رودههای خالی
۱. «از سیاهکوه تا دهانهی ذوالفقار» کتابی است در مورد تعیین مرزهای ایران و افغانستان.
مثل تمام مرزهای بین کشورهای خاورمیانه، مرز ایران و افغانستان هم حاصل یک پدیدهی طبیعی نبوده. در سال ۱۸۷۱ میلادی بود که یک ژنرال انگلیسی به نام گلداسمید مأمور تعیین مرزهای ایران و افغانستان در قسمت بلوچستان و سیستان شد. بعدها یک ژنرال دیگری انگلیسی به اسم مکلین در سالهای ۱۸۸۸ تا ۱۸۹۱ کار تعیین مرزهای ایران و افغانستان تا نقطهی مرزی روسیه را به عهده گرفت؛ اما این مرزها فقط در نقشههای انگلیسیها وجود داشت. برای ایرانیها و افغانستانیها و ساکنین دو طرف مرز این چیزها معنایی نداشتند. عملاً این مرزها ول و به امان خدا رها بودند. آنقدر ول و به امان خدا رها بودند که حکومتهای ایران و افغانستان هم برای تعیین نقط دقیق مرزی کاری نکرده بودند.
بالاخره این رضاشاه و سیستم ایجادشده توسط او بود که تعیین دقیق مرزها را جدی گرفت. داستان البته از مناقشه بر سر آب هیرمند در سال ۱۳۱۰ شروع شد. مناقشهای که دارد ۱۰۰ ساله میشود. تازه بعد از آن بود که ایران دقیق کردن مرزهایش را پی گرفت.
کتاب «از سیاهکوه تا دهانهی ذوالفقار» شرح گزارشها و وقایع مسافرت به سرحدات افغانستان و مطالعات از وضعیات قسمتهای سرحدی به قلم رحمتالله معتمدی است. آقای معتمدی از کارمندان وزارت امور خارجه بود که در سال ۱۳۱۲ مأمور شد تا به همراه یک گروه مرزهای ایران و افغانستان را قدم به قدم نقشهبرداری کنند. حاصل گزارش این گروه قرار بود به عنوان سند پشتیبان تعیین دقیق مرزهای ایران و افغانستان مورد استفاده قرار بگیرد. سفری بسیار سخت در بیابانهای سرحدی ایران و افغانستان که از دی ماه ۱۳۱۲ شروع شد و تا خرداد ۱۳۱۳ طول کشید.
وقتی بیابانی بیآب و علف مرز دو کشور میشود کوچکترین چاه و چشمه و سرسبزی و آبادی قیمتی میشود. آقای معتمدی در جای جای کتاب از این مینالد که ژنرال گلداسمید انگلیسی چاهها و چشمههای به درد بخور را داخل مرز افغانستان انداخته و یا اینکه مرزبانهای افغانستانی از نبود مرزبانهای ایرانی سوءاستفاده کردهاند و مرز را جابهجا کردهاند و... اما بزرگترین مسئله آب هیرمند است. رود هیرمند از برای افغانستان شده است و دریاچهی هامون از برای ایران...
۲. سالهاست که آب هیرمند محل مناقشهی ایران و افغانستان است. دریاچهی هامون خشک شده است. ایران همواره شکایت دارد که افغانستان نمیگذارد که آب هیرمند به دریاچهی هامون برسد. دریاچهای که حیات مردمان زابل و روستاهای اطراف بدان وابسته است. افغانستان نسبت به ایران از منظر سیاسی در این سالها همواره در موقعیت پایینتری بوده. دولت افغانستان در برابر دولت ایران ابزار قدرت چندانی نداشته. نه از نظر قوای نظامی و نه از نظر مشروعیت سیاسی در حد و اندازههای دولت ایران نبوده. به خاطر همین هیچ وقت رودررو و رک نگفته که آب هیرمند را نمیدهیم. همیشه بهانه آورده که خشکسالی بوده و هیرمند برای خود ما هم آب نداشته، چه برسد به بیابانهای انتهای این رود و دریاچهی هامون...
اما چند وقت پیش اشرف غنی، رئیسجمهور افغانستان این بهانهجویی و ظاهرسازی را کنار گذاشت. سد کمالخان را بر روی رود هیرمند افتتاح کرد و در سخنرانی افتتاح سد گفت که حالا ایران باید به ما نفت بدهد تا ما به او آب بدهیم.
دولت افغانستان دولت خیلی کوچکی است. دولتی است که بر نیمی از کشور تسلط ندارد. درآمد بالایی ندارد و خیلی وابسته به کمکهای خارجی به خصوص آمریکا است. اشرف غنی به عنوان رئیسجمهور همواره گزینههای محدودی برای پیگیری دارد. مسلماً او مانند ایران نیست که سرمست از درآمدهای نفتی بخواهد در سایر کشورها شاهی را نگه دارد و شاهی را براندازد. این محدودیت باعث شده که همواره پروژههای خاص و مشخصی را پیگیری کند. افغانستان بیش از هر چیزی به جاده و راههای مواصلاتی نیاز دارد. اما وقتی دولت بر همهی کشور تسلط ندارد سرمایهگذاری بر ساخت جاده و راه هم برایش فایدهای ندارد. اشرف غنی در این سالها آن قدر که باید جاده نساخته. اما ساخت سد کمالخان از پروژههایی بود که اشرف غنی رویش تمرکز کرد. سدی که بر روی هیرمند ساخته شد و عملاً تیر خلاصی همیشگی بر پیکر نحیف دریاچهی هامون است.
اینکه چرا داستان به اینجا ختم شده و ایران در پاسخ چه میکند و چه ابزارهای قدرتی دارد و چه نقطه ضعیفی و... بحث خیلی پیچیدهتری است. برای من اشرف غنی و انتخاب پروژهاش و حرفهایش در مراسم افتتاح سد یک نکتهی خیلی مهم داشت.
۳. محمدحسین الان آمریکا است. دلم برای غر زدنهایش تنگ شده است. توی دانشگاه تهران همدورهای بودیم. سر پرشوری داشت و همان سال اول عضو انجمن اسلامی دانشکده مکانیک شد. من سال دوم و سوم این کار را کردم و خیلی دیرتر از او متوجه خیلی از چیزها شدم. یک بار سر انتخابات انجمن اسلامی توی دانشکده مکانیک دعوا شد. آن موقع من انجمن فنی بودم و نهاد ناظر بر انتخابات دانشکده مکانیک محسوب میشدم. داستان سر یک دخالت بیجای انجمن اسلامی کل دانشگاه تهران در انتخابات یک جزء کوچکتر (دانشکده مکانیک) بود.
یک چیزی هست که در سیستم جامعهی ایران خیلی من را میترساند. این که منتقدان یک وضعیت استعداد عجیبی در بازتولید آن وضعیت دارند. مثلاً انجمن اسلامیها به عنوان اصلاحطلبان خیلی منتقد شورای نگهبان و دخالتهای مراجع امنیتی و بالادستی در انتخابات و... هستند. بعد خود همین انجمن اسلامیها در سیستمهای انتخاباتی خودشان دقیقاً همان سیستم شورای نگهبان و سایر دستگاهها را در حوزهی دانشجو و دانشکده تکرار میکنند.
آن سال هم همینجوری شده بود و محمدحسین به من گیر داده بود که فقط لب و دهنی و عرضه نداری کاری کنی و این حرفها. پوستش سفید بود و عصبانی که میشد سرخ میشد و فحش را چپ و راست نثارت میکرد. یک بار آخر حرفهایش به عنوان جمعبندی یک ضربالمثل بهم گفت که بدجور آویزهی گوشم شد: طرف چس مثقال گه تو رودهش نیست میخواد برینه به شمسالعماره.
این را یاد گرفتم که اگر میخواهم به شمسالعماره برینم کاری کنم که چسمثال گه تو رودهام جمع شود. اگر نیست ساکت بمانم و بروم پی کار خودم و هر وقت چس مثقال گه جمع شد برگردم برینم به شمسالعماره.
این ضربالمثل را سالهاست که در جاهای مختلف میبینم و هر بار هم یاد محمدحسین میافتم. مثلاً یکی از اتفاقاتی که به طور مرتب در مجلس ایران میافتد تحریم آمریکا است. نمایندگان با سه فوریت تصویب میکنند که ایران آمریکا را تحریم کند. شورای نگهبان هم بلافاصله تأیید میکند. اما حقیقت این است که ما نه تنها گه که باد شکم هم در رودهمان نیست و با این کارها شمسالعماره اصلاً تحت تأثیر قرار نمیگیرد. اما اشرف غنی به نظرم به طور عملی نکتهی این ضربالمثل را به ایران حقنه کرد. با همان بودجهی محدودی که هر سال هم کمتر میشود فقط یک پروژهی عمرانی را پی گرفت و تکمیلش کرد. در ایران در طی این چند سال صدها سد ساخته شده. اما در افغانستان فقط یک سد ساخته شد. دولت افغانستان در تمام این سالها ساکت و با خجالت بهانهی خشکسالی و... را آورد و وقتش که شد...
این را باید یاد بگیریم: با داد و بیداد کردن هیچ شمسالعمارهای تحت تأثیر قرار نمیگیرد. اگر خیلی ادعا دارید بروید رودههایتان را پر کنید. البته روده هم الکی پر نمیشود که!
خوب بود
سرب المثل رو مدتها بود یادم رفته بود اما افغان ها حق آبه ایران را میدهند اما ایران اون رو در چاه نیمه ذخیره میکند