به خودم گفتم این که تعجب ندارد!
مشخص است چه اتفاقی افتاده است. محمود احمدینژاد دروغ گفته است. این که چیز تعجببرانگیزی نیست. رییسجمهور کشور من چیزی که از آن ابا ندارد دروغ گفتن است. من خودم نماد تغییرم.
با معاون اول شدن رحیم مشایی محمود احمدینژاد نشان داد که کوچکترین خیالی از تغییرات،خیالی خام و احمقانه است. مگر بیست و چهارمیلیونی که به او رای دادند از او تغییرات میخواستهاند؟ بیست و چهارمیلیون به او رای دادهاند که هیچ تغییری انجام نشود و فقط آن پانزده میلیون نفر دیگر بودند که تغییر میخواسته اند. آن پانزده میلیون هم اصلن مهم نیستند. خس و خاشاکاند! نهایت خیلی تحویل گرفته شوند به آنها گفته میشود که ما خودمان نماد تغییریم و آنها هم سرشان گول مالیده میشود و الخ.
از تمسخر گفتم. گفتم که سخنان آن شب احمدی نژاد بویی از تمسخر رقبا نمیداد. ولی حالا میبینم که من تمسخر را نفهمیدم. و او باز هم به سلک سخنرانی یکشنبه 24خردادش بوده. در زبان فارسی جملههایی وجود دارند که معنایشان معنایی کاملن مخالف با معنای ظاهریشان است. مثلن شما به دوستتان میگویید من فلان درس را فول فولم. و منظورتان این است که در فلان درس یک گوسفند به تمام معنایید! حالا که نگاه میکنم میبینم محمود احمدی نژاد نیز در سخنرانی ان شبش همچین مزاحی با ما کرده بود و ما نفهمیدم. من خودم نماد تغییرم یعنی این که...
%%%
خیلی علاقهمندم که محمود احمدینژاد در ادامهی قدبازیهای خودش صفارهرندی و علی ابادی را در جاهایشان ابقا کند(نگویید که صفار را مجلس نخواهد گذاشت. اتفاقن مجلس خواهد گذاشت و مطمئنم در طول چهار سال آینده مجلس کمافی السابق به دکتر نه نخواهد گفت) و کردان را وزیر کشور کند.
%%%
هاشمی رفسنجانی در خطبه های سرشار از سیاستش دعوت به اتحاد و یکپارچگی کرد.
فکر میکنم جنبهی مثبت انتصاب رحیم مشایی اتحادی خواهد بود که بین ما غیراحمدینژادیون و احمدی نژادیون صاحب عقل و شعور اتفاق خواهد افتاد. مسلمن عدهای از احمدینژادیون هم خواهند بود که رحیم مشایی را تبدیل کنند به فرشتهی روی زمین و متاسفانه تعداد زیادی از هواداران احمدی نژاد این دست آدم ها هستند...
%%%
اسفندیار رحیم مشایی فارغ التحصیل رشتهی مهندسی الکترونیک از دانشگاه صنعتی اصفهان کسی است که در 29 تیر 1387مردم اسرائیل را دوست خواند و با این اظهاراتش موجب برانگیخته شدن خشم بسیاری از کسانی شد که اسراییل را دشمن خود میدانستند. در پی این ماجرا ۲۰۰تن از نمایندگان مجلس شورای اسلامی، با امضای بیانیهای خواستار برخورد جدی با وی شدند پس از انتشار این بیانیه، وی در ۲۴ مرداد ۱۳۸۷ طی نامهای به حداد عادل، رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی واژهٔ اسرائیل در جهان امروز را منفورترین واژهای دانست که مترادف نژادپرستی، خیانت، خشونت، مکر و فریب است.
وی با تکرار ادعاهای خود با شدّت بیشتر در مرداد ۱۳۸۷ موجی از اعتراضات را علیه خود و دولت برانگیخت. بلا فاصله پس از این ماجرا تجمع دانشجویان روبروی سازمان میراث فرهنگی برگزار گردید.حاشیهها در مورد اظهارات وی تا جایی بالا گرفت که سید علی خامنه ای رهبر انقلاب، در نطقی، سخنان وی را کاملا" اشتباه دانسته و خواستار پایان بخشی به این حواشی که در موارد زیادی با استناد به آن دولت تخریب میشد، شد. این در حالی بود که محمود احمدی نژاد از مشائی دفاع کرده بود.
اما سوالی که پیش میآید این است که با موج تنفری که از این مرد در بین جامعهی مذهبی وجود دارد چرا محمود احمدی نژاد او را به سمتی مهمتر میگمارد؟
فرضیهی اول مربوط میشود به نسبت خانوادگیای که این دو با هم دارند و قوت این فرضیه کم هم نیست. هرچه قدر هم گفته و تبلیغ شود که احمدینژاد اهل پارتی بازی نیست و این پسران و دختران هاشمی رفسنجانی بودند که فلان بودند و بهمان بودند چیزی از قوت فرضیهی نسبت خانوادگی این دو کم نمیکند.
فرضیهی دوم مربوط میشود به سوگلی بودن رحیم مشایی نزد احمدینژاد. او سوگلی احمدینژاد است و من فکر میکنم احمدی نژاد به خاطر این او را دوست دارد که به طرز عجیبی با او همذات پنداری میکند. او هم مثل احمدی نژآد در این چهارسال اشتباهات فاحش و خارج از عقل فراوانی انجام داده است. اشتباهاتی که فریاد و فغان خیلی ها را درآورده. احمدی نژاد هم در این چهارسال اشتباهات بچگانهی فراوانی انجام داده است. و ضرب المثلی وجود دارد که میگوید دیوانه چو دیوانه بیند خوشش آیدو...
اگر فرضیهی دوم را بپذیرید که همانند فرضیهی اول دلیلی برای ردش نمیبینم معاون اول شدن رحیم مشایی یک پیام خیلی بزرگ هم خواهد داشت: این که در چهار سال آینده باز هم منتظر اشتباهات ابلهانه و احمقانهی فراوان باشیم.