بیشتر ازینکه مهاجرت بحران باشد، بسته بودن درهای ایران بحران است!
پری روز رفتم به پنل مهاجرت کنفرانس حکمرانی و سیاستگذاری عمومی در ایران. اولین دورهی همچه کنفرانسی بود. در روزهایی که وضعیت حکمرانی کلهگندههای این بوم و بر به چنان فضاحتی رسیده که فقط میخواهند لحظهی حال و امروز را بهسلامت بگذرانند و فکر فردا کردن مضحک شده است، برگزاری چنین کنفرانسی کمی امیدوارکننده بود. برگزارکننده دانشگاه شریف بود با حمایت مالی مجمع تشخیص مصلحت نظام. هرچند کنفرانسها بهکل حرف زدناند و حرف هم باد هوا است و نهایتاً بعدش دوباره هر کس میرود مشغول کاری میشود که بود، ولی باز کاچی به از هیچی. همینکه قبول کردهاند که حکمرانی برای خودش یک علم است و پرداختن به ابعاد مختلف و سیاستگذاریها و تحلیل رفتارهای سیستمی هر سیاست فقط کار صاحبان قدرت نیست، خودش بهاندازهی لغزش یک سنگریزه امیدوارکننده است.
پنل مهاجرت در ایران دو بخش داشت: مهاجرت از ایران و مهاجرت به ایران. اولی دغدغهی شخصی من بود و دومی کار و کسب من.
یک باوری در جامعهی ایران به وجود آمده و آن این است که هر کسی که اپلای میکند نخبه است و هرکسی که مهاجرت نمیکند حتی اگر توی دانشگاههای درستودرمان درسخوانده باشد ابله و کودن است و خرخوانی بیش نبوده. ریشهاش هم ازآنجا است که میگویند ایران یکی از خفن ترین کشورها در زمینهی خروج نخبگان است. راستش من هم که کمی سرچ کرده بودم دیده بودم که آمار خروج نخبگان ایران نسبت به خیلی کشورهای دیگر جهان اصلاً رقمی نیست، چه در تعداد و چه در آمارهای نرمالایزشده (درصدها). توی پنل هم دکتر صلواتی کلی آمار ارائه کرد که این باور غلط است که ایران شماره یک و دوی و یا حتی ده کشور اول خروج نخبگان است.
ولی مسئلهی اصلی چیز دیگری بود. در جهان امروز دیگر اصطلاحی به اسم فرار نخبگان نداریم. چرخش نخبگان داریم. آدمی که برای تحصیلات میرود خارج حتی اگر به مملکت خودش برنگردد در جهان ارتباطات امروز بازهم میتواند برای مملکتش بدون حضور فیزیکی فایده داشته باشد. بهشرط اینکه با بغض و کینه نرود. بهشرط اینکه وقت رفتن چهار تا نزنند پس گردنش که خاکبرسر وطنفروش. بهشرط اینکه مهاجرت برایش حالت اجبار نداشته باشد. بهشرط اینکه بتواند با شبکههای داخل کشور خودش بهراحتی ارتباط برقرار کند . به چشم جاسوس و اجنبی نگاهش نکنند. یکچیز دیگر اینکه مهاجرت پدیدهی این روزهای جهان است و هیچ کشوری در جهان وجود ندارد که خروج مهاجر داشته باشد اما ورود مهاجر نداشته باشد. هر کشوری در جهان یک انباره است، یک ورودی مهاجران دارد و یک خروجی مهاجران. آلمان اگر تعداد بالایی از نخبگان خودش را خواهناخواه به کشورهای دیگر میفرستد از آنطرف به همان تعداد از کشورهای دیگر (مثلاً از ایران و ترکیه و ...) دانشجو جذب میکند و کارش لنگ نمیماند... ایران البته بیش از آنکه مهاجر فرستاده باشد مهاجر قبول کرده است. 2.5 میلیون ایرانی مهاجرت کردهاند در طول سالها و در داخل ایران حدود 3 میلیون مهاجر زندگی میکنند. مسئله این است که مهاجران در ایران اکثراً افغانستانی هستند و هیچوقت به چشم هم نوع نگاه نشدهاند. حتی باهوشترین افغانستانیهای حاضر در ایران هم تجربهی کارگری ساختمان دارند و مجبور شدهاند برای گذران روزمرگی به پستترین کارها تن بدهند. مثلاً مردی افغانستانی هست که دو بار طلای المپیادهای دانشجویی داخل ایران را کسب کرده اما هیچوقت نتوانسته و نگذاشتهاند استاد دانشگاه شود یا حتی تحصیلات خودش را در مقطع دکترا را ادامه بدهد. همین افغانستانیهای داخل ایران هم میل عجیبی به مهاجرت از ایران دارند. طوری که 40 درصد افغانستانیهایی که به اروپا پناهنده شدند، از ایران مهاجرت کردند و نه از کشور خودشان. مسئله کیفیت خروجی ها و ورودی های مهاجران به ایران است. خروجی ها باکیفیت اند, ورودی ها در هم اند. مسئله این است که تازه مسلمان های جهان ایران را برای زندگی راحت و مسلمانی انتخاب نمی کنند...
