قبل از سکته کردن جر میخوری!
تکراریترین و خستهکنندهترین جملهای که این چند ماه شنیدهام این بوده: دوچرخه توی تهران خیلی خطرناکه.
راستش دیگر هیچ سعی و تلاشی برای متقاعد کردن آدمهایی با این باور نمیکنم. اولها برایشان از قواعد میگفتم. اینکه دوچرخهسواری در شهر بیدر و پیکری چون تهران برای خودش قواعدی دارد. اگر آن قواعد را رعایت کنی هیچ اتفاق بدی را تجربه نخواهی کرد. قول تضمینی میدهم.
مثلا این که اتوبان خط قرمز تو باید باشد. هیچ وقت از اتوبان نرو. راهت را دور کن ولی از اتوبان نرو. فراتر از اتوبان قاعدهی اختلاف سرعت را همیشه در نظر داشته باش. توی اتوبانهای بین شهری حداقل سرعت ماشینها باید ۷۰کیلومتر بر ساعت باشد. چرا؟ چون حداکثر سرعت ۱۲۰کیلومتر است و اختلاف سرعت بیش از ۵۰کیلومتر بین ماشینها مرگبار است. همین نسبت برای دوچرخه هم برقرار است. از خیابانی که ماشینها در آن ۸۰-۹۰کیلومتر بر ساعت میرانند پرهیز کن. توی این چند ماه تمام آدمهایی که برایم تجربهی تصادفهای دوچرخهایشان را گفتهاند یا از اتوبان رفته بودند یا از خیابانی که اختلاف سرعت با ماشینها در آن زیاد بوده.
مثلا این که خط ویژهی اتوبوس حریم امنتری نسبت به خیابان است. مگر اینکه اتوبوسها در آن بیش از ۵۰کیلومتر بر ساعت سرعت بگیرند. مثلا خط ویژهی اتوبان رسالت برای دوچرخه به همین دلیل مناسب نیست. اما خط ویژهی خیابان ولیعصر مناسب است.
مثلا این که همیشه از سمت راست خیابان حرکت کن و آن قدر به سمت راست بچسب که دیگر راستتر از آن وجود نداشته باشد.
مثلا اینکه اگر ماشینها کنار خیابان پارکند با فاصلهی ۱متری از آنها حرکت کن که اگر دری ناگهان باز شد توی در نروی.
مثلا این که هیچ وقت اصل حمار را رعایت نکن و از وترها عبور نکن. اگر قرار است چهارراهی را رد کنی حتی اگر هیچ ماشینی نباشد باز هم از قطر و وسط چهارراه عبور نکن. مثلا اگر خیابان خروجی پت و پهنی دارد، راه مستقیم نرو. کمی به راست متمایل شو و حتی قسمتی از خروجی را هم برو و بعد از عرض عبور کن و به راه خودت ادامه بده.
من دیگر سعیی برای متقاعد کردن این آدمها نمیکنم. اصلا از اصول و قواعدی هم که این چند ماه هم به تجربهی خودم و هم با استفاده از تجربهی چندین سالهی سهیل به دست آوردهام صحبت نمیکنم. چون این جور آدمها بعد از شنیدن حرفهایت با یک لحن تحقیرآمیزی میگویند: هوای تهران آلوده است. ورزش که بکنی هوای کثیف بیشتری را مصرف میکنی و اثر معکوس میگذارد.
حالا بیا حالی این آدم کن که حال خوب بعد از دوچرخهسواری چه کارها که با روح و روانت میکند. مگر میفهمند؟
ولی یک خطری وجود دارد...
خطری که «ایان مک نیل» توی کتاب «راهنمای مقدماتی دویدن» خیلی خوب گفته:
«نکتهی مهم این است که سیستم قلبی-عروقی بدن بسیار قویتر از سیستم اسکلتی-ماهیچهای است. به این معنا که این سیستم، هنگام مواجهه با مقدار معقولی از فشار نسبتا سریع خود را با آن سازگار میکند و اجازه میدهد اکسیژن بیشتری به ماهیچههای در حال کار منتقل شود، اما متاسفانه استخوانها، رباطها، تاندونها و ماهیچههای شما به این حد انطباقپذیر نیستند. به گفتهی تیم نواکز پزشک و نویسندهی کتاب دانش دویدن اگر شما یک ورزشکار دو و میدانی هستید احتمالا پس از حدود شش ماه تمرین کردن از نظر فنی میتوانید یک ماراتن را بدوید اما باید بدانید که استخوانهایتان برای این کار آماده نیستند. او میگوید اکثر افرادی که خیلی پرتحرک نبودهاند اگر در ۳ تا ۶ ماه اول تمرین به بدنشان فشار بیاورند در خطر شکستگیهای ناشی از فشار زیاد به استخوان قرار میگیرند. به عبارت دیگر در حالیکه قلب و ریهها، شما را ترغیب میکنند فشار را افزایش دهید ممکن است استخوانها، رباطها، تاندونها و ماهیچههای شما هنوز تحمل این میزان فشار را نداشته باشند.» (کتاب راهنمای مقدماتی دویدن/ ایان مک نیل/ ترجمهی آرش حسینیان و الهام ذوالقدر/ نشر مثلث/ ص ۴۳)
راستش این نکتهی کتاب راهنمای مقدماتی دویدن را با عمق گوشت و پوست و خونم تجربه کردهام. اولها که میرفتم سربالایی میرداماد کمی اذیتم میکرد. هر چهقدر که سهیل میگفت سربالایی نیست که آن باز غر میزدم. بعد از یک ماه دیدم خیلی آسان است اتفاقا. تیز و بز هم میتوانم بروم. بعد شیر شدم و مسافتهای ۶۰-۷۰کیلومتری توی تهران را هم تجربه کردم. بدی دوچرخهسواری در تهران این است که تو زیاد سوییچ میکنی و توقف و حرکت دوباره زیاد داری. اصلا دقت نکرده بودم که ماهیچهها و استخوانهای کمرم به این سرعت رشد نمیکنند. درست است که نفسش را پیدا کردهام. اما استخوانها و ماهیچهها... حالا ۳ روز است که به خاطر گرفتگی کمرم سوار پاندا نشدهام. بدجور حالم گرفته است و به نظرم بزرگترین خطر همین است: قلب و ریههای تو سریعتر از ماهیچهها و استخوانهایت قوی میشوند و این یک جایی بدجوری حالت را میگیرد.