لهستان
تصور آدمها از کشورهای دیگر همیشه برایم سوال بوده. بعضی کشورها هستند که مدام اسمشان در رادیو و تلویزیون و روزنامهها و کتابهای درسی تکرار میشوند. در مورد این کشورها زیاد کنجکاو نیستم. بعضی کشورها هستند که هیچ وقت توی خبرهای روزانه ازشان اسمی نمیشنویم. مثلن همین لهستان. بعضی آدمها هستند که اطلاعات عمومی خوبی دارند. میدانند پایتخت لهستان کجا است، چند میلیون نفر جمعیت دارد، تاریخش چه جوریها بوده، جغرافیایش چه جوریها است و... زیاد نیستند همچین آدمهایی. ولی، خب اطلاعاتشان فقط شامل مشتی کلمه است بیهیچ خاصیتی. آدمهایی هم شاید باشند که جهانگردی کرده باشند و لهستان را به چشم خودشان دیده باشند و قصهها و خاطرهها از آن به یاد داشته باشند. که مسلمن خیلی خیلی کمیابند. راستش من خیلی از کشورها و تصویری که ازشان توی ذهنم ساخته شده از روی جام جهانی فوتبال بوده... فکر میکنم برای خیلیها این طوریها باشد. از روی بازیکنهای فوتبالشان و تماشاچیهایشان و نوع بازی کردنشان و... خیلی منبع تصور مسخرهای است. ولی معمولن خوب به یاد آدم میماند! یک منبع تصور دیگر میتواند کتابها و فیلمها باشند. من راستش آدم فیلم بازی نیستم. میماند کتابها...
همهی اینها را گفتم برای اینکه بگویم تازگیها دو کتاب از دو تا آدم لهستانی خاندهام که لهستان را برایم قابل تصور کردهاند. کلی تصویر برایم ساختهاند از لهستان. حالا برایم لهستان سرزمینی است که از تلویزیونش مجموعهی ده تا سخنرانی کوتاه یکی از فیلسوفانش به اسم «لشک کولاکوفسکی» را به صورت سریالی پخش میکرده. لهستان برای من سرزمینی شده که کارگردانی به اسم «کریستف کیشلوفسکی» مینشیند ده تا فیلم شاهکار برای یک سریال ده قسمتی تلویزیون کشورش میسازد و بعد از سالها فیلم نامههایش آدم را به اوج ملکوت میبرند، با آدم ها و عشق ها و حسادت ها و رذالت ها و بزرگواری ها و خیانت ها و....
کتاب اول فیلم نامههای ده فرمان کریستف کیشلوفسکی بود. خاندن کتابهای فیلم نامه برای خودش لطف بزرگی است. کلمات توصیفی خیلی کماند. بیشتر حجم کتاب دیالوگها هستند. تو به سرعت کتاب را میخانی و چون همهی کتاب دیالوگ است احساس میکنی خیلی به زندگی شبیهتر است. ده فرمان را «کریستف کیشلوفسکی» و رفیقش «کریستف پیه سیه ویچ» نوشتهاند. «عرفان ثابتی» ترجمه کرده و نشر ماه ریز هم چاپ زده. توی مقدمهی کتاب کیشلوفسکی تصویر جالبی از نگارش فیلم نامهها برای آدم میسازد. میگوید:
« نگارش فیلمنامه یکسال به طول انجامید، آنها را یکی پس از دیگری نوشتیم. شبهای زیادی را در کنار یکدیگر در آشپزخانهی منزل پیه سیه ویچ در اتاق کوچک پر از دود سیگار گذراندیم. ساختن فیلمها یک سال و دو ماه طول کشید. ولی از آن زمان مدت زیادی میگذرد. حالا فقط فیلمها باقی ماندهاند، که بیشتر از حد تصور ما با استقبال روبرو شدهاند، گرچه واقعا دلیل این استقبال را نمیدانیم! «
کل فیلم نامهها در یک مجتمع مسکونی میگذرد. از همان مجتمعهای مسکونی کمونیستی با نماهای سیمانی اندوهناک. این چیزی است که فیلم نامهها توی ذهنت میسازند. بعضیها میگویند ده فرمان یک اثر مذهبی است. آره. عنوانهای فیلم نامهها همچین چیزی را القا میکنند:
۱-من خدا هستم پروردگار شما ۲-خدایان دیگر را عبادت منما ۳-روز سبت را یاد کن ۴-پدر و مادر خود را احترام نما ۵-قتل مکن ۶- زنا مکن ۷- دزدی مکن ۸- نام خدای خود را به باطل نبر ۹-بر همسایهی خود شهادت دروغ مده ۱۰-به خانهی همسایهی خود طمع مورز
ولی وقتی فیلم نامهها را میخانی، قصههای تویشان را واژه به واژه دنبال میکنی میفهمی که کلمهی مذهبی برای توصیف مجموعه شاهکار کیشلوفسکی خیلی حقیر است و بیمعنی.
