ما بچه میخوایم، یالا!
داستان قمرگل همهمان را به فکر فرو برده بود. ۱۳ ساله و شیرینزبان بود. از آن دخترهای سبزهی شیطان بلا بود. درس خواندن را خیلی دوست داشت. درسش هم خوب بود. اما فقط تا ۱۵ سالگی حق درس خواندن داشت. میگفت ما افغانها رسم داریم که دختر باید فقط تا ۱۵ سالگی درس بخواند. بیشتر از آن را نمیگذارند. من هم به خاطر همین تا ۲ سال دیگر بیشتر نمیتوانم درس بخوانم. پشتون بود. زنگ موبایلش هم یک آهنگ هندی پاکستانی بود. شوق عجیبی داشت که ۲ سال باقیمانده را با تمام وجود شبانهروز درس بخواند. اما پذیرفته بود که این ۲ سال آخرش است.
ازش پرسیده بودیم که دوست داری در آینده چه کاره شوی؟ گفته بود دکتر. پرسیده بودیم که برای دکتر شدن که باید دانشگاه بروی. گفت میدانم. ولی بین این دو تا احترام به پدر و مادرم مهمتر است...
چیزی نگفتیم. نه من نه شهروز از اینها نبودیم که بخواهیم آدمی را به شورش و انقلاب وادار کنیم. قمرگل اسیر سنت بود. ۱۵ سالش که میشد به احتمال زیاد شوهرش میدادند. در همین تهران به اصطلاح مدرن، کودکهمسری رواج داشت...
امیرحسین گفت که اتفاقا افغانها کار درستی میکنند. کشوری که میخواهد با حذف غربالگری ژنتیک و افزایش تعداد معلولهاش افزایش جمعیت بدهد باید به دخترها هم فقط تا ۱۵ سالگی اجازهی تحصیل بدهد. بعدش بروند دنبال شوهر و بچه درست کردن و اگر عشق و علاقهای به علم و تحصیل بود بعدش دوباره به درس برگردند. میگفت دختری که تحصیل کند و دانشگاه برود دیگر بچه درست نمیکند یا اگر بچه درست کند نهایت یکی دو تا. با یکی دو تا که نظام تأمین اجتماعی ما ساق و سالم باقی نمیماند. من اگر پیر شوم با کار کردن یکی دو تا بچه و حق بیمهی پرداختی آنها که خرج دوا درمان من جبران نمیشود. همین الان نگاه کنید: دختر پسرها دانشگاه که میروند بیخیال بچه درست کردن میشوند. بعد هم سن زایایی دخترها و زنها محدود است. ۱۵ تا ۳۵ سالگی میتوانند. دختری که دانشگاه میرود ۳۰ تا ۳۵ سالگی ازدواج میکند. به چه درد میخورد؟ اتفاقا این پشتونها رسم و رسوم درستی دارند.
حسین اولش از این گفت که یک مادر ۱۵ ساله مادر خوبی برای بچههایش نخواهد بود و در درازمدت هزینه اجتماعی آن بچه آنقدر خواهد بود که حتی اگر حق بیمهی تأمین اجتماعی را بپردازد باز جبران نمیشود و یک چیز جالب دیگر گفت: تو ایران است که آدمها زود پیر و کج و کوله میشوند. تو ایران است که زنها زود از پا میافتند. طرف تو اروپا تازه تو ۳۵-۳۶ سالگی ازدواج میکند و تا ۴۵ سالگی ۴-۵ تا بچه به دنیا میآورد و هیچ چیزش هم نمیشود. سبک زندگی آدمها توی ایران مشکل دارد. آدمها را زود از پا میاندازد. آدمها تو ایران اصلا ورزش نمیکنند و بدنهایشان ضعیف است. زود افت میکنند. ۳۵ ساله که میشوند چربی کبد دارند، قلبشان ضعیف است، کلیهشان مشکل دارد، ۴۰ کیلو اضافه وزن دارند و... این که سبک زندگی آدمها تو ایران اشتباه است دلیل نمیشود که بگوییم دخترها نباید درس بخوانند. چه حرفی است آخر؟
حرفش درست بود. برای تأیید حرف حسین مثال از اینستاگرامم آوردم که یک خانم داف بلژیکی بنده را به خاطر عکسهای دوچرخهایم دنبال نموده است. من اولش فکر کردم این خانم ۳۰ ساله است و ذوق کردم که چنین زیبارویی به ما عنایت نشان داده. اما بعد دیدم حضرتش ۴۸ سال دارد و اصلا تکان نخورده است و مثل چی ورزش میکند.
ولی یک چیز دیگر هم بود. همان اروپاییها و آمریکاییها که توی ۳۵ سالگی تازه ازدواج میکنند، تا ۱۸-۱۹ سالگی طعم جنس مخالفشان را میچشند. این چشیدن طعم هم برخلاف ایران با احساس گناه و هنجارشکنی و قانونشکنی همراه نیست. چیزی پذیرفته است... اما در ایران حتی خیلی از دانشگاهها تفکیک جنسیتی دارند و ورود جنس مخالف به راهروها و کلاسهای درس تابو است و این تابو تا ۲۴-۲۵ سالگی تبلیغ میشود و دمار از روزگار همه درمیآورد. یک عدهای طغیان میکنند و میکشند زیرش و یک عدهای هم طغیان نمیکنند و میزنند توی سر خودشان و هر دو گروه حس مزخرفی خواهند داشت و... نمیدانم.
خب بالاخره باید تمام انرژی و نشاط و جسارت جوانی رو با انواع و اقسام تفکیک ها و بکن و نکن ها سرکوب کرد، وگرنه سنگ روی سنگ بند نمی شود!