افغانستان-۳
۱. آرامگاه شاه دوشمشیره است. مزار لیثبنقیسبنعباس. سپاه مسلمانان به کابل که رسیده بود دو تا شمشیر به دستش گرفته بود و گردن کفار و بوداییها و غیرمسلمانها را پشتسرهم قطع میکرد. به خاطر همین مشهور شد به شاه دوشمشیره. عکسبرداری از درونش ممنوع بود. فضای خاصی داشت. بوی عجیبی میداد. در و دیوار پر بود از شعرها و متنهای لعنتنامه. لعنت به آنهایی که ریش میتراشند. لعنت به زنان بدحجاب. لعنت به زنان بیحجاب. پانصد تا گناه صغیروکبیر برای زنانی که مویشان معلوم است نوشته بودند. یک وضعیتی بود. مزار شاه دو شمشیره هم تابوتی بزرگ و چوبی بود. آن طرف تابوت مردی با چشمان سورمهکشیده نشسته بود و بلندبلند قرآن میخواند و این طرف مردی سجده کرده بود و هر از گاهی میجهید و پارس میکرد.
۲. مسجد شاه دوشمشیره. روبهروی آرامگاه و کنار دریای کابل (افغانستانیها به رودخانه میگویند دریا) بود. مسجدی است که یک جورهایی نماد کابل است. بسیار معماری زیبایی دارد. اما... وقتی واردش شدیم یک مراسم بود. گوش تا گوش مسجد نشسته بودند. همه هم مردان ریشبلند. از معدود جاهایی بود که برای ورود تلاشی نشدیم. توی محراب مرد ریشداری نشسته بود و تندتند دعا میخواند و به تمام دشمنان اسلام و دین لعنت میفرستاد و همه با تمام وجود آمین میگفتند. وسط دعاهایش چند نفر ضجه زدند و کمکم همه به مویه افتادند. فضای ترسناکی داشت.
۳. منار فرخنده است. در اواخر سال نودوسه جلوی مسجد شاهدوشمشیره ملایی دویده بود بیرون و به دختری اشاره داده بود و داد زده بود که واغیرتا که این سیاهسر قرآن را آتش زده. بعدش اتفاقی هولناک افتاده بود. مثل همانهایی که توی مسجد ضجه میزدند ریخته بودند سر دختر و زدند و لتوکوبش کردند و دلشان خنک نشد و با ماشین از رویش رد شدند و باز هم دلشان خنک نشد. تن مثلهشدهاش را انداختند توی دریای کابل و رویش بنزین ریختند و آتشش زدند و از بوی کباب شدن گوشت تن دختر لذت بردند. حس کردند که یکی از دشمنان دین را نابود کردهاند و در آیندهای نزدیک به بهشت خواهند رفت. بعدها در همان مکانی که مثلهاش کرده بودند برایش منار شهید فرخنده را ساختند. جماعتی بزرگ کمر به نابودی یک زن تنها گرفتند و نابودش هم کردند. به همین راحتی و تلخی.
منار فرخنده برای گرامیداشت چی بوده؟ اون دختر یا کاری که باهاش کردند؟