سپهرداد

Hurtling through the dark night

سپهرداد

Hurtling through the dark night

سپهرداد

دارم نگاه می‌کنم. و چیز‌ها در من می‌روید. در این روز ابری چه روشنم و چه تاریک. همه‌ی رودهای جهان و همه‌ی فاضلاب‌های جهان به من می‌ریزد. به من که با هیچ پر می‌شوم. خاک انباشته از حقیقت است. دیگر چشم‌های من جا ندارد... چشم‌های ما کوچک نیست. زیبایی و زشتی کرانه ندارند...
@
قبل‌ها زیر عنوان وبلاگ می‌نوشتم: «می‌نویسم، پس بیشتر هستم». روزگاری بود که بودن و بیشتر بودن را خیلی دوست می‌داشتم. ولی گذشت. حقیقت عظیم لاتفاوت بودن بودنم و نبودنم من را به ولایت هوا فرستاد. اینکه حالا باز هم دارم می‌نویسم دیگر نه برای بودن و نه برای بیشتر بودن بلکه فقط برای عادت است.
@
ما همانی می‌شویم که پی در پی تکرار می‌کنیم؛ بنابراین فضیلت فعل نیست عادت است.
@
پیاده روی را دوست دارم. آدم‌ها را دوست دارم. برای خودم قانون‌های الکی ساختن را دوست دارم و به طرز غم انگیزی معمولی هستم...
@
و مرد آنگاه آگاه شود که نبشتن گیرد و بداند که پهنای کار چیست.
@
جاده. مسافر. سربازِ پنج صبح. دانشجوی ترم صفری. دختری که چشم هایش نمی درخشد. اندوه. نفرت. عشق. از همین‌ها...
@@@
هیچ گونه ثباتی در موضوعات و سبک نوشته‌های این وبلاگ وجود ندارد.
@@@
ستون پایین:
پیوندهای روزانه، معمولا لینک سایر نوشته‌های من است در سایت‌ها و مطبوعات و خبرگزاری‌ها و...
کتاب‌بازی، آخرین کتاب‌هایی است که خوانده‌ام به همراه نمره و شرح کوچکی که در سایت گودریدز روی‌شان می‌نویسم.
پایین کتاب‌بازی، دوچرخه‌سواری‌های من است و آخرین مسیرهایی که رکاب زده‌ام و در نرم‌آفزار استراوا ثبت کرده‌ام.
بقیه‌ی ستون‌ها هم آرشیو سپهرداد است در این سالیانی که رفته بر باد.

ایمیل: peyman_hagh47@yahoo.com
کانال تلگرام: https://t.me/sepehrdad_channel

بایگانی

هیچ کس احساس امنیت نمی کند

يكشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۸۸، ۱۰:۲۲ ق.ظ

همه­ی این پست را به خاطر یک جمله­ی ولادمیر پوتین می­نویسم. اگر حال و حوصله و وقت خواندن  ندارید همین را بدانید که عصاره­ی این پست همین یک جمله­ی پوتین است: "هیچ کس احساس امنیت نمی­کند."

%%%

پوتین و احمدی­نژاد همیشه توی ذهنم به هم شبیه بوده­اند. جفت­شان حاصل دموکراسی بوده­اند. دو ره­بر محبوب مردمی. ولی دموکراسی­ای که با خودش آزادی هم­راه نداشته. دو ره­بر مردمی و اقتدارگرا. به­شدت به خودشان و کارها و تصمیمات­شان ایمان داشته­اند و در راه عملی کردن خواست­های درست یا غلط­شان از حذف کردن و نابود کردن مخالفان هیچ ابایی نداشته­اند. جفت­شان مطبوعات کشورشان را به شدت محدود کرده­اند و قوی­ترین رسانه­های کشور را به خدمت خودشان درآورده­اند. پوتین برای ادامه­ی راه و شیوه­ی خود مدودف را وارد صحنه­ی سیاست روسیه کرد و او را جانشین خود کرد و احمدی­نژاد برای ادامه­ی کارها و شیوه­ی حکومت­ش اسفندیار رحیم­مشایی را دارد.

