ویکی لیکس
پیش نوشت: حمید مهندسی عمران دانشگاه علم و صنعت میخاند. برایم تعریف میکرد که درس نقشه برداریشان این ترم تفکیک جنسیتی شده. تعریف میکرد که ورودی ما ۱۰ تا دختر داشته که ۷تایشان نقشه برداری را پاس کردهاند. آن وقت برای آن سه دختر یک کلاس جداگانه تشکیل دادهاند و برای ما ۱۳-۱۴تا پسر یک کلاس دیگر. تعریف میکرد که آن کلاس نقشه برداریِ پسرانه با کلاسِ بتن همزمان شده و او مجبور است جفتشان را بردارد و نمیتواند. تعریف میکرد که کلی دادوبیداد کرده که آخر این چه وضعش است... رفته آموزش دانشکدهشان و جاروجنجال راه انداخته. ولی تا دیروز هیچ کاری نکرده بودند برایشان...
@@@
مینشینم توی دفتر انجمن اسلامی. از آب سردکن انجمن (که آبگرمکن هم دارد) برای خودم آب جوش میریزم و روزی چهار پنج تا چای کیسهای میخورم. تاثیری در از بین بردن احساس خستگیام ندارد، ولی کاچی به از هیچی است. نگاه میکنم به کامپیوترمان که روشن نمیشود. نگاه میکنم به ردیف کتابهای توی قفسهها که نصف کتابهایش به یغما برده شدهاند. بعد نگاه میکنم به سبحان و صادق که پروژههای طراحی اجزا و انتقال حرارت و اینها را تند تند مینویسند. از قفسهی پشت میز زونکنها را برمی دارم و برای خودم ورق میزنم. این زونکنهای توی دفتر انجمن اسلامی دانشکده مکانیک تاریخاند. یک سری اسناد تاریخی بیواسطه و عریان. برای خودم میخانمشان و پرتاب میشوم به گذشتهها. به آدمهایی که ده سال پیش، پانزده سال پیش عضو انجمن اسلامی بودهاند فکر میکنم. بیانیهها را میخانم. تکههای بریده شدهی روزنامهها را نگاه میکنم. گزارش اردوها و جلسهها... اوووه. بیانیههای شانزده سال پیش انجمن را میخانم. بیانیهی طویلشان در اعتراض به دانشجوی پولی در شانزده سال پیش. اُه. زمان هاشمی رفسنجانی. زمان اکبرشاه کبیر! بعد نگاه میکنم به واکنشهای الان در مورد مصوبههای مجلس و دولت... لعنتیها... گزارش اردوهای انجمن اسلامی را میخانم. اُه. چه قدر اردو میرفتهاند اینها. به الان فکر میکنم که اجازهی هیچ اردویی نمیدهند و... شعار پای بیانیههای انجمن در آن زمانها را میخانم: دست خدا بر سر ماست/ خامنهای رهبر ماست...!!!
توی همین زونکن گردیها با یک ماجرای جالب روبه رو شدم که میخاهم اینجا افشا (!) کنم... فقط چیزی که وجود داشت استادی بود که شخصیتِ اولِ این ماجرا بود. سرچ گوگل به من گفت که استادِ شخصیتِ اولِ این ماجرا الان توی دانشگاه تبریز است. یکی از استادان دانشکدهی مکانیک دانشگاه تبریز است. راستش نمیخواستم آبرویش را ببرم. روی همین حساب است که هر جا از این استاد دانشگاه تبریز نام برده شده، اسم او را مخفف نوشتهام... تمام اسناد این ماجرا که الان میخواهم نعل به نعل نقل کنم در دفتر انجمن اسلامی دانشکدهی مکانیک موجود است...
@@@
ماجرا برمی گردد به سال ۱۳۷۳. ترم پاییزهی ۱۳۷۳. آن زمانها هنوز مهندسی مکانیک تبدیل به یک دانشکدهی مستقل نشده بود. هنوز گروه مهندسی مکانیک بود. نه دانشکدهی مهندسی مکانیک. قضیه برای من در بهمن ۱۳۸۹ از نامهی دست نویسی شروع شد که دانشجوها نوشته بودند:
ریاست محترم گروه مهندسی مکانیک دانشکدهی فنی دانشگاه تهران
جناب آقای دکتر سید احمد نوربخش
نظر به عدم توانایی آقای دکتر الف در تدریس انتقال حرارت ۱ و برخوردهای نامناسب ایشان در مقام پاسخگویی به سوالات دانشجویان، ما دانشجویان درس مذکور حضور در کلاس ایشان را بیثمر دانسته و از حاضر شدن در کلاس ایشان امتناع میورزیم. مستدعی است ترتیبی واقع فرمایید تا مدرس دیگری تدریس درس مذکور را به عهده بگیرد.
پای نامه هم امضای ۴۷ نفر بود با اسم و اسم فامیلی.
بعد زونکن مربوطه را ورق زدم رسیدم به یک نامهی تایپ شده:
جناب آقای دکتر حسین شکوهمند
مدیر محترم گروه مهندسی مکانیک
سلام علیکم
به قرار اطلاع و پیرو مذاکرات اخیر جناب آقای دکتر الف استاد محترم آن گروه، در شرایط کنونی نمیتوانند به تدریس خود ادامه دهند، خواهشمند است با توجه به مقطع کنونی (مراحل پایانی ترم) در اسرع وقت نسبت به جایگزینی و جبران عقب افتادگی دانشجویان اقدام لازم مبذول فرمایید. در همین رابطه معاونت آموزشی دانشکده نیز هماهنگی لازم را معمول خواهند داشت.
