بررسی پرونده یک قتل
پسرکشی، دخترکشی، مادرکشی، پدرکشی، برادرکشی، خواهرکشی...
هر از چند گاهی خبری از این دست قتلهای خانوادگی همه را میخکوب میکند. از خودمان میپرسیم واقعاً چه خبر است؟ آخرین عقدههایی را که در درونمان ایجاد شده واکاوی میکنیم و میگوییم اوضاع جامعه خیلی خراب است. گاه خبرها را بیشتر از یک خطی پی میگیریم. فیلمهای مختلف، اظهارنظرهای مختلف، روایتهای خبرنگاران و نزدیکان را هم دنبال میکنیم و بعد...
همیشه وقتی این جور خبرها را میشنوم یاد کتاب «بررسی یک پروندهی یک قتل» میشل فوکو میافتم. یکی از عجیبترین کتابهایی است که خواندهام. در حوالی سال ۱۸۳۵ در روستای اونه از توابع کالوادوس فرانسه یک پسر نوجوان به نام ریوییر، مادر، خواهر و برادرش را به قتل رساند. قتل اعضای خانواده به نحوی فجیع رخ داده بود.
در سالنامهی بهداشت عمومی و پزشکی قانونی فرانسه در سال ۱۸۳۶ ماجرای بررسی این پروندهی قتل با شرح دقیق منتشر شد. ابتدا خلاصهای از این قتل. بعد سه نظریه و گزارش پزشکی متفاوت در مورد متهم پرونده، اظهارات شهود قضیه که ساکنان همان روستایی بودند که متهم در آن ساکن بود و بعد یادداشتها و اقرارات خود متهم که در حدود ۶۰ صفحه داستان زندگی و نحوهی قتل را بیان کرده بود.
مستندسازی روند رسیدگی به این قتل به قدری دقیق و جامع بوده که میشل فوکو حدود ۱۴۰-۱۵۰ سال بعد برای بررسی موضوع دخالت و ورود روانپزشکی به امر دادرسی آن را مبنای کار خودش قرار داد و کتاب «بررسی پروندهی یک قتل» را نوشت. مرتضی کلانتریان مترجم کتاب در مقدمهی کتاب نوشته: دستگاه قضایی فرانسوی برای دستگیری و محاکمه و مجازات متهم اقداماتی در اجرای عدالت به عمل میآورد که در حال حاضر نیز از حیث دقت در رسیدگی و جلوگیری از تجاوز به حق متهم شگفتانگیز است.
کتاب دو بخش دارد: ۱. پرونده. که داستان بررسی پرونده در دادگاه و اظهار نظر پزشکان و یادداشتهای متهم در این بخش است. ۲. تحلیلها. در مورد شرح این قتل و علل و عوامل و نشانهها و درسهای جامعهشناختی آن.
میتوانم ادعا کنم خواندن این کتاب در حد خواندن دو تا کتاب بزرگ داستایفسکی (برادران کارامازوف و جنایت و مکافات) جذاب است. با این تفاوت که ادبیت کمتری دارد و مستند است. خیلی مستند است.
در ایران هم متواتر دارد پروندههای مشابهی اتفاق میافتد. مستندسازی کار راحتتری شده است. به مدد موبایل و شبکههای اجتماعی آخرین اظهارات متهم در دسترس است. همسایهها توی توئیتر تجربههای خودشان را مینویسند. قضات دادگاه نظریههایی میدهند. بعضی جامعهشناسان چیزهایی میگویند. اما همه چیز پراکنده است. همه چیز شلم شوربا است. آخر آخرش میبینی بعد از گذشت مدتی فقط همان یک خط خبری که اولین بار خواندی در ذهنت باقی مانده. همین و همین... شاید هم از ویژگیهای عصر ماست همین که که همه چیز راحتتر در دسترس است. اما حکم آب را پیدا کرده. از انگشتانمان میچکد بیاینکه بفهمیم چه شده...