پوست انداختن
باز هم خواب شوهرخالهام را میبینم. دم دمههای صبح است که دوباره خوابش را میبینم. حالا نزدیک چهار سال است که مرده. ولی هر از چند گاهی توی خوابهایم میآید. این بار حالش خوب نیست. روی ایوان خانهی مادربزرگم دراز کشیده. من توی حیاطم. عین فیلمها که دوربین روی ریل از چپ به راست حرکت میکند و از عناصر پسزمینه به سوژهی اصلی میرسد، من هم به گونهای بیتکان از میان علفها و درختها حرکت میکنم و در یک خط مستقیم به ایوان میرسم. از بین نردههای چوبی ایوان نگاهش میکنم. لبخند به لب دارد. همیشه این لبخند را به لب داشت. حتی موقع شستنش در غسالخانه و گذاشتنش در گور هم این لبخند را به لب داشت. حالش خوب نبود. گفتم چطوری؟ چند لحظهای نگاهم کرد. نگاهش درد داشت. همان لحظه دلم خواست ازش عکس بگیرم.
من مرض عکس گرفتن دارم. مرض ثبت کردن. دلم میخواهد از آدمها در لحظههای خاص زندگیشان عکس بگیرم. میمیک صورت آدمها در لحظههای خاص زندگیشان متفاوت است. ولی بلد نیستم. هنر عکاسی هنر ارتباط گرفتن است. ابزاری وجود دارد به نام دوربین. واسطهای بین عکاس و سوژهی عکس. تمام هنر عکاس این است که جوری با سوژهی عکسش ارتباط بگیرد که ابزار واسطه فراموش شود، جوری ارتباط بگیرد که نگاه آن آدم حفظ شود، حال و هوای آن آدم حفظ شود، جوری که آن آدم غریبگی نکند. همهی آدمها وقتی دوربین و ابزار واسطه میبینند غریبگی میکنند. هنرش را ندارم. یعنی راستش خودم هم تحت تأثیر دوربین قرار میگیرم و نمیشود چیزی را که میبینم ثبت کنم.
آن لحظه آن نگاه خیرهی شوهرخالهام (لبی که میخندد و چشمهایی که خسته و عاصیاند و چین پیشانی که بوی درد میدهد) به من از لای نردههای چوبی درد عجیبی داشت که توی ذهنم عکس گرفتم. حتی همان لحظه به این فکر کردم که این عکس را اگر بعدها بگذارم عصبانی میشوم و زمزمه میکنم: چرا زندگی به بعضیها این قدر سخت میگیرد؟ چرا بعضی چیزهای ساده این قدر سخت میشوند؟ چرا آرزوهای کوچک هم محال میشوند؟
بعد از چند لحظه بهم گفت: پوستم درد میکند.
زیرپوش آبی همیشگیاش را به تن داشت. همیشه زیرپوش آبی کمرنگ آستینبلند میپوشید. اهل زیرپوش رکابی نبود. توی خوابم هم همان زیرپوش را به تن داشت.
گفت: لباسم را که میخواهم در بیاورم انگار پوستم هم میخواهد کنده شود.
نگاهش کردم و چیزی نگفتم.
وقتی بیدار شدم باز جملهاش توی گوشم داشت تکرار میشد: پوستم هم میخواهد کنده شود...
خدا بیامرزدشون
فاتحه میخونم ایشالا حال روحشون بهتر شه.