بازتولید
پیام داده بود که چرا تلاش میکنید افغانیها رو تو ایران حل کنید؟ وابسته به کجا هستید؟
یک دستهبندی توی ذهنم دارم از این جور پیامها. دستهای از اینهایی که اینجوری پیام میدهند وطنپرستها هستند. همانهایی که احساس میکنند خون پاک آریایی در رگهایشان جاری است و خودشان را حاصل تجاوز اسکندرها و عمرها و چنگیزها و تیمورها و... نمیدانند و این گربهی فعلی را حاصل هزاران سال برتری قومشان بر جهان میدانند. یک دستهی دیگر کارگرها و کسانی هستند که مهارت خاصی ندارند و به خاطر اینکه کارگرهای افغان بهتر کار میکنند و اقبال بیشتری بهشان هست احساس میکنند زندگیشان به خطر افتاده و اصلا اعصاب افغانستانیها را ندارند. در یک نگاه محدود این افراد حق دارند؛ اما در نگاه کلان میبینی که آنها دارند چوب یک حکومت فشل را میخورند که توان بهرهبرداری از استعدادهای سرزمینش را ندارد و فوج فوج بیکار دارد و برای اینکه این بیکارها را از سرش باز کند برای آنها دشمن فرضی میسازد و سرگرمشان میکند که عامل بدبختی شما این دشمن فرضی است. یک دسته سربازان جنگ نرم هستند: چه آلبانینشینها و چه تهراننشینها. یعنی کسی که این پیام را میدهد فقط هدفش کثیف کردن فضا و به جان هم انداختن آدمهاست و هویت مشخصی ندارد. اما این یکی متعلق به دستهی چهارم بود: دستهی رنکبندی شهروندی.
جواب دادم که خودت وابسته به کجا هستی؟ جوابی که داد برایم خیلی عجیب بود. دقیقا همان چیزی بود که به نظر من به خاطرش باید از حقوق افغانها در ایران دفاع کرد.
برگشت گفت من یک شهروند معمولی هستم، یک شهروند درجه دوم ایرانم. منی که ایرانیام تو کشور خودم دلسوز ندارم. دیده نمیشوم و آن وقت شما میخواهی این افغانستانیها دیده شوند. شما اگر واقعا خائن به این مملکت نیستی جلوی مهاجرت نخبگان ایرانی را بگیر.
شهروند درجهی دوم... رنکبندی شهروندی دقیقا همان چیزی است که احساس همهی ما معمولیهاست: ماهایی که خودی نیستیم. محرم نیستیم. سپاهی نیستیم. بسیجی نیستیم. نمیتوانیم خودروی صفر کیلومتر با قیمت دولتی بخریم. گزینشهای سازمانهای دولتی ما را رد میکنند و اجازهی استخدام و حقوقبگیر شدن نمیدهند و...
همهی ما شهروند درجهی دوم هستیم و اگر بخواهیم دقیقتر نگاه کنیم شهروندان درجه دوم هم خودشان درجهبندی دارند. این درجهبندی حاصل خودی ناخودی است. حاصل این است که تصمیمگیرنده اگر نیاز به پژوهش داشته باشد فقط به مرکز پژوهشهای مجلس اعتماد دارد. به همان هم اعتماد ندارد راستش. بقیهی دانشگاهها و موسسات را ناخودی میداند. آنها خودی نیستند. در حلقهی ما نیستند. ما فقط به آنهایی که خودیاند حق میدهیم. بقیه نباید با ما وارد تعامل شوند. خودی نیستند. جاسوساند. غریبهاند. صلاح مملکت ما را نمیخواهند. خودیها شبیه ما هستند. ما را میفهمند. هر کس شبیه ما نباشد و شبیه ما فکر نکند دیگری است. خطرناک است. این خودی ناخودی به تدریج حق آفریده. کسی که خودی است برای استفاده از امکانات اولویت دارد. اصلا باید امکانات و حقوق را محدود کنیم که فقط خودیها بتوانند بهرهمند شوند و غیرخودیها هم اگر بخواهند استفاده کنند سعی کنند که خودی شوند. اولویتبندی آدمها برای بهرهمندی از امکانات ناگزیز میشود. شهروندها درجهبندی میشوند. حتی از یک جایی به بعد اگر قرار هم باشد که امکانات بین تمام آدمها مساوی تقسیم شود باز هم غیرممکن میشود. خودیها خودشان را محقتر میدانند. غیرخودیها احساس میکنند امکانات برای آنها نیست و...
اما داستان دردناک این است که غیرخودیها خودشان هم همین داستان را تکرار میکنند. اگر یک غیرخودی بزند و از شانسش توی یک ادارهی دولتی پیشرفت کند سریع میرود همشهریها و فامیلهایش را که برای او خودی محسوب میشوند جاساز میکند. سعی میکند غیرخودیها را بیرون بیندازد و در نگاه کلان این کارش باعث میشود که آن بالا بالاییها که خودی ناخودی را راه انداختند احساس امنیت کنند. احساس کنند که اینها خودشان هم همین را دوست دارند.
افغانستانیها با هر متر و معیاری که بگیریم از پایینترین شهروندهای ایرانی یک درجه پایینترند. اما با متر و معیارهای جهانی که میگیریم آنها به هر حال شهروند این کشورند و حضور چهل ساله این حق را خواه ناخواه برایشان به وجود آورده. خارج کردن آنها از دایرهی حقوق شهروندی ادامهی همان بازی خودی ناخودی است. ادامهی همان سلسله مراتب قدرتی است که بر ما روا دانسته شده. اگر منی که شهروند درجهی سوم این کشورم بخواهم شهروند درجهی چهارم را دک کنم و بگویم که همهی محرومیتها حقت است و تو اینجا دیگری هستی، تو نباید اینجا باشی و... اینطوری به آن درجه دومه و درجه اوله هم این حق را دادهام که با من همین برخورد را داشته باشند.
ای کاش همه مثل شما فکر میکردند، اصلا چطور میشه مردم افغانستان با زبان فارسی که لطیفتر و اصیلتر و گاهی حتی خوشآهنگتر از فارسی امروزمون هست رو شهروند ندونست؟ اینها همه همون بازی بیاعتمادیه، آدمها عوض شدن و میترسن همینکه دارن هم از کف بدن. فکر کنم حتی خود ما نوعی هم در شرایطی که سختتر بگذره بهمون تحمل و گذشت نداریم متاسفانه