1- جوزف آکرلوف یک اقتصاددان آمریکایی است که در سال 1970 مقالهای مشهور در مورد بازار خودروهای دست دوم نوشت. مقالهای که در زمان خودش سه مجلهی اقتصادی آن را برای چاپ رد کردند، تا این که مجلهی چهارم ( Quarterly Journal of Economics) آن را چاپ کرد و به پرارجاعترین مقالهی علم اقتصاد تبدیل شد. مطالعه روی بازار خودروهای دست دوم آمریکا (یا به قول خودشان بازار بنجلها) سالها بعد نوبل اقتصاد را هم برای آکرلوف به ارمغان آورد.
ایدهی اصلی آکرلوف این بود که وقتی عدم تقارن اطلاعاتی وجود دارد، ممکن است تنها اجناس بنجل و بیکیفیت مبادله شوند و بازار برای اجناس باکیفیت ایجاد نشود.
آقای علی سرزعیم ایدهی مقاله را در کتاب بینش اقتصادی برای همه اینطوریها شرح میدهد:
"فرض کنید عرضهکنندگان و متقاضیان زیادی در بازار خودروهای دست دوم حضور دارند. صاحب ماشین بد حداقل 1000 دلار و صاحب ماشین خوب حداقل 2000 دلار برای فروش ماشین خود طلب میکنند. خریداران نیز حاضرند برای یک ماشین بد حداکثر 1200 دلار و برای یک ماشین خوب حداکثر 2400 دلار پرداخت کنند. بنابراین، به صورت طبیعی و بر اساس چانهزنی باید قیمت برای ماشین بد جایی بین 1000 تا 1200 دلار و برای ماشین خوب بین 2000 تا 2400 دلار تعیین شود. حال مشکل این است که شما واقعا نمیدانید کدام ماشین خوب است و کدام بد. به همین دلیل همه عرضهکنندگان خودرو میتوانند تظاهر کنند ماشین آنها از جنس خوب است. اگر فرض یک خریدار این باشد که نیمی از ماشینهای موجود در این بازار بد و نیم دیگر خوب است باشد، در این صورت وی باید امید ریاضی مبلغ پرداختی را محاسبه کند که برابر است با 1800 دلار. یعنی او حاضر است 1800 دلار بابت یک خودرو بپردازد. اما چه کسی حاضر به فروش در این قیمت است؟ چون 1800 دلار کمتر از 2000 دلار است، قطعا فروشندگام ماشین خوب حاضر به فروش خودروی خود نیستند، اما فروشندگان خودروی بد که از کیفیت بد خودروی خود اطلاع دارند حاضرند آن را بفروشند.خریداران نیز میفهمند که تنها فروشندگان ماشین بد ازین قیمت استقبال میکنند، بنابراین قیمت خود را به سطح 1200 دلار یا کمتر تعدیل میکنند. لذا صرفا خودروهای بد یا بنجل مبادله میشوند و بازار برای خودروهای مرغوب شکل نمیگیرد. به تعیبر دیگر بازار خودروهای ممتاز شکست میخورد. این بیان دیگری است از این مثال که گفته میشود جنس بد، جنس خوب را از بازار بیرون میکند.
البته روشن است که فرض این نظریه این است که خریدار هیچ راهی برای شناخت کیفیت کالای مورد مبادله (خودروی دست دوم) ندارد. در دنیای واقعی، وجود بازار ماشینهای دست دوم نشان از آن دارد که در عمل خریداران به روشهای مختلف اطلاعاتی از محصول مورد مبادله کسب میکنند و عدم تقارن اطلاعاتی را کاهش میدهند."
2- این نوشته در مورد جملهی آخر بند قبل است: تجربههای من در مورد خرید ماشین دست دوم.
تا به حال سه بار ماشین خریدهام. هر سه بار هم دست دوم خریدهام. آدم هوسبازی نیستم. با ماشینم دوست میشوم. ولی خب، پیش میآید که آدم دوست بهتری هم داشته باشد. و خب در دنیای ماشینها سخت است که بتوانی چند تا دوست داشته باشی. باید از دست بدهی و به دست بیاوری...