به اینجای ماجرا که رسیدم برایم موضع گیری رییس دانشکدهی فنی که به حرف دانشجوها گوش داده بود خیلی جالب آمد. البته اتحاد دانشجوها در نرفتن به سر کلاس خودش تاریخی بود. بعد در ادامه به یک گزارش دست نویس برخوردم:
«سخنان دکتر شکوهمند:
» دکتر شریعتی هفتهی گذشته فرمودند که آقای دکتر شکوهمند شما ریاست موقتی گروه را قبول کنید تا بعدن تصمیم بگیریم. البته دکتر جهانگیری هم جزء پیشنهاددهندهها بودند که ایشان به دلیل صلابت علمی و سنی، همیشه از تجربیاتشان در گروه استفاده شده است. و من هنوز نامه را دریافت نکردهام. سپس گزارشی از روال کار مبنی بر تغطیلی کلاسهای دکتر الف و مسائل گذشته گفته شد و نامهی دکتر شریعتی به ایشان ارائه شد.
دکتر شکوهمند فرمودند: به هیچ عنوان راضی نخواهم شد که کوچکترین لطمهای به درس شما بخورد. حتا اگر خودم بیایم و تا نصفه شب برای شما تمرین حل کنم. بنابراین از این بابت اطمینان خاطر داشته باشید و ما با اساتید گروه این مشکل را حل خواهیم کرد. ولی خیلی سریع جواب نخواهد داد و این بستگی به همکاریهای دکتر الف دارد... به آقای دکتر گفته شد شما سعی کنید با ایشان (دکتر الف) تماس بگیرید و بگویید فردا ایشان نیایند چون ممکن است حرمتها شکسته شود. «
اما نامهی بعدی که در زونکن بایگانی شده بود عجیب بود.
نامهای که بالایش نوشته بودند: محرمانه- مستقیم.
نامهی تایپ شدهی بعدی به این قرار بود:
» جناب آقای دکتر محمدرضا عارف
ریاست محترم دانشگاه تهران
سلام علیکم
به منظور بررسی وقایع اخیر گروه مهندسی مکانیک این دانشکده، و بر اساس نظر حضرت عالی، جلسهای با حضور آقایان دکتر عبادی (معاون آموزشی دانشگاه)، دکتر توحیدی (نمایندهی دانشکده فنی در هیات ممیزه دانشگاه)، دکتر شکوهمند (مدیر گروه مکانیک)، دکتر ابتکار (استاد گروه مکانیک)، دکتر طالقانی (معاون دانشجویی دانشگاه)، دکتر موسوی مشهدی (مدیر کل امور پژوهشی دانشگاه)، دکتر پنجه شاهی (معاون پژوهشی دانشکده فنی)، دکتر اخلاقی (معاون آموزشی دانشکده فنی) از ساعت ۵ الا ۷: ۳۰ بعدازظهر روز یکشنبه ۹/۱۱/۷۳ در دانشکده فنی تشکیل و تصمیمات زیر اتخاذ گردید:
۱-این عمل دانشجویان به شدت تقبیح شود.
۲-از آقای دکتر الف توسط گروه و دانشکده دلجویی به عمل آید.
۳-برای آقای دکتر الف چه در گروه مکانیک و چه در سایر گروهها نظیر متالورژی در دروسی که دانشجویان اظهار تمایل نمودهاند با نظر مدیران محترم گروههای ذیربط درس گذاشته شود و فعالیتهای پژوهشی و راهنمایی پایان نامه را نیز ادامه دهند.
مراتب جهت استحضار و اقدام مقتضی ایفاد میگردد.
رییس دانشکده فنی
پشت این برگهی تایپ شده یک برگهی دست نویس کپی شده هم به این قرار بود:
«جلسهی شورای استخدامی گروه مهندسی مکانیک در تاریخ ۹/۱۱/۷۳ تشکیل شد و در مورد وضعیت فعلی گروه مکانیک و حفظ انسجام گروه و به طور اخص مسالهی دکتر الف بحث و بررسی گردید و اعضای شورای گروه اظهار نظر نمودند که:
در حال حاضر شورای استخدامی گروه مهندسی مکانیک حضور نامبرده و ادامهی فعالیتهای علمی و آموزشی ایشان در گروه را صلاح نمیداند.»
پای این نوشته هم امضای ده نفر بود...
@@@
برای من به شخصه ماجرای جالبی بود. اینکه دانشجوها توانستند حرفشان را به کرسی بنشانند خودش خیلی حرف است...
میدونی پیمان مشکل ما اینکه که تو این پازل دائما داریم دنبال مرتب کردن قطعه ها میگردیم اما نمیدونیم که چند تا تکه از پازل مارو کش رفتن. ندزدیدن چون دزد شرف داره به کسی که چیزی رو کش میره.ما یک بار این کارو کردیم.عین 15 نفرمون حذف کردن.اعتراضمون هم بدون اتحاد جلو رفت و کسی پهن بارمان نزد.