محیط زیست مهمتر از آنی است که فکرش را میکنیم...
۱- خرداد ماه امسال بود. توی سوادکوه مازندران دو نفر که نشاید نام شان نهاد آدمی از سرگرمی شان فیلم گرفتند و منتشرش کردند. سرگرمی شان سنگ پرتاب کردن به سمت یک توله خرس بود. توله خرس بیزبان سنگ میخورد و فرار میکرد و سنگ میخورد و آن قدر سنگ خورد تا از ارتفاعی سقوط کرد و مرد. خندیدند و فیلم گرفتند و به هر کسی رسیدند نشان دادند.
فیلمش پخش شد. خیلیها اعتراض کردند. قوه قضاییه وارد بازی شد. از روی فیلم شناساییشان کردند. دستگیرشان کردند. دادگاهیشان کردند. اما آخرسر به خاطر اینکه توله خرس به خاطر سقوط از ارتفاع مرده بود و نه به خاطر سنگسار شدن تبرئهشان کردند.
۲- آبان ماه امسال بود. دوباره دو نفر که نشاید نامشان نهاد آدمی از سرگرمیشان فیلم گرفتند و منتشر کردند. سرگرمیشان ایستگاه کردن یک کودک زبالهگرد بود. پسرک قدش کوتاه بود. دستش به زبالهی ته سطل آشغال نمیرسید. آنها پایش را از پشت گرفتند و پرتش کردند توی سطل آشغال. تحقیرش کردند و پسرک از توی سطل آشغال برخاست و ناتوان فقط نگاه کردند و آنها مثل چی خندیدند و فیلم گرفتند و به هر کسی رسیدند نشان دادند.
تفکیک کردن زباله در خیلی از شهرهای جهان وظیفهی شهروندان است. هر کسی که آشغال تولید میکند باید آن را تفکیک شده تحویل مأمور جمعآوری بدهد. توی تهران هم چنین قانونی وجود دارد که باید زباله در محل درب خانه تفکیک شود. اما تهرانیها گشادتر و زباندرازتر از این حرفها هستند که از این کارها بکنند. کودکانی از کشور همزبان (افغانستان) به ایران قاچاق میشوند تا این کار را توی سطل آشغالهای سر کوچهها انجام بدهند...
فیلم آن دو نفر پخش شد. خیلیها اعتراض کردند. قوه قضاییه وارد بازی شد. از روی فیلم شناساییشان کردند. دستگیرشان کردند. شهردار یا نمیدانم فلان کسک آن کودک تحقیر شده را پیدا کردند و بهش جایزهای دادند که شاید از دلش دربیاورند. درمانهای کوتاه مدت... معلوم نیست آن دو نفر را چه کردهاند...
۳- به این یقین رسیدهام ملتی که محیط زیستش را تحقیر میکند به تحقیر کردن مهاجران و شهروندان درجهی دومش میرسد؛ و با یقین میگویم ملتی که مهاجرانش را تحقیر میکند راه کوتاهی تا نابود کردن خودش در پیش دارد...
ملتی که شکمش از مغزش برایش مهمتر است...خودمان را سرخوش فرهنگ 2500 سال گذشته کردیم،در حالیکه حالا نیاز داریم به خوب تر شدن