3- در بازار دست دومها چه مدل ماشینی بخریم؟ کدام برند؟ ایرانی یا خارجی؟
این سوال خیلی تخصصی است. هدف از ماشین خریدن چیست؟ عصای دستی برای رفت و آمدهای داخل شهر؟ خوشرکابی برای مسافرت و به جاده زدن؟ چشم و همچشمی فامیلی؟ ماشینی برای پز دادن و نشان دادن شخصیت اجتماعی؟ و مهمتر از همه چه مقدار بودجه در دست داریم؟
بسته به جواب هر یک از این سوالات گزینههایی روی میز میآید.
ولی به عنوان تجربه، برای مصارف داخل شهر و مسافتهای کوتاه، پراید دست دوم عالی است. حتما خوبش پیدا میشود. حتی اگر خوب هم نباشد، با کمی خرج خوب میشود. (برخلاف انواع پژوها که اگر حالشان خوب نباشد، به هیچ وجه حالشان خوب نخواهد شد...)
و بین ماشین ایرانی صفر کیلومتر و ماشین خارجی دست دوم هم قیمت... با تقریب نسبتا خوبی میشود گفت ماشین خارجی دست دوم از ایرانی صفر کیلومتر بهتر است. بسته به شخصیت دارد البته. بعضیها هستند که کوچکترین عیب و ایرادی در ماشین را برنمیتابند. حوصله ندارند، دگمهی نگهدارندهی نرگی روی کمربند ایمنی ماشینشان که شل شده، بدوزند. حوصله ندارند بالابر شیشه ماشین که موتورش سوخته عوض کنند، حوصله ندارند پیچ زیر اگزوز را سفت کنند تا دیگر صدا ندهد. این عیب و ایرادها در ماشینهای دست دوم هست... ایرادهایی که رفع کردنشان هزینهای ندارد. فقط کمی حوصله میخواهد. و کسی که حوصلهاش را ندارد... همان صفر کیلومتر بخرد و بعد به خاطر شل بودن لول دندههای ماشینش برود ساعتها در صف خدمات پس از فروش بایستد بهتر است...
4- ماشین دست دوم را از چه کسی بخریم؟ آشنا یا غریبه؟ آگهی یا نمایشگاه؟
خیلیها برای خرید ماشین دست دوم به سال ساخت و کیلومتر ماشین نگاه میکنند. ولی این اصلا معیار خوبی نیست. ماشینی که 100 هزار کیلومتر در جاده با سرعت متوسط 80-90 کیلومتر کار کرده، هزار برابر بهتر است از ماشینی که 10 هزار کیلومتر در ترافیک شهری رانده. دنده یک قاتل ماشین است. فشاری که در دنده یک بر موتور ماشین میآید، دقیقا برابر است با فشاری که در ماکزیمم سرعت بر آن وارد میآید. اصلا آن عقربه سرعت سنج ماشین قرینه است. سرعت 0 تا 10 همان مقدار ماشین را فرسوده میکند که قرینهاش در آن طرف سرعت وسط....
برای من مهم این است که ماشین دست چه کسی بود. کیلومتر و مدل برای دلالها است...
دو دسته آدم هستند که ماشین را فرسوده میکنند: آدمهای هیجانی و آدمهای بیش از حد آرام. آدمهای هیجانی، ناگهانی گاز میدهند. ناگهانی شتاب میگیرند. در دورهای بالا رانندگی میکنند. بالا و پایین زیاد دارند و این یعنی یک نمودار خط خطی. و آدمهای بیش از حد آرام: همیشه دور موتور ماشینشان در دور مرده به سر میبرد. دوست ندارند صدای موتور را بشنوند و همین حرکت در دورهای مرده همان بلایی را سر موتور ماشین میآورد که حرکت در دورهای بالا.... دورهای ایدهآل برای ماشینها، دورهای متوسط اند...
برخلاف خیلیها به نظر من ماشین دست دوم را باید از آشنا خرید. از کسی که بتوانی بفهمی چطور رانندگی میکرده و چهقدر به ماشین رسیده. یا حداقل یک واسطهی آشنا وجود داشته باشد. خریدن از غریبهها کار را سخت میکند(شناختن آدمها از شناختن ماشین دست دوم به مراتب سختتر است!). و خریدن از نمایشگاهدارها... اصلا حرفش را نزن که قالتاق صفت برازندهی دلالهای ماشین است.
