آلمان
دوشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۲، ۰۴:۲۴ ب.ظ
به واقع یادم نیست که چه طور شد که به آن روستا رسیدم. از آنجایش را به یاد میآورم که داشتم در کورهراه ها میرفتم. سرخوشانه، نه سرخوشانه نه، همان طوری که توی خیابانها راه میروم میرفتم. به درختها و راههای میانبر نگاه میکردم. روستا مثل روستاهای دیگر بود. کورهراههای بین باغها و خانهها همینطور در هم و بر هم بودند و من سر در نمیآوردم کدام کورهراه به کجا میرسد. فقط به درختها نگاه میکردم و میرفتم. درختهای خیرهکنندهای بودند. بعد یکهو به یک مسجد رسیدم. یعنی اول نفهمیدم آنجا مسجد است. وارد یک راهرو شده بودم و ایستاده بودم به تماشای آن راهرو. ته راهرو پنجرهای به شکل پنجرهی مسجدها بود. تنها چیزی که الان باعث میشود فکر کنم آنجا مسجد بوده همین است. یک راهرو با یک پنجره در انتهایش. بعد کات شده بود به من که داشتم دوباره در کورهها و باغ و بستان سرگردان میرفتم. یکهو به یک جای دیگری رسیدم که چند پله میخورد و پایین میرفت. دوباره ساختمانی در آنجا بود. یک ساختمان خیلی کمعرض. یک راهرومانند دیگر. کمی با اولی فرق داشت. ولی من واردش شدم و باز هم فقط تماشا کردم. کسی جلوتر نشسته بود. شاید داشت نماز میخواند. ولی راهرو به قدری تنگ بود که اگر قرار بود در آن مسجد نماز خوانده شود هیچ وقت آدمها نمیتوانستند کنار هم بنشینند. فقط در یک ستون پشت سر هم میتوانستند نماز بخوانند. کسی نمیتوانست این سو و آن سوی خودش کسی را ببیند. همه میتوانستند در یک ردیف پشت هم قرار بگیرند. در ردیفهایی تکنفره. من آنجا نماز نخواندم. فقط ایستادم و به آن مسجد عجیب نگاه کردم و مبهوت باغ و درختان و هوای فوقالعادهی روستا و گیج و ویج آن همه راه میانبر و هزارتو بودم. بعد نمیدانم از کجا فهمیدم که آنجا آلمان است. یعنی به خودم میگفتم عجب جاییه این آلمان. و بعد یک چیز دیگر را هم فهمیدم. یادم نیست از کجا فهمیدم. شاید با آن مردی که تنها در راهرو مشغول نماز خواندن بود حرف زدم. شاید هم نه. خواب است دیگر. منطق نمیفهمد چیست که. فقط فهمیدم که در آن روستا دو مسجد دیگر هم به همان شکل عجیب هستند. مسجدهایی که آدمها را در صف متحد قرار نمیداد. فقط باید در میان آن همه درخت و باغ میگشتم و آن دو تا دیگر را هم پیدا میکردم... حتا نمیدانم چرا. من که فقط میرفتم میایستادم به مسجد و راهرو نگاه میکردم و بویی از خشوع و خضوع و نماز و این حرف ها نبرده بودم برای چه باید میرفتم آن دو تای دیگر را هم پیدا میکردم؟
آلمان جای عجیبی بود.
بلاگت رو دیدم خیلی خوشم اومد اگه ادمین برای پیجت خواستی بهم زنگ بزن باهم در ارتباط باشیم
09190541082