سپهرداد

Hurtling through the dark night

سپهرداد

Hurtling through the dark night

سپهرداد

دارم نگاه می‌کنم. و چیز‌ها در من می‌روید. در این روز ابری چه روشنم و چه تاریک. همه‌ی رودهای جهان و همه‌ی فاضلاب‌های جهان به من می‌ریزد. به من که با هیچ پر می‌شوم. خاک انباشته از حقیقت است. دیگر چشم‌های من جا ندارد... چشم‌های ما کوچک نیست. زیبایی و زشتی کرانه ندارند...
@
قبل‌ها زیر عنوان وبلاگ می‌نوشتم: «می‌نویسم، پس بیشتر هستم». روزگاری بود که بودن و بیشتر بودن را خیلی دوست می‌داشتم. ولی گذشت. حقیقت عظیم لاتفاوت بودن بودنم و نبودنم من را به ولایت هوا فرستاد. اینکه حالا باز هم دارم می‌نویسم دیگر نه برای بودن و نه برای بیشتر بودن بلکه فقط برای عادت است.
@
ما همانی می‌شویم که پی در پی تکرار می‌کنیم؛ بنابراین فضیلت فعل نیست عادت است.
@
پیاده روی را دوست دارم. آدم‌ها را دوست دارم. برای خودم قانون‌های الکی ساختن را دوست دارم و به طرز غم انگیزی معمولی هستم...
@
و مرد آنگاه آگاه شود که نبشتن گیرد و بداند که پهنای کار چیست.
@
جاده. مسافر. سربازِ پنج صبح. دانشجوی ترم صفری. دختری که چشم هایش نمی درخشد. اندوه. نفرت. عشق. از همین‌ها...
@@@
هیچ گونه ثباتی در موضوعات و سبک نوشته‌های این وبلاگ وجود ندارد.
@@@
ستون پایین:
پیوندهای روزانه، معمولا لینک سایر نوشته‌های من است در سایت‌ها و مطبوعات و خبرگزاری‌ها و...
کتاب‌بازی، آخرین کتاب‌هایی است که خوانده‌ام به همراه نمره و شرح کوچکی که در سایت گودریدز روی‌شان می‌نویسم.
پایین کتاب‌بازی، دوچرخه‌سواری‌های من است و آخرین مسیرهایی که رکاب زده‌ام و در نرم‌آفزار استراوا ثبت کرده‌ام.
بقیه‌ی ستون‌ها هم آرشیو سپهرداد است در این سالیانی که رفته بر باد.

ایمیل: peyman_hagh47@yahoo.com
کانال تلگرام: https://t.me/sepehrdad_channel

بایگانی

انقراض

دوشنبه, ۱۴ آذر ۱۴۰۱، ۰۷:۵۲ ب.ظ

رسیدم به جایی از کتاب که گفته بود لیست‌های بلندبالایی تهیه شده است از حیواناتی که به خاطر تغییرات اقلیمی ناشی از گرم شدن زمین در معرض انقراقض قرار دارند. گوریل‌های کوهی در آفریقا، قورباغه‌های جنگل‌های ابری، خرس عینکی رشته‌کوه‌های آند، پرنده‌های جنگلی تانزانیا، ببر بنگال، گیاهان خاص آفریقای جنوبی، خرس‌های قطبی، پنگوئن‌ها، صخره‌های مرجانی، جنگل‌های حرا و... همه و همه به خاطر گرم شدن زمین در خطر انقراض قرار می‌گیرند. بعد گفته بود که دلیل اصلی در خطر انقراض قرار گرفتن این حیوانات و گیاهان این است که آن‌ها نمی‌توانند «مهاجرت» کنند. شرایط جغرافیایی محل زندگی‌شان جوری است که نمی‌توانند مهاجرت کنند و به جای مناسب‌تری بروند. پنگوئن‌ها و خرس‌های قطبی با آب شدن یخچال‌ها جای دیگری ندارند. بقیه‌ هم همین‌طور. یا این‌که آدم‌ها جوری زمین‌ها را با کشاورزی و شهرسازی تصرف کرده‌اند که برای این موجودات مهاجرت غیرممکن می‌شود. آب و هوا تغییر می‌کند. شرایط زیست ناممکن می‌شود و آن‌ها می‌میرند. خیلی تدریجی و آهسته از صحنه‌ی هستی خارج می‌شوند.

