1- مثل اعتیاد میماند؛ به همان ویرانگری و خانمان براندازی. تصمیمهای جدید دولت را میگویم. الگوی تصمیمگیریها همان الگوی اعتیاد است. نمونهاش همین نامهی وزیر صنعت، معدن و تجارت به رئیس بانک مرکزی. یک نمونهی کامل از «الگوی انتقال فشار». الگویی که در سطح حکمرانی شاید در نهایت به تباهی یک مملکت بینجامد.
2- «پیتر سنگه» در کتاب «پنجمین فرمان» برای تبیین وضعیت یک موقعیت پیچیده سه سطح را معرفی میکند:
الف- سطح واقعهنگاری. اینکه چه کسی چهکاری را انجام داد. سطحی از تبیین وضعیت که کاملاً انفعالی است و خوراک روزنامهنگارها و مطبوعات و رسانهها و مردم کوچهبازار.
ب- سطح الگوهای رفتاری. پیدا کردن روندهای بلندمدت و تشخیص آثار آنها.
ج- سطح ساختارهای سیستماتیک به وجود آورندهی یک وضعیت. سؤال اصلی در این سطح از تفسیر این است که چه چیزی به وجود آورندهی الگوهای رفتاری بوده است؟
3- سنگه در فصل ششم کتابش به الگوهای رفتاری میپردازد: کلیشههای طبیعت. اینکه الگوهای رفتاری بسیاری از سیستمهای اجتماعی اقتصادی مشابه است و به معرفی این الگوهای مادر میپردازد. یکی از این الگوها الگوی انتقال مسئولیت و فشار مسئله به مسائل دیگر است.
به خاطر یک مشکل دیرین علائم منفی و ناخوشایندی ظاهر میشوند. دو راهحل وجود دارد: یا زود و تند و سریع به راهحلهای زودبازده و موقتی چنگ بیندازیم و یا به ریشهی این علائم منفی و ناخوشایندیها بپردازیم و با تأخیری گاه زیاد مسئله را بهصورت ریشهای حل کنیم. عموم آدمها به دلایل مختلف به راهحلهای زودبازده چنگ میاندازند. راهحلهایی که عوارضی جانبی دارند: دشوار کردن راهحلهای اساسی.
در این الگو سه حلقهی تکرارشونده وجود دارد:
علائم منفی و مشکلات زیاد میشوند،راهحلهای کوتاهمدت و زودبازده زیاد میشوند و بعد از مدتی با تأخیر دوباره علائم منفی و مشکلات ظاهر میشوند.
راهحلهای کوتاهمدت و زودبازده که زیاد میشوند، عوارض جانبی آنها هم زیاد میشود، با افزایش این عوارض جانبی پرداختن به راهحلهای اساسی و ریشهای کم میشود و درنتیجه علائم منفی و مشکلات بازهم زیاد میشوند.
اگر برای حل علائم منفی و مشکلات به راهحلهای اساسی پرداخته شود،درنهایت این مشکلات کاهش پیدا میکنند.
اما چرخهی رفتاری الگوی انتقال فشار و توسل به راهحلهای کوتاهمدت هی تکرار میشود. هی به راهحلهای زودبازده چنگ میاندازیم و با هر بار متوسل شدن به راهحلهای زودبازده توان حل ریشهای مسائل کم و کمتر میشود. آنقدر که دیگر نمیتوان آن مشکل را بهصورت ریشهای حل کرد...
4- الگوی انتقال فشار در رفتار یک دانشجو اینطوریهاست: به خاطر ضعف در یکی از درسهای پایه از پس حل مسائل یک درس برنمیآید. تکالیف درس تلنبار میشوند. یا باید بهصورت اساسی برگردد و کمیت لنگش در آن درس پایه را حل کند یا اینکه برود و تکالیف را کپ بزند. کپی میکند. دو هفته بعد دوباره به همین مشکل برمیخورد. دوباره از بقیه کپی میکند و یکهو میبیند که شب امتحان پایانترم شده و دیگر توان و وقتی برای یادگرفتن درس وجود ندارد.
