ما گناهکارترین ملت دنیا
تازه امروز فهمیدیم که کرونا گرفته بود. یکی از فامیلهای نزدیک را میگویم. همان نیمههای اسفند کرونا گرفته بود و حالش بد شده بود. جوری تب کرده بود که کلهاش قرمز شده بود و خون بالا میآورد. خانواده برده بودندش دکتر و سیتیاسکن گرفته بودند و گفته بودند بله کروناست. آن موقع هیچ کدام از اینها را به ما نگفته بودند. دکتر گفته بود بهتر است برود بیمارستان و بستری شود. اما نپذیرفته بود. داروها را گرفته بودند و برده بودندش خانه و تصمیم گرفتند به هیچ کس هم نگویند که کرونا گرفته.
توی سامانهی غربالگری ثبتنام نکرده بودند. خانهی بهداشت محل زنگشان زده بودند که نشانههای کرونا ندارید؟ گفته بودند نه. همهمان سالمیم! فکر کرده بودند اگر بگویند کرونا دارند خانهی بهداشتیها آمبولانس میفرستند دنبالشان. یا شاید هم از دولت بیزار بودند. نمیخواستند به دولت آمار بدهند. به فامیلها هم نگفتند. به هیچ کس نگفتند. به فامیلهایی که کیلومترها دور بودند هم نگفتند. توی اتاق قرنطینهاش کردند و خودشان ساختند و ساختند.
آیا کرونا گرفتن یک گناه است؟
پسرداییام میگفت چند تا از دوستانش کرونا گرفتهاند. ولی تصمیم گرفتهاند که نه بیمارستان بروند، نه به آن سامانهی غربالگری وزارت بهداشت اعلام کنند و نه به فامیلهایشان.
به دولت اعتمادی نیست. من با دولت همکاری نمیکنم. مگر دولت با من همکاری میکند؟... اینها استدلالهای بخش اول است. اما اینکه به نزدیکان اعلام نکردن... حوصلهی وقت و بیوقت زنگ زدنشان نیست یا حرف و حدیثهایی که پیش میآید یا...؟ انگار کرونا گرفتن فقط یک بیماری نیست.
آیا کرونا گرفتن یک گناه است؟
آیا ایتالیاییها و اسپانیاییها و انگلیسیها و آمریکاییها هم اگر کرونا بگیرند سعی میکنند پنهانش کنند؟ آیا آنها هم کرونا گرفتن را یک جور گناه میدانند؟
پاری وقتها به تفاوتهای اعتراف و توبه فکر میکنم. اینکه در اسلام اعتراف نداریم و اگر تو گناهی مرتکب شدی کافی است در درون خودت آن را دفن کنی و پیش خدای درونت غلط کردم بگویی و سعی کنی که دیگر تکرار نکنی. در اسلام لازم نیست گناهانت را پیش انسانی دیگر (کشیش) بیان کنی. در جهان مسیحیت اعتراف جا افتاده است. بیان گناهانت برای دیگری (کشیش) جا افتاده است. و این دیگری مقدمات دیگران را فراهم میکند. بعضیها در انظار همگان گناهانشان را اعتراف میکنند، آنها را «بیان» میکنند. گاه فکر میکنم که این بیان کردن چهقدر به روشن شدن ذهن کمک میکند.
اما بعد دیدم، «بیان کردن» نیست که تفاوت ایجاد کرده است. دیدم در توبه هم بیان کردن هست. تو باید در درون خودت گناهت را بیان کنی تا بتوانی توبه کنی. هر دو بیان دارند. این یکی بیانی درونی دارد و آن یکی بیانی بیرونی. این یکی برای بازگشت به شخص دیگری وابسته نیست و آن یکی وابسته است.
به این نتیجه رسیدم که درد در بیان کردن نیست. درد در آستانهی تعریف گناه است.درد در این است که همهچیز خط قرمز تعریف شده. درد در این است که ایرانیجماعت همیشه باید حس کند که همهی کارهایش گناه است.
سریالی ساخته میشود. سکانسهایی روایت میشوند. تصاویری از موتورسواری عشقولانهی یک زن و شوهر روایت میشوند و بعد هم قایقسواری آن زن و شوهر. تصاویری که شباهتی جالب به دو فیلم قبل از انقلاب اسلامی دارند. یک جور تلمیح به آن دو فیلم که فقط کسانی که آن دو فیلم را دیدهاند و با آن زیستهاند میتوانند از این تلمیح لذت ببرند. اگر همه بفهمند هم چه اشکالی دارد مگر؟ اما این تلمیح تبدیل به گناهی کبیره میشود. همه و شدیدتر از همه رئیس روسا میگویند واااای. ببین چه اتفاقی رخ داده. ارجاع به فیلمی قبل از انقلاب اسلامی؟ وه چه گناه کبیرهای.
مثل این میماند که دزدگیر ماشینت را در حساسترین حالت ممکن تنظیم کنی. نشستن یک گنجشک آژیرش را به صدا در میآورد. عبور یک زوج عاشق از کنارش آژیرش را به صدا در میآورد. تکیه دادن پیرمردی خسته بر بدنهی ماشین آژیرش را به صدا در میآورد. حکایت ما ایرانیان هم همین است. همه چیزمان صدای آژیر را بلند میکند و بعد از چند سال شرطی شدهایم که همهی کارهایمان گناهند. گناهانی که صدای آژیر را به صدا درمیآورد. هر حرکتی صدای آژیرها را به صدا در میآورد. آژیرها هم فقط بوق خطر فرمانداری شهر نیست. آژیرها تکثیر شدهاند و در تمام خانهها هستند. حتی اگر به برق هم وصل نباشند، ناخودآگاه ما بدترین حالتها در نظر میگیریم... کوچکترین خوشیهای ما گناه است. کوچکترین ضعفی در ما هم گناه است. همان طور که کوچکترین ضعفی در حکومت ما گناه است!
حاجی دمت گرم... عجب تحلیلی زدی!!!