وسط پنل هم یک مقام وزارت علوم بهکل مسئله را منکر شد و گفت وضعیت ایران در خروج نخبگان اصلاً بحرانی نیست. ایران در حال حاضر 52000 دانشجو در خارج از کشور دارد. درحالیکه عربستان فقط در آمریکا 62000 دانشجو دارد. در ام آی تی سال گذشته 56 نفر ایرانی وارد شدند، عربستانیها فقط 17-18 نفر توانستند وارد شوند. خندهدار بود که بهکل مسئله را داشت منکر میشد. اگر تعداد اپلای کنندههای ایران کم است به خاطر سختی فرآیند است. اصلا به خاطر سختی فرآیند سفر به خارج است. برای هر ایرانی سفر به خارج از مرزهای کشور یکی از اتفاقات یک دهه از زندگی اش خواهد بود. در حالی که برای اکثر جوان های سایر نقاط جهان سفر به خارج از مرزهای کشورش مثل سفری در داخل مرزها است. برای جوان ایرانی اپلای کردن یکی از راه های سفر به خارج است. اپلای کردن برای یک جوان ایرانی یک شغل تماموقت است. فکر نکنم برای جوانان هیچ کجای دنیا بهاندازهی ایرانیها فرآیند اپلای سخت و نامعلوم باشد. تصویر ایرانیهای تروریست چنان کار را سخت کرده که هر استاد و دانشگاهی ایرانی جماعت را قبول نمیکند. نامعلوم بودن البته سرنوشت تمام متولدان این بوم و بر است. چه بخواهند کار کنند و چه بخواهند اپلای کنند در هر دو حالت معلوم نیست که فردا کجا هستند و با چه مقدار تلاش به کجا میرسند.
دکتر نایبی برق شریف هم توی پنل بود. خیلی اعتراض کرد که این چه نگاهی است؟ استاد برق بود و نرخ مهاجرت برقیهای شریف بالای 90 درصد است.
دکتر مشایخی آماری صحبت نکرد. دستهبندی کرد. گفت دانشجوهایی که از ایران میروند سه دستهاند: کسانی که برای تحصیل میروند و بعد از تحصیل میخواهند برگردند. کسانی که برای تحصیل میروند و هرگز برنمیگردند. و کسانی که بعد از کار و مشغول به کار شدن در ایران تصمیم میگیرند بروند. دستهی سوم بعد از فراغت از تحصیلشان یک مهاجرت دیگر را تجربه میکنند: مهاجرت از فضای پویا و پر از خلاقیت دانشگاه به محیطهای منجمد و بوروکراتیک کاری در ایران. طوری که بعد از 5 سال تیزهوشترین و خلاقترین دانشجوها هم تبدیل به یک بوروکرات خشک و بی خلاقیت میشوند. نابود میشوند.
از دولت بهغیراز آن مقام مسئول در وزارت علوم یک بابایی هم از معاونت علمی ریاست جمهوری آمده بود و در مورد طرح تشویق بازگشت نخبگان صحبت کرد که وام میدهند و حمایت مالی میکنند تا نخبگان برگردند و در یک سال 800 نفر به خاطر این برنامهها و وامهای خفن برگشتهاند و مشغول به کار علمی شدهاند و الخ... که به نظرم اصلاً جالب نبود. در طولانیمدت همچه طرحی تشویق به مهاجرت نخبگان است. آن بابایی که ایران مانده به وامهای 100 میلیون تومانی کمبهره دسترسی ندارد، اما همکلاسیاش که رفته خارج حالا میتواند بدون آشنایی با فضای کاری ایران وام 100 میلیون تومانی بگیرد و کلی امتیاز و معافیت بگیرد و حالش را ببرد.
خب، برنامهای وجود نداشت. دولتیها بر این باور بودند که اصلاً بحرانی وجود ندارد. اساتید شریف هم با خستگی گفتند که آقا مسئله وجود دارد. به 1000 دلیل مسئله وجود دارد. من هم بیشتر حس کردم این تمایل که ایران باید مثل کره شمالی تمام درهایش بسته بماند و رفتوآمد ممنوع است پیشفرض فکری همگان شده است.