فرید ذکریا در کتاب "آینده­ی آزادی" در مورد پوتین این جمله­ها را می­نویسد: "پوتین در اولین سال ریاست­جمهوریش باقی مانده­ی دولت روسیه را تضعیف کرد. هدف اصلی او فرمان­داران محلی بودند، کسانی که وی با انتخاب هفت فوق­فرمان­دار برای نظارت بر مناطق هشتادونه­گانه­ی روسیه عملن اختیارات­شان را سلب کرد و سپس آن­ها را از مجلس سنا بیرون انداخت. به جای آن­ها نمایندگانی آمدند که کرملین آن­ها را منصوب می­کرد. به­علاوه، حالا اگر رییس­جمهور فکر کند که یک فرمان­دار قانون را زیرپا گذاشته است می­تواند عزل کند. پوتین هم­چنین مجلس دوما را متقاعد کرد که قانونی را تصویب کند تا درامد مالیاتی کم­تری به استان­ها فرستاده شود. اهداف دیگر پوتین رسانه­ها و الیگارش­های بدنام روسیه بوده که ان­ها را با شبیخون پلیس، دست­گیری و زندان تهدید کرده است. این استراتژی ارعاب موثر بوده است. ازادی مطبوعات دیگر به­ندرت در روسیه وجود دارد. در اوریل 2000 یک کنسرسیوم متحد کرملین کنترل شبکه­ی تلویزیونی ان تی وی را بر عهده گرفت. و اکثر کارکنان عالی رتبه­ی آن را اخراج کرد، شبکه­ای که اخرین ایستگاه تلویزیونی سراسری و مستقل روسیه بود..."

البته من نباید انصاف را کنار بگذارم. به نظر من پوتین از احمدی­نژاد بارها اقتدارگراتر است. ساختار حکومتی جمهوری اسلامی و وجود فردی به نام ره­بر اجازه تبدیل شدن به یک ولادمیر پوتین را به احمدی نژاد نمی­دهد. مگر این­که ره­بر هم بخواهد... در همان کتاب "اینده­ی آزادی" از قول یکی از نمایندگان مجلس روسیه این جمله نقل می­شود: "لردها و بارون­هایی که در مقابل قدرت سلطنت می­جنگیدند خودشان افراد شریفی نبودند. اما آن­ها بر قدرت سلطنت لگام زدند. مشکل ما در روسیه این است که اگر پوتین موفق شود حتا یک نفر هم باقی نخواهد ماند که کرملین را مهار کند در این صورت تنها راهی که می­ماند این است که دوباره به یک تزار خوب اعتماد کنیم."

پوتین موفق شد. اما آیا ما هم در ایران باید به یک پادشاه خوب اعتماد کنیم یا...

%%%

این خلاصه­ی سخنرانی پوتین در چهل و سومین کنفرانس سیاست­گذاری امنیت در سال 2007 است که آن را از مجله­ی همشهری جوان شماره ی 170 نقل می­کنم:

.... همه می­دانند که امنیت بین­المللی چیزی بیش­تر از مباحث مربوط به ثبات نظامی و سیاسی است و مسائلی مثل ثبات اقتصاد جهانی، غلبه بر فقر، امنیت اقتصادی و برقراری گفتگو میان تمدن­ها را دربرمی­گیرد. این ماهیت فراگیر و تقسیم­ناپذیر امنیت، اغلب به صورت این اصل اساسی بیان می­شود که "امنیت یکی امنیت همه است"؛ یا ان طور که فرانکلین روزولت دو سه روز بعد از شروع جنگ جهانی دوم گفت:" وقتی صلح در جایی از بین برود، در همه جا به خطر می­افتد" این حرف­ها هنوز موضوعیت دارند.

تا همین دو دهه پیش جهان به لحاظ اقتصادی و ایدئولوژیک به دو قسمت تقسیم شده بود و ظاهرن توانایی عظیم و بالقوه ی دو ابرقدرت، امنیت جهانی را تضمین می­کرد. اما این اماده باش جهانی مداوم اساسی­ترین مشکلات اقتصادی و اجتماعی جهان را به حاشیه راند. جنگ سرد تمام شد و انبوهی مهمات عمل نکرده به جا گذاشت. منظورم کلیشه­های فکری، استانداردهای دوگانه و جنبه­های دیگر تفکر بلوکی و قطبی است. جهان تک­قطبی هم ان­طور که نصورش می­رفت محقق نشد.

اما جهان تک­قطبی چه جور جایی است؟ هر طور هم که این عبارت را بزک کنید، به روز نکشیده، معنایی پیدا می­کند مترادف با یک مرکز قدرت و یک مرجع تصمیم­گیری؛ دنیایی که یک رئیس و پادشاه دارد و این وضعیت نه تنها برای دنیا که برای خود پادشاه هم مضر است. چون خودش خودش را از درون نابود می­کند. این مطمئنن هیچ شباهتی به دموکراسی ندارد. دموکراسی یعنی قدرت اکثریت با درنظر گرفتن خواسته­ها و عقاید ملت. از قضا به روسیه همیشه درس دموکراسی می­دهند اما به دلایلی خود استادان نمی­خواهند چیزی یاد بگیرند.

