درس عشق
کتاب خواندن کاری دیربازده است. حتما باید کتابهای زیادی بخوانی تا به ایجاد یک سطح در ذهنت برسی. مثل چیدن موزاییکهای یک سالن بزرگ میماند. موزاییکها کوچکاند. دانه به دانه باید آنها را بچینی و جلو بروی. اگر قرار است طرحی را اجرا کنی کار سختتر هم میشود. ممکن است تو تعداد زیادی موزاییک چیده باشی، اما به خاطر پیدا نکردن چند موزاییک یا کمبود وقت یا کج و کوله و بیدقت جاگذاری چند موزاییک طرح ایجاد شده ناقص باشد و بیفایده. واقعا بیفایده. فقط ایجاد یک سطح با تعداد زیادی کتاب نیست. کیفیت خواندن کتابها هم مهم است. خواندن یک کتاب خوب فرآیندی خطی و زمانگیر است. باید زمان بگذاری. تمرکز کنی. یادداشت برداری. مغز و استخوان کتاب را برای چند نفر تعریف کنی. نکتهی تاسفانگیز این است که با خوب خواندن چند کتاب خوب به تنهایی به هیچ سطحی نمیرسی. باید کتابهای خوب زیادی را به دقت بخوانی.
دلیلی وجود دارد که همواره آن را یکی از فواید کتاب خواندن ارائه میدهند: یاد گرفتن مهارتهای زندگی. نکته این است که یاد گرفتن مهارتهای زندگی از راه کتاب خواندن همان ایجاد یک سطح در ذهن است. کاری دیربازده و طاقتفرساست. رمانها و داستانهای زیادی باید بخوانی. خیلی خیلی زیاد. آنقدر که روایت آدمهای شکستخوردهی کتابها دیگر تو را از پا نیندازند. کتابهای روانشناسی و جامعهشناسی و... اینها هم به تنهایی راه به جایی نمیبرند. مغز را رک و پوستکنده بهت میگویند. اما آدم به راحتی فراموش میکند. ممکن است در همان لحظه بگوید وااای چه چیز خوبی یاد گرفتم. ولی چیزهای خوب فقط از راه قصه و داستان توی مغز جاگیر میشوند.
اما بعضی کتابها میانبرند. هم قصهاند، هم تجربه و مغز. یک جور صرفهجویی در زماناند. برای من کتاب «سیر عشق» آلن دو باتن همچه حالتی داشت. «سیر عشق» داستان آشنایی، ازدواج و زندگی مشترک ربیع و کرستن است. از اوان جوانی تا میانسالیشان با تمرکز بر زندگی مشترک زناشویی و دنگ و فنگهای آن. دوباتن توصیف میکند. خوب هم توصیف میکند. دعواها، نگرانیها، دلخوریها، شادیها و احساسات را عالی توصیف میکند. هر از چند گاهی هم همچون یک فیلسوف میآید وسط داستان و عمق هر کدام از ریزداستانهای یک زندگی مشترک زناشویی واشکافی میکند. واشکافیهایی پدربزرگگونه که راستش بسیار هم دلچسباند. واشکافیهایی که میتوانی آنها را همچون حکمتهای زندگی این طرف و آن طرف کپی پیست کنی. اما در دل روایت زندگی ربیع و کرستن هستند که شیرینتر و قابل جذباند. روایتهایی که به جای اسم ربیع و کرستن میتوانی هر اسم دیگری بگذاری و ببینی که داستان همین است: ما ابناء بشر بیش از حد مثل هم هستیم.
«شانزده سال است که آنها با هم ازدواج کردهاند و با این حال، ربیع تازه –البته کمی دیر- احساس میکند برای ازدواج آماده است. آنقدرها که به نظر میرسد عجیب نیست. با توجه به اینکه ازدواج درسهای مهمش را تنها به کسانی ارائه میدهد که برای آموزش ثبتنام کردهاند، طبیعی است که آمادگی به جای اینکه قبل از مراسم به وجود بیاید بعد از آن به وجود میآید؛ شاید یک یا دو دهه بعد.» ص ۲۲۹
کتاب ۵ فصل اصلی دارد:
۱- رمانتیسم که شرح آشنایی و روزها ماههای اول رابطهی ربیع و کرستن است. تصور آرمانی آدمها از عشق. رابطهی حمایتگری در یک رابطهی عاشقانه. عشق و ضعف آدمها. عشق و درک متقابل. عشق و جذابیتهای جنسی و بازیهای همآغوشی و...
۲- از آن پس: روزهای پس از ازدواج. دعواهای الکی. قهرهای الکی. پشیمانیها. ناتوانیها در انتقال عواطف و مهارتهای یاددادن و یادگرفتن.
۳- فرزندان: تولد فرزندان و حال و هوای نقشهای پدر و مادری. آموزههای بزرگی که بچهها برای پدر و مادرها به ارمغان میآورند. مهارتهای تربیتی. ریشههای ایجاد ناهنجاری و دعواها بر سر بزرگ کردن موجوداتی که شیرینی زندگیاند.
۴- بیوفایی: روتین شدن زندگی بعد از چند سال. ناپایداریها. پدیدهی خیانت. رها کردن این زندگی و چسبیدن به ماجراجوییها یا ترمز را کشیدن و مهارت ادامه دادن زندگی را یاد گرفتن؟
۵- فراتر از رمانتیسم: زیاد شدن آنتروپیها و مهارتهایی که در میانسالی یاد میگیرند. اینکه قهرمان زندگی خودشان باشند. اینکه نبوغ چندانی ندارند. اینکه آدمهایی معمولیاند. در برابر شکوه زندگی زانو خم کنند. همدیگر را بپذیرند. بفهمند که خودشان هم هزار مشکلاند و آمادهی ازدواج شوند. مهارتهایی که در ابتدای ازدواج نمیدانستند...
جان کلام سیر عشق دوباتن این است که عشق یک احساس ازلی نیست. عشق دیوانگی نیست. عشق مهارت است. مهارتی که در طول ۲۴۰ صفحهی کتاب «سیر عشق» آهسته آهسته و با هزار ریزداستان آن را بیان میکند. به نظر دوباتن ازدواج یک امر مجنونوار خالی نیست. به نظرش ازدواج یک نهاد مدنی است. نهادی که دو نفر با کمک هم ایجادش میکنند و برای پایداریاش باید مهارت عشق را بیاموزند. این را همان صفحات اول کتاب بیان میکند:
«برای ربیع سالها طول خواهد کشید و چندین جستار در باب عشق نیاز خواهد بود تا به نتایجی متفاوت برسد، تا متوجه شود که درست همان چیزی که روزی رمانتیک میانگاشت، اعم از شم درونی بیانناپذیر، تمایلات آنی و اعتماد به معشوق، دقیقا مانعی است بر سر راه یادگیری چگونگی حفظ روابط. او به این نتیجه میرسد که عشق زمانی دوام میآورد که شخص به جاهطلبیهای افسونکنندهی اولیهی آن توجه نکند؛ و به این نتیجه میرسد که برای بهوبد روابطش باید بر احساساتی که در وهلهی اول او را به سمت آن روابط سوق داده، غلبه کند. باید بیاموزد که عشق تنها شور و شوق نیست، بلکه مهارت است.»
به نظرم «سیر عشق» از آن کتابهاست که باید کتاب درسی بشوند و همگان آن را بخوانند. از آن کتابها که یک موزاییک بزرگ را در سطح ذهن آدم میسازند...
حتما میخوانمش