5- رینگ اسپورت نخرید.
ماشین رینگ اسپورت و بزک شده، نماد آدم هیجانی است. و نماد پنهانکاری. اگر ماشین به خودی خود ارزشی داشت، طرف برنمیداشت بزک دوزک کند. رینگ اسپورت یعنی که یک چیزهایی این وسط دارد پنهان میشود. موتوری که سرسیلندر چسبانده، موتوری که سوپاپ ترسانده، موتوری که روغن میسوزاند، موتوری که... حتما این طور نیستها. ولی رینگ اسپرت خیلی وقتها بو میدهد...
6- تصادف گلگیر و در مهم نیست. اصلا گلگیرها را میتوان جزء قطعات تعویضی به حساب آورد. خودتان را با لمس کردن گلگیرها و درها منتر نکنید. برای ماشین دست دوم تصادف از جلو و سقف مهم است.
کاپوتی که جمع شده و بعد صافکاری شده یک علامت بد است. این یعنی که موتور هم آسیب دیده، این یعنی که شاسی ماشین هم تکانی خورده... یا رادیاتوری که فابریک ماشین نیست... اینها علامتهای خوبی نیستند.
به نظر من مهمترین چیز در خرید یک ماشین دست دوم موتور ماشین است. قلب تپندهای که قرار است لذت رانندگی را به شما بچشاند. اگر موتور چیزی باشد غیر از آن سیستم هماهنگ اولیه، علامت خوبی نیست.
و سقف هم که معلوم است، ماشینی که سقفش رنگ تصادف به خود دیده یعنی که چپ کرده. و ماشین چپی...
تصادف از عقب هم مهم است. ولی به شخصه برای من نه. برای کسانی که میخواهند ماشینشان تمیز باشد تصادف از عقب هم مهم است. مثل گلگیر و در. ولی به نظر من نباید سخت گرفت... موتور ماشین از همه چیز مهمتر است. مگر اینکه کامیونی از عقب چنان به ماشین زده باشد که نصف ماشین جمع شده باشد. که در این صورت سقف هم مرود عنایت قرار میگیرد و حکم ماشین چپی را پیدا میکند!
7- پشت فرمان بنشینید و برانید.
ماشین سرحال خودش را توی جاده نشان میدهد. بعد از 50 کیلومتر رانندگی در جاده است که عیار ماشین دست آدم میآید. وقتی که سربالاییها را میرود و توی سبقت شتاب میگیرد معلوم میشود که نسبت به همپالکیهایش چند مرده حلاج است...(همپالکیها مهم اند ها... از پراید انتظار نداشته باشید که توی سربالایی یک 405 را لوله کند!) این سخت است. باید طرف آشنا باشد تا بگذارد تو 50 کیلومتر تو جاده برانی.
ولی مسافت کوتاه را میشود تجربه کرد. اگر ماشینی را که میخواهید بخرید خوب میشناسید خودتان برانید. اگر نه، حتما کسی را که تجربهی نشستن پشت 5 تا ماشین مثل آن را دارد همراه ببرید.
7-1 گاز بدهید و به همراهتان بسپرید که لوله اگزوز را نگاه کند. دود آبی نباید خارج شود. حتی به اندازهی اپسیلون گرم...
7-2 گاز بدهید و شتاب بگیرید. اگر خوب شتاب نگرفت، شمع و سیستم احتراق، تعویض لازم است یا شاید مشکلاتی جدیتر.
7-3 توی سربالایی گاز بدهید و شتاب بگیرید. اگر ماشین به نسبت همنوعانش لش بود، دیسک و صفحهاش نیاز به تعویض دارند. دیسک و صفحه هم ارزان نیستند... یا شاید مشکلاتی جدیتر.
7-4 گاز بدهید و با دور بالا سرعت را به 90-100 برسانید. اگر در این سرعتها فرمان لرزید، پلوسها درد و مرض دارند و باید عوض شوند.
7-5 گاز بدهید و در سرعت 50-60 در یک خیابان صاف و بدون شیب و انحنا و مستقیم، فرمان را رها کنید. نباید به یک سمت کشش داشته باشد. باید مستقیم برود. اگر نرفت، سیستم جلوبندی و فرمان مشکلی دارد.