"مونیکا مورر" نویسندهی کتاب "سرشت و سرنوشت، سینمای کریستف کیشلوفسکی" در مورد ده فرمان مینویسد که:
"زمانی که کیشلوفسکی و پیه سیه ویچ مشغول ساختن ده فرمان بودند مدام دربارهی حقیقت بحث میکردند، دربارهی اینکه چه چیزی درست است و چه چیزی غلط است. کیشلوفسکی دائم در جستوجوی پاسخ بود. ده فرمان در عین حال که مجموعهای بود از ده فیلم نوشتهی زیبا که حتا یک صحنه یا یک دیالوگ نامناسب نداشتند، محصول همین جستوجو بود: کاوشی دقیق و روشنفکرانه در مسائل پیچیدهی اخلاقی."
خلاصهای از هر کدام از قسمتها را میتوانید اینجا بخوانید: @@@
اما کتاب دیگری که خاندم یک کتاب خیلی لاغر بود. یک کتاب صد صفحهای. کتابی به اسم "درسهایی کوچک در باب مقولاتی بزرگ". "لِشِک کولاکوفسکی" یک فیلسوف لهستانی بوده. دوران جوانیاش کمونیست شده بوده. بعدها از خط کمونیست آمده بیرون و کتابی که در باب مارکسیسم و نقد آن نوشته یکی از بهترین کتابهای جهان در باب توضیح و نقد این مکتب فکری است. درسهایی کوچک در باب مقولاتی بزرگ یک مجموعه مقاله است. مقالههایی پنج شش صفحهای دربارهی مسائلی که آدم همیشه فکر میکند هیچ وقت نمیتواند در مورد آنها به همهی جوانبشان نگاه کند و به یک نتیجه گیری برسد. به گفتهی خود کولاکوفسکی در مقدمه ده مقالهی اول توی یک برنامهی تلویزیونی درس میداده و بعد توی یک مجله به اسم "گازتا ویبورچا "چاپ میکرده. سه چهار تا مقاله هم اضافه کرده و تبدیلش کرده به کتاب. عناوین مقالهها عبارتند از:
۱-در باب قدرت ۲-در باب شهرت ۳-در باب برابری ۴-در باب تزویر ۵-در باب تساهل ۶-در باب سفر ۷-در باب فضیلت ۸-در باب مسئولیت جمعی ۹-در باب خیانت بزرگ ۱۰-در باب خشونت ۱۱-در باب آزادی ۱۲-در باب تجمل ۱۳-در باب ملالت
مقالههای این کتاب در عین کوتاه بودن به شدت کاربردیاند. کولاکوفسکی با کوتاهترین کلمات بیان مساله میکند و سوال ایجاد میکند و بعد سعی میکند خیلی سریع به سوالها جواب بدهد و یک جورهایی تعیین تکلیف کند. مثلن مقالهی در باب تساهل. مصطفا ملکیان توی کتاب "راهی به رهایی" یک مقالهای دارد به اسم "مبانی نظری مدارا". مینشیند کلی برایت فلسفه میبافد که فلسفهی مدارا و تساهل شامل چه چیزهایی میشود و کلی برایت سوال ایجاد میکند که حالا من چگونه مدارا کنم؟ چه وقتهایی مدارا بیمعنا میشود؟ و الخ. اما کولاکوفسکی خیلی سریع میآید دقیقین مشکلات اجرایی مدارا و تساهل را بیان میکند و میگوید که چه کنیم چه نکنیم. یک جور قطعیت نظر دارد این کتابِ "درسهایی کوچک در باب مقولاتی بزرگ ". بعد یک چیز دیگر هم این است که این کتاب جان میدهد برای رونویسی توی وبلاگ و جان میدهد برای اینکه یک سری پاراگرافهایش را حفظ کنی و توی بحثهای روزمره بلغور کنی...
همین دیگر!
:
ده فرمان/کریستف کیشلوفسکی و کریستف پیه سیه ویچ/عرفان ثابتی/نشر ماه ریز/چاپ سوم: 1384/چهارصدوچهل وشش صفحه/۴۰۰۰تومان (چاپهای جدید خیلی گران ترند مسلمن!)
درسهایی کوچک در باب مقولاتی بزرگ/لشک کولاکوفسکی/ترجمهی روشن وزیری/انتشارات طرح نو/چاپ دوم: ۱۳۸۲/۱۱۲صفحه/۱۰۰۰تومان
- ۷ نظر
- ۱۱ بهمن ۸۹ ، ۰۶:۴۲
- ۳۷۲ نمایش