چرا جوق ندارند؟!
امروز بعد از یک هفته، آسمان نفسی کشید و دیگر نبارید. از فردا دوباره میبارد. این بار بغضش سنگین است و هر روز هر روز تا آخر هفته میخواهد اشک بریزد.
یک چیزی که توی لاهیجان برایم عجیب است این است که این شهر در اکثر جاها جوی آب ندارد. مسیری که آبهای سطحی را از خیابان و پیادهرو جمع کند و به سوی جایی هدایت کند وجود ندارد. یا اگر هست اصلا نمیشود اسمش را جوی آب گذاشت. بس که کوچک است. در بعضی نقاط شهر همچه چیزی هست البته. مثلا چهار طرف میدان شهدا (یکی از میدانهای اصلی شهر) دریچههایی هست که آب را جمع کنند و نمیدانم به کجا هدایت کنند. احتمالا از قبل از انقلاب همچه چیزی را برایش طراحی کردند. ولی برای بقیهی شهر... به خاطر همین باران که میبارد خیابانها میشوند استخر. آبها جمع میشوند و برکههای کوچکی را کنار خیابان میسازند. این جمع شدنهای آب خیلی روی مخاند. عابر پیاده یا دوچرخهسوار که باشی از پاشیدن آب توسط ماشینها در امان نیستی. رانندهها هم انگار خوششان میآید که آب را روی سر و کلهی عابران پیاده و دوچرخهسوارها بپاشانند. حالا این به کنار. به خاطر همین جمعشدن آب در خیابان و هدایت نشدنش به سمت بیرون، عمر آسفالت در شهرهای شمالی از نصف جاهای دیگر هم نصفتر است.
در جادههای بین شهری شمال هم همین داستان وجود دارد. با این حجم از باران، اگر دو طرف جاده راهآب به وجود بیاورند به نظرم دور از عقل نیست. راستش جاهای دیگر دنیا را ندیدهام که چه کار میکنند. ولی تهران با همهی بیدر و پیکریاش، برای جمعآوری آبهای سطحی چهار تا جوی آب دارد. شهرهای شمالی همان را هم ندارند.
یک نکتهی عجیبتر برایم طرحهای هادی روستایی است. توی روستای ما به نام طرح هادی و به خاطر گشاد کردن کوچهها (عرض باید ۶ متر باشد مثلاینکه) برداشتهاند راهآبها و خندقهای جلوی خانهها را پر کردهاند. توی یکی از کوچههای روستا هر دو طرف کوچه راهآب وجود داشت. ولی به خاطر طرح هادی خندق یک طرف را پر کردند و فکر کردند یک طرف کوچه راهآب (جوی) داشته باشد بس است. حالا که باران میبارد همان طرفی که پر کرده بودند، باتلاق شده است. آب میماند و گل درست میکند و افتضاحی شده است...
خب این ها را باید به خودشان گفت. به شورای روستا. با فیلم و کلیپ و عکس...