7-6 دور یک فرمان بزنید. طوری که فرمان تا ته چرخانده شود و حین دور زدن دیگر تمام چرخیده باشد... اگر صدای ترتر یا تق تق شنیدید، صدای خطرناکی است. پلوسها مشکل دارند و باید حتما عوض شوند. و اگر عوض نشوند در سرعتهای بالا ممکن است شما را به کشتن بدهند.
7-7 ترمز بگیرید. با سرعتهای مختلف. اگر عملکرد ترمزها درست و درمان نبود، لنت ترمز باید عوض شود.
7-8 آیا مثل همپالکیهایش گاز میخورد یا ضعیفتر است؟ این سوال را فقط کسی میتواند جواب بدهد که تعداد زیادی از آن نوع ماشین را سوار شده باشد. سوالی بس مهم!
8- کاپوت ماشین را بالا بزنید.
اگر موتور زیادی تمیز بود و همه چیز برق میزد(با گازوئیل موتور را برق می اندازند!)، حکم رینگ اسپرت را دارد! موتور بعد از چند سال کار باید کمی خاک و خلی باشد. به زیر کاپوت نگاه کنید و ببینید چیزی به آن فواره نزده؟ روغنی که با شدت به کاپوت خورده باشد یا آبی که نمد زیر کاپوت را پاره کرده باشد یا ... آب روغن ماشین را نگاه کنید. کمکفنرها را نگاه کنید.
9- صندوق عقب را باز کنید.
زاپاس و جکها و آچارها سر جایشان هستند؟ زاپاس را بردارید و به کاسهی زیر زاپاس نگاه کنید. زنگ زدگی دارد یا نه؟ نباید داشته باشد. زیرپاییهای توی کابین را هم بردارید و به زیر نگاه کنید. نباید اثری از زنگزدگی یا پوسیدگی وجود داشته باشد...
10- کاسهچرخ ماشینها بعد از 10-11 سال کار گود میکند.
برای چک کردن کاسه چرخها باید لاستیکها را باز و بسته کرد که خارج از حوصله است. گود بودن کاسهچرخها به خودی خود بد نیست. فقط اگر کاسه چرخ گودشده ترکهای ریز داشت، باید حتما عوض شود... ممکن است بعد از خریدن ماشین متوجه این نکته شوید!
11- ماشینهای شناسنامهدار...
از آنجا که من معمولا با ماشینم دوست میشوم، برایش شناسنامه درست میکنم. هر گونه تعویض و تعمیری را در این شناسنامه ثبت میکنم. اینکه چه کیلومترهایی روغن موتور عوض کردهام، چه کیلومتری فیلتر هوا عوض کردهام، چه کیلومتری تسمه دینام، چه کیلومتری تسمه هیدرولیک، چه کیلومتری تسمه تایم، چه کیلومتری پلوس عوض کردهام. چه کیلومتری پمپ هیدرولیک عوض کردهام... همهی اینها را ثبت میکنم.
اگر فروشنده همچه اطلاعاتی را در اختیارتان قرار داد و مشخص بود که تعویضیهای ماشین را کی انجام داده و کدامشان به موعد نزدیک است، یعنی که طرف از آنهاست که باید ماشین ازشان بخری. حداقلش این است که اگر مشکلی پیش آمد، میدانی که از کدام نقطه است. از عوض نکردن کدام تسمه است... این خودش خیلی است...
12- چراغها را میشود به راحتی عوض کرد. آینه را هم... اینها خردهکاریها هستند.
13- هیچ وقت تمام سرمایهتان را خرج خرید خود ماشین و کارهای ثبتش نکنید. همیشه یک میلیون یا دو میلیون تومان از سرمایهتان را برای تعمیرات احتمالی ماشینی که خریدهاید کنار بگذارید. من بهش میگویم هزینه بالاسری. وقتی این هزینه را نگه میداری، اگر اتفاقی افتاد حرص نمیخوری که چه ماشین بدی خریدهام و چهقدر باید پول بابت تعمیرش بدهم.اگر هم اتفاقی نیفتاد، این مبلغ قشنگ سود خرید ماشین دست دوم است...