5- سنگه خودش بهعنوانمثال الگوی انتقال فشار تورم در کشورهای جهان سوم را میآورد. مثالی که من و تمام ایرانیها آن را با گوشت و پوست و خون یکعمر است که داریم تجربه میکنیم:
«کشورهای جهان سوم عموماً با موقعیت دشوار انتخاب بین کاستن از هزینههای جاری خود و میزان درآمدهای مالیاتی مواجهاند. آنها با استفاده از همین ساختار، برای جبران کسر بودجهی خود اقدام به چاپ اسکناس میکنند که نتیجهای جز تورم به بار نمیآورد. این اقدام خود سرآغاز چرخه تورم است بهطوریکه تورم جزئی از زندگی میشود و نیازهای مالی دولت افزایش مییابد و درنتیجه کسری بودجه مزمن اجتنابناپذیر میشود.» ص133
6- فرآیند معتاد شدن آدمها هم نمونهای از الگوی انتقال فشار است:
در اثر کار و مسائل اجتماعی تنش ایجاد میشود،برای رفع آن مواد اعتیادزا (دارو، الکل، مواد مخدر) مصرف میشود. بهطور موقتی تنش کاهش مییابد و یا از میان میرود. توجه به مشکل اصلی به دلیل کاهش فشار علائم کم میشود. مسئولیتها و عوامل تنشزا افزایش مییابد و تنش بیشتر میشود.
حلقههای شکل زیر این فرآیند و الگوی انتقال فشار آن را نشان میدهد. این ساختار رفتاری راهحلهای کوتاهمدت را پیشنهاد میکند و آنقدر تکرار میشود که توان مقابله با مسائل اصلی و حل اساسی آنها از دست میرود:
7- حالا حکایت افزایش نرخ کالاهای اساسی و ضروری مثل برنج است. گرانی شده است، مردم اعتراض کردهاند، دستور صریح دادهشده که برنج گران نشود. اما به چه طریقی گران نشود؟ دو راهحل وجود دارد: یکراه حل اساسی که افزایش ظرفیت تولید برنج داخل کشور و افزایش انگیزهی شالیکاران شمالی برای کاشت برنج و جلوگیری از تبدیل زمینهای کشاورزی به ویلا برای تهرانیها و بالا بردن سطح زیر کشت و... است. و یکراه حل کوتاهمدت واردات برنج است. برای گران نشدن باید این واردات با ارز دولتی باشد. چه اتفاقی میافتد؟ با افزایش واردات انگیزه و توان تولید شالیکاران ایرانی کاهش پیدا میکند. عملاً میزان تولید برنج در طولانیمدت کم و کمتر میشود. برنج ایرانی گران و گرانتر میشود. دولت مجبور میشود سالهای بعد بیشتر برنج وارد کند. ارز دولتی بیشتری خرج کند و کار بهجایی میرسد که شالیکار شمالی عملاً تولید کردن برنج را بیفایده میداند، تأمین برنج کشور کاملاً وابسته به واردات میشود و...
این فقط حلقهی الگوی انتقال فشار است. رانتی که به خاطر ارز دولتی به واردکنندگان برنج تعلق میگیرد، خودش مایهی فساد است، خودش مایهی اختلاف طبقاتی است. چه کسانی ارز دولتی برای واردات برنج میگیرند؟ با چه ضوابطی؟ چرا من این ارز را نگیرم؟ چرا من هم مثل آنها از اختلاف قیمت دلار دولتی و بازار آزاد سود نبرم؟ این خودش داستان پر آب چشم دیگری است. ایکاش کمی با الگوهای سیستمی آشنا بودند این حکمرانان...
پس نوشت: این نوشته با الهام از این پست کانال تفکر سیستمی نوشته شده است: https://t.me/systemsthinking/1150
- ۲ نظر
- ۲۲ بهمن ۹۶ ، ۱۰:۴۷
- ۷۸۴ نمایش