مرگ بر اشرافیگری؟!
یکی از کارکردهایی که برای سازوکار بیمه در هر جامعه متصور شدهاند عدالت است. از اختراعات هوشمندانهی بشر برای اینکه آدمهای نهچندان توانگر طی حوادث همه چیزشان را از دست ندهند. وقتی مریض میشوند تمام زندگیشان خرج دوا درمان نشود. وقتی بزرگ خانوادهشان میمیرد به گدایی نیفتند. وقتی تصادف میکنند مجبور نباشند که همهی داراییشان را برای جبران خسارت گرو بگذارند.
از تناقضهای وحشتناک جامعهی ایران این است که ارزش آهنپارهها بیش از ارزش جان آدمهای آن است. سانتافهی کرهای ارزشی بیش از نرخ دیهی یک آدمیزاد آن هم در ماه حرام دارد. بیامو ها و بنزها هم بهراحتی میتوانند 4-5 نفر را بکشند و پول خونشان را با همان آهنپاره جبران کنند. ارزش آینهبغل یک پورشه بیش از ارزش دستهای جراحی است که کارش نجات جان انسانها است. ارزش مجموعهی سپر عقب خیلی از بیاموها بیش از ارزش جان معلمی است که کارش درس دادن به کودکان نواحی دوردست است.
نه... مشکل این نیست که آن آهنپارهها باید ارزانتر باشند. مشکل این است که این آهنپارهها در دستان گردنکلفتهای زیادی قرار دارد. محال است شما 1 ساعت در تهران رانندگی کنید و با یکی ازین آهنپارههای زیادهطلب مواجهه نشوید. و مشکل اینجاست که خواه ناخواه جان آدمیزاد برای خیلی از آن آهنپارهها و صاحبانشان بیارزش است. چه در نظر و چه در عمل.
و حالا سازوکاری که برای مقابله با بیارزش بودن جان آدمیزاد اندیشیدهاند جالب و عجیب است: قانون بیمهی مسئولیت مدنی دارندگان وسایط نقلیهی موتوری زمینی مصوب نمایندگان مجلس شورای اسلامی، اجراییشده از خردادماه 1395. با تبصرههایی که بعید است در جایی دیگر از کرهی زمین (حتی در کشورهای کمونیستی) دیده شود...
چه کار کردهاند؟
دو تبصره اضافه کردهاند. تبصرهی سه از مادهی هشت این قانون: خسارت مالی ناشی از حوادث رانندگی فقط تا میزان خسارت متناظر وارده به گرانترین خودروی متعارف از طریق بیمهنامه شخص ثالث و یا مقصر حادثه قابل جبران خواهد بود.
و بعد در تبصرهی بعدی گرانترین خودروی متعارف بازار را تعریف کردهاند: خودرویی که قیمت آن کمتر از ۵۰ درصد سقف تعهدات بدنی باشد که در ابتدای هر سال مشخص میشود.
یعنی امسال که دیهی یک نفر آدمیزاد 253 میلیون تومان است، گرانترین ماشین بازار 126 میلیون تومان حساب میشود. و ماشینی که 500 میلیون تومان است، برای دادگاه و بیمه و کسی که با آن ماشین تصادف میکند ارزشی بیشتر از 126 میلیون تومان نخواهد داشت.
ارزش این تبصرهها کی معلوم میشود؟
وقتی بیامو جلوییات ترمز ناگهانی میزند و تو سوار بر 206 معمولیات ترمز میزنی، اما سر میخوری و میروی توی سپر عقب آن بیامو. رانندهی قلچماقش (معمولاً بیشترشان بدنسازی رفتهاند و بازوهایشان قد کندهی درخت است و گردنشان به کلفتی شفت توربین بخار یک نیروگاه) پیاده میشود و طلب 150 میلیون تومان خسارت میکند. شکایت میکند. ارزش ماشینش 1میلیارد و 200 میلیون تومان است. اما دادگاه بهش میگوید غلط کردی ماشینت میلیاردی است. 126 میلیون تومان بیشتر ارزش ندارد. چون 126 میلیون 10 درصد 1میلیارد و 200 میلیون ادعایی تو است، پس خسارتت هم 150 میلیون نیست و 15 میلیون تومان است. 15 میلیون کجا و 150 میلیون کجا؟!
به نظر عادلانه میآید. وقتی در جامعهای تعداد پورشهها و ماشینهای سلطنتی زیاد است، خطر تصادف با آنها بالا میرود. حضور ماشینهای چند صد میلیونی خطری است که زندگی آدمهای بسیاری را تهدید میکند. اگر تعدادشان انگشتشمار بود یک حرفی. ولی وقتی زیادند و از طرف دیگر تعداد زیادی پراید داریم که ارزش کل ماشین به اندازهی صافکاری رنگ آن ماشینهای سلطنتی هم نیست به نظر عادلانه میآید.
عادلانه هست. ولی عاقلانه نیست... ته دل آدم خنک میشود ازین قانون. این قانون به ظاهر اجازه میدهد که حال بچهپولدارها را بگیری و به غلط کردن بیندازیشان. ولی چند تا مشکل دارد...
بیمه سنگری نیست که بخواهند با آن با اشرافیگری مبارزه کنند. ذات بیمه یک جورهایی سرمایهداری است. با آن نمیشود تریپ چپ برداشت. در حقیقت این قانون بیش از این که برای آدمهای متوسط و متوسط به پایین این جامعه باشد برای خود شرکتهای بیمه است. برای این است که خسارت کمتری بدهند. و تازه در درازمدت باز برای شرکتهای بیمه زیان به بار خواهد آمد. چرا که صاحبان این ماشینها به بیمهی بدنه روی میآورند و خسارتها از رشتهی ثالث منتقل میشود به بدنه.
مشکل این جامعه این است که عدهای آن قدر پولدارند که میتوانند به راحتی سوار آن ماشینهای چند صد میلیونی شوند. این که موقع تصادفها و خسارتها بخواهی جلویشان بایستی بلاهت است. نمونهای عملی از الگوی رفتاری انتقال فشار است.
الگوی رفتاری انتقال فشار ویرانکننده است. یک مشکل عظیم وجود دارد: به دلیل اختلاف فاحش طبقاتی و وجود رانتها عدهای به راحتی بدون دردسر و طی مراحل، وحشتناک پولدار شدهاند. این آدمها تعداد زیادی ماشین سلطنتی و چند صدمیلیونی را وارد خیابانها کردهاند. چون دوست دارند پولدار بودنشان را داد بزنند. ماشینها نمود بیشتری دارند و حضورشان در خیابانها باعث شفاف شدن اختلاف طبقاتی در جامعه میشود. نباید مردم این درجه از اختلاف طبقاتی را با گوشت و خونشان لمس کنند. دو راه وجود دارد: راه حل کوتاه مدت و راه حل اساسی و کمی دیربازده.
راه اساسی میگوید که باید جلوی سوراخها را گرفت تا همچه آدمهایی نتوانند ثروت جامعه را پیش خودشان انبار کنند. راه کوتاه مدت میگوید که یک کاری کنیم که این آدمها در جامعه این قدر نمود نداشته باشند. معمولاً راه حل اساسی سخت است. پس فشار را میاندازند روی راهحلهای کوتاه مدت.
قانون حداکثر ارزش ماشین نصف دیهی یک نفر یک جورهایی در راستای مبارزهی کوتاهمدت با نوکیسههای تازهبهدورانرسیده است. جواب نمیدهد. باعث غفلت از راه حل اساسی مبارزه با این آدمها میشود...
عالی بود