مرگ بر آمریکا
۱- به فیلم خانوادهی کپرنشین سیستانبلوچستانی نگاه کردم. خانوادهای که سیل، زندگی نداشتهشان را برده بود. کپرهایشان را پر از گل و شل کرده بود. از هلال احمر درخواست کرده بودند که به آنها هم چادر بدهند. اما چون شناسنامه نداشتند کسی به آنها چادر و سقفی موقت برای ادامهی زندگی نداده بود. آن سقف موقت برای آن خانواده یک سقف دائمی میشد البته... فقط به این دلیل که شناسنامه نداشتند.
۲- دیروز یحیی را دیدم، مادرش ایرانی بود و پدرش عراقی. توی عراق زندگی میکردند. پدرش سال ۲۰۰۵ فوت شد. وقتی پدرش سال ۲۰۰۵ فوت شد آنها آمدند به ایران. پدربزرگ و مادربزرگ و همهی فامیلها ایران بودند. شناسنامه بهش نداده بودند. با یکی از دخترهای فامیل ازدواج کرده بودند. حالا هم مادرش ایرانی بود و هم زنش. دو تا بچه داشت که هیچ کدام شناسنامه نداشتند. میگفت خودم دیگر شناسنامه نمیخواهم. خودم عادت کردهام به این وضعیت. اما این دو تا بچه دیگر هم ایران به دنیا آمدهاند و هم مادرشان ایرانی است. چرا شناسنامه نمیدهند به اینها؟
۳- یحیی یقهام را گرفته بود که چرا شناسنامه نمیدهند. آن خانوادهی کپرنشین هم توی خیالات یقهام را گرفته بودند.
میگفتند مگر شما همراه یک عالم آدم دیگر زور نزدید که قانونی تصویب شود که بچههای مادر ایرانی- پدر خارجی هر جای جهان بودند شناسنامه بگیرند؟ مگر نمایندهها خودشان سرخود یک بند هم اضافه نکرده بودند که کپرنشینها را هم صاحب شناسنامه کنند؟ مگر مجلس تصویب نکرد؟ مگر قانون نشد؟ مگر متن قانون جدید دنگ و فنگهای قانون قبلی را دور نمیزد؟ مگر نگفتید که با قانون جدید دیگر لازم نیست بعضیهایمان برویم از رئیسجمهور کشورها امضای ترک تابعیت پدری بگیریم؟ پس چرا ثبت احوالیها به ما میگویند بروید دلتان خوش است؟
۴- چند روز قبل سخنگوی وزارت امور خارجه گفته بود: ایران تابعیت دوگانهی قربانیان هواپیمای اوکراینی را به رسمیت نمیشناسد. گفته بود و تاکید کرده بود که بیشتر اتباع ایرانی هستند، و در دیدار با وزیر خارجه کانادا اعلام کرده بود که ما اینها را اتباع خود میدانیم و تابعیت دوگانه را نمی پذیریم. گفته بود عزادار اصلی خود ما هستیم. گفته بود مواظب سیاسی کردن حادثهی سرنگونی هواپیمای مسافربری باشید که با این رفتار چیزی عایدشان نمیشود.
نگفته بود که اگر قربانیان این هواپیما دوتابعیتی نبودند و کاناداییها گیر نمیدادند، احتمال داشت که همه چیز به سکوت برگزار شود.
و نگفته بود که بچههای مادر ایرانی-پدر غیرایرانی در بعضی مواقع دوتابعیتی میشوند و ممکن است بعدها بعد دوباره هواپیمایی سقوط کند و دوباره تعدادی کشته شوند و دوباره کشوری دیگر گیر بدهد که توی آن هواپیما فردی بوده که مادرش ایرانی و پدرش اهل کشور ما بوده و ما حق داریم بدانیم چرا هویجوری کشته شده...
۵- سالها پیش مجلهی گفتوگو ویژهنامهای منتشر کرده بود در مورد ایران و افغانستان. ویژهنامهای که بعد از ۱۲سال هنوز هم خواندنی است. یکی از مقالات خیلی خوب آن شماره برای خانم فریبا عادلخواه بود. مقالهای با عنوان «مهاجران افغانی: معضلی جدید، حضوری دیرینه». من آن مقاله را خوانده بودم و لذت برده بودم از این که طرف این قدر خوب نوشته است. بعدها فهمیدم که فریبا عادلخواه استاد انسانشناسی دانشگاه ساینسپوی فرانسه است.
فریبا عادلخواه این روزها در زندان اوین است. چرا گرفتهاندش نمیدانم. اصلا نمیشناسمش که بخواهم چیزی بگویم. فقط میدانم که دوتابعیتی است: هم ایرانی و هم فرانسوی.
مثل اینکه دیروز شوهر فرانسویاش رفته بود زندان اوین تا ملاقاتش کند. اما زندانبانان مانع از این ملاقات شده بودند. دلیلش چه بود؟ مادهی ۱۰۶۰ قانون مدنی ایران: زن ایرانی حق ندارد بدون اجازهی دولت با مرد خارجی ازدواج کند. گفته بودند چون فریبا عادلخواه برای ازدواج با شوهر فرانسویاش نیامده از دولت ایران اجازه بگیرد پس ازدواجش مشروع نیست. چون اجازه نگرفته پس آن آقا شوهرش نیست و چه معنا دارد مرد غریبهی فرانسوی بیاید ملاقات زن ایرانی توی زندان اوین؟!
تلخی داستان اصلا فریبا عادلخواه نیست. تلخی داستان این است که هزاران زن ایرانی توی همان سیستان و بلوچستان وضعیتی مشابه فریبا عادلخواه دارند. برای ازدواجشان با مرد افغانستانی نرفتهاند از دولت اجازه بگیرند. نمیدانستهاند که همچه اجازهای هم لازم است. نمیشده که همچه اجازهای بگیرند. در آنجا مرد بلوچ قرنها ساکن سیستان بلوچستان هیچ مدرک هویتی ندارد، چه برسد به مرد افغانستانی که جانش را برداشته بود و فرار کرده بود آمده بود ایران. دولت مگر بدون مدرک اجازهی همچه ازدواجی میداده؟ تلخی داستان این است که ثبت ازدواج اهرمی است برای چزاندن زنی که تابعیت فرانسوی هم دارد. تلخی داستان این است که قانونی تصویب شده که میگوید اگر زن ایرانی خبط کرد و نیامد اجازه از دولت بگیرد، حداقل آن بچه را بیشناسنامه نگذارید و او را از تابعیت ایرانی محروم نکنید... تلخی داستان این است که برای چزاندن فرانسویها هم که شده نباید این قانون اجرایی شود. چون که شاید این شائبه را ایجاد کند که اجازه از دولت لازم نیست، فقط به خاطر یک شائبه. فقط به خاطر یک ترس. فقط به خاطر ضرب شصت نشان دادن به فرانسویها.
۶- آن کپرنشین سیستانبلوچستان نه میداند کانادا در کجای این عالم واقع شده و نه میداند فرانسه کجاست. او فقط میفهمد که به خاطر شناسنامه نداشتن از یک چادر اسکان موقت هم محروم است. بدبختی اینجاست که آن کانادایی و فرانسوی غرق در رفاه هم نمیدانند که به خاطر فرو کردن انگشت در چشم آنها این کپرنشین از یک چادر اسکان موقت هم محروم است...
ای بابا