یکهو یاد گفت‌وگوی دیشب‌مان افتاده بودم که ازم پرسیده بود خب به نظرت آخرش چی می‌شه؟ افاضات کرده بودم که برای شناختن آدم‌ها و سیستم‌ها باید به الگوهای‌شان نگاه کرد. همیشه سیستم‌های الگو بازتولید می‌شوند. الگوهای سیستم ما هم خب سوریه و ونزوئلا هستند. به هر قیمتی شده حاکمیت ‌آن‌ها باقی ماند و موفقیت هم یعنی باقی ماندن حاکمیت و باقی چیزها معنایی ندارد. برگشت بهم گفت اما در آن کشورها بخش زیادی از جمعیت کشور مهاجرت کردند. یک چهارم جمعیت ونزوئلا عرض دو سه سال به بقیه‌ی کشورهای آمریکای لاتین مهاجرت کردند. سوریه هم که ۷-۸ میلیون مهاجر به ترکیه و اروپا فرستاد و موج مهاجرتی اروپا را شکل داد. اما ایرانی‌ها مهاجرت نمی‌کنند. تأیید کردم حرفش. ایرانی‌ها مهاجرت نمی‌کنند. فقط دکترها و درس‌خوانده‌ها و کسانی که مهارت به دردبخوری برای بقیه‌ی کشورها دارند این روزها در کار مهاجرت هستند. بقیه فقط به مهاجرت می‌توانند فکر کنند. امکانی فراهم نیست. مهاجرت به عنوان یک حق انسانی و یک انتخاب برای رفتن و ساختن یک زندگی بهتر برای ایرانیان ممکن نیست. شاید برای مردمان سایر نقاط زمین فراهم باشد. اما برای این تکه از جغرافیای جهان خیر. ایرانیان به کجا مهاجرت کنند؟ به افغانستان؟ به عراق؟ به پاکستان؟ به ترکمنستان؟ به آذربایجان؟ به ارمنستان؟ به ترکیه؟ به کشورهای حوزه‌ی خلیج فارس؟ به روسیه؟ یا از ایران خراب‌شده‌ترند این کشورها یا این‌که اصلا حال و حوصله‌ی ایرانی‌ها را ندارند.

دیشب مانده بودم که چه بگویم. امروز که حکایت قربانیان آینده‌ی تغییرات آب و هوایی را می‌خواندم از این هم‌زمانی تعجب کردم. شرایط زیست لحظه به لحظه ناممکن‌تر می‌شود و عموم ایرانیان جایی برای رفتن ندارند. می‌مانند و شاید برای باقی ماندن تلاشی ستودنی را هم آغاز کنند. اما فرجام کار انگار مشخص است... منقرض می‌شویم... خیلی تدریجی و آهسته.
 

نظرات (۱)

می‌دونی رفیق! بنظر من استدلالت یه ایراد اساسی داره. به دنبال الگو می‌گردی برای اتفاقی که قراره بیفته. اما آینده قابل پیش‌بینی نیست و تا نفسی هست امید زنده‌ست. سه ماه پیش هیچکدوم  فکرش رو نمی‌کردیم که قراره چه اتفاقاتی بیفته، حتی تو! حالا هم واقعا معلوم نیست چی می‌شه. من به دنیای بهتر امیدوارم و حتی به آدم‌هایی که قراره نذارن زمین گرم‌تر از این بشه. و باز امیدوارم پیش‌بینی‌های من واقعی از آب در بیاد تا تو که این روزا خودت نیستی.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی