مرگ بر ساخت و ساز!
از آنها شدهام که هر ساخت و ساز جدیدی را محکوم میکنند.
خبر جادههای جدید حالم را بد میکنند. شروع میکنم به غر زدن: قتی یک جاده وجود دارد برای چه جادهی جدید دارند میسازند؟ الان میخواهند این جاده را دوبانده کنند که چه بشود؟ قتلگاه میخواهند درست کنند؟ ماشینها گه میخورند که میخواهند سریعتر بروند. کنار این جاده چند تا روستا هست. آدم هست. دوچرخهسوار هست. موتورسوار هست. گاو هست. گوساله هست. سگ هست. دوبانده میکنند که کشت و کشتار بیشتر شود؟ دوبانده میکنند که ماشینها سرعتشان بیشتر شود؟ غلط میکنند. ماشینها پشت کامیونها گیر میکنند؟ بهتر. کامیونها باعث کم شدن سرعت ماشینها و امنیت جاده هستند. چرا باید این درختها و مزرعهها را از بین ببرند؟ برای اینکه جاده دوبانده شود؟ ۱۰۰ سال سیاه نشود.
برای چه دارند پل ماشینرو میسازند؟ مگر این میدان چه عیبی داشت؟ ماشینها توی هم گیر میکردند؟ بهتر. حقشان است. اعصابشان خرد میشد؟ عبور و مرور کندتر میشد؟ بهتر. الان فکر میکنید آن پل لعنتی را که بسازید ترافیک کمتر میشود؟ نه الاغها. نه. شما فقط تشویق میکنید که احمقها بیشتر ماشین سوار شوند. بعد از مدت کوتاهی همان گره و همان ترافیک را روی پل و زیر پل و نرسیده به پل و بعد از پل و... ایجاد میکنید. بدترش را هم ایجاد میکنید.
برای چه آن ساختمان ۲۰ ساله را دارند خراب میکنند؟ چرا اسمش را کلنگی گذاشتهاند؟ دیوارهایش نم گرفتهاند؟ خب تعمیرش کنند. دیوارش را خراب کنند و لولهکشیاش را نونوار کنند. این چه گهخوری است آخر؟
و چیزی که عصبانیتم را بیشتر میکند این است که به تنها چیزی که توجه نمیکنند نگهداری است. جاده میسازند. اما بعد از مدت کوتاهی آسفالتش ترگ برمیدارد و چالهآسفالت ایجاد میشود. دریغ از درست کردن و پیشگیری از دستاندازهای ناجور.
برای روستاها منبع آب مرکزی ساختهاند تا به قول خودشان مردم روستاها از آبچاههای شخصی استفاده نکنند. تصفیهخانه هم ساختهاند که آب چاههای عمیق برود توی تصفیهخانهها و شن و ماسهاش گرفته شود. اما این تصفیهخانهها بعد از یکی دو سال رها میشوند. آب چاه عمیق یک راست و بدون تصفیه شدن میرود توی خانهها. آبی گلآلود و پر از شن و ماسه. چرا؟ چون کسی به فکر نگهداری آن تصفیهخانه نبوده.
این میل به ساختن جادههای جدید، خانههای جدید، پلهای جدید، تأسیسات جدید و تخریب سازوکارهای موجود آنقدر قوی و ریشهدار است که عصبانیت من حکم مبارزات دنکیشوت را دارد البته.
پشت همه اینا، یه اقتصادیه دیگه. البته فقط اقتصاد نیست ولی اقتصاد خیلی مهمه. پروژه تعریف کنیم که پول بگیریم. آسفالت کمکیفیت استفاده کنیم که هی دوباره قرارداد آسفالت ببندیم و پول بگیریم. تاسیسات بسازیم که مردم رای بدن، بعدش هم دیگه مهم نیست. و قس علی هذا.