به نظر من مدل تک­قطبی در دنیای امروز نه تنها نپذیرفتنی که نشدنی است؛ علتش هم فقط این نیست که در دنیای امروز توان نظامی سیاسی و اقتصادی هیچ کس برای سیادت کفایت نمی­کند؛ خود مدل معیوب است. چون در چهارچوب آن هیچ مبنای اخلاقی­ای برای تمدن مدرن وجود ندارد و نمی­تواند داشته باشد. با این همه آن چه در دنیای امروز رخ می­دهد، تلاشی­ست برای وارد کردن این مفهوم(مفهوم دنیای تک­قطبی) به مناسبات بین­المللی. ولی به چه قیمتی؟

اقدامات یک­جانبه و بعضن نامشروع، نه تنها هیچ مشکلی را حل نکرده که تراژدی­های انسانی و مراکز تنش تازه­ای را به وجود اورده است. خودتان قضاوت کنید. آیا جنگ­ها و درگیری­های منطقه­ای کم­تر شده است؟ آیا انسان­های کمتری قربانی این درگیری­ها شده­اند؟ واقعیت این است که این تنش­ها بیش از پیش قربانی می­گیرند؛ خیلی بیش­تر. خیلی بیش­تر.

امروز شاهد استفاده بی­رویه از نیروی انتظامی در روابط بین­المللیم؛ نیرویی که دارد دنیا را در ورطه­ی ناسازگاری دائمی فرو می­برد. نتیجه این­که قابلیت رسیدن به راه­حل­های تفاهمی را از دست داده­ایم. توافق­های سیاسی هم ناممکن شده­اند. شاهدیم که بی­توجهی و اهانت به قوانین بین­المللی هر روز بیش­تر می­شود و هنجارهای قانونی مثلن مستقل، خویشاوندان نظام قانونی یک کشور خاص از آب در می­ایند؛ یک کشور و البته و بیش­تر از همه ایالات متحده که از هر جهت پا را از مرزهای ملی­اش فراتر گذاشته است. این مساله در سیاست­های اقتصادی سیاسی، فرهنگی و آموزشی­ای که این کشور به دیگر ملت­ها تحمیل می­کند هویداست. خب، چه کسی این وضعیت را دوست دارد؟ چه کسی خوشحال است؟

می­بینیم که تمایل به حل یک معضل بر اساس اوضاع جاری سیاست روز به روز بیش­تر می­شود و این البته فوق­العاده خطرناک است. نتیجه­اش این می­شود که هیچ کس احساس امنیت نمی­کند. می­خواهم روی این جمله تاکید کنم؛ هیچ کس احساس امنیت نمی­کند. چون هیچ کس احساس نمی­کند که قوانین بین­المللی مثل یک دیوار سنگی از او محافظت خواهد کرد. مسلم است که چنین جوی به رقابت تسلیحاتی دامن می­زند. استیلای قدرت، ناگزیر تعدادی از کشورها را به دستیابی به سلاح­های کشتارجمعی تشویق می­کند. در کنار این مسابقه تهدیدهای جدید نیز پدیدار می­شوند و تهدیدهای قدیمی مثل تروریسم ماهیت جهانی به خود می­گیرند.

مشابه این سیاست­های غلط در مسائل دیگر هم کم نیست. امروزه خیلی­ها در مقابله با فقر حرف می­زنند . روی این سیاره واقعن چه خبر است؟ از یک طرف منابع مالی برای کمک به فقیرترین کشورهای دنیا اختصاص داده می­شود؛ کمک­هایی که بعضن بسیار هم قابل توجه­اند. اما اگر صادق باشیم، منافع کشورهای اهداکننده هم در ان­ها لحاظ شده است. از طرف دیگر کشورهای توسعه­یافته هم­زمان یارانه­ی محصولات کشاورزی­شان را حفظ می­کنند و جلوی دست­رسی بعضی کشورها به فناوری­های پیشرفته را می­گیرند.

اجازه بدهید چیزها را همان طور که هستند بگوییم؛ یک دست صدقه می­دهد و دست دیگر نه تنها عقب­ماندگی­های اقتصادی را حفظ می­کند که بار خودش را هم می­بندد...

برای من روشن است که ما به لحظه­ی سرنوشت­ساز تفکر و تصمیم­گیری درباره­ی معماری امنیت جهانی رسیده­ایم...

  • پیمان ..

نظرات (۱)

سلام
قالب جدیدت مبارک. خیلی قشنگ. از قبلی حس بهتری داره.
خنک.
cool
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی