کتهپزی سلیمی
قدیمیترین اثر تاریخی خطهی گیلان در بقعهی چهارپادشاهان شهر لاهیجان قرار دارد. صندوق مرقد سید خور کیا اثری از برای سال ۶۴۷ هجری قمری است. خود بقعهی چهارپادشاهان از آن دیدنیهای خیالانگیز است. مدفن چهار نسل از خاندان کیا که روزگاری فرمانروای لاهیجان و حومه بودند؛ در قرنهای ۶ و ۷ هجری که گیلان و خطهی شمال صعبالعبور بود. معماری مسجد چهارپادشاهان حس غریبی دارد. در یک روز بارانی کوچهی پشتی بقعه هم برای خودش داستانی است.
روبهروی بقعهی چهارپادشاهان و آن دست میدان حمام گلشن است. حمام تاریخی گلشن که از خشت و آجرهایش علف روییده و روزگاری سخت را میگذراند. هر چه قدر کوچهی پشت بقعهی چهارپادشاهان میتواند عاشقانه باشد، کوچهی پشت حمام گلشن میتواند ترسناک باشد. یکی از مراکز پخش اسباب و دوا و کریس و تل و متاع لاهیجان است و اهل توهم به آنجا رفتوآمد دارند، مخصوصا در شبها که کوچه ظلمات محض است.
آن دست میدان مسجد جامع لاهیجان است و در گوشهی شمال شرقی میدان یک ساختمان دو طبقه به چشم میخورد. طبقهی اول، سر نبش یک ساندویچی است. یکی از بیشمار ساندویچیهای لاهیجان که کتلت را در نان بربری میپیچند و خاص لاهیجاناند. اما طبقهی دوم این ساختمان سر نبش...
هنوز هم تابلوی قدیمی خط ثلثی که رویش نوشتهاند کتهپزی سلیمی پابرجاست. اما پردهها کشیدهاند، شیشهها خاک گرفتهاند و پلکانی که تو را به کتهپزی سلیمی میرساند هم بسته است. کتهپزی سلیمی در روزگاری نه چندان دور یکی از بهترین رستورانهای لاهیجان بود. میگویند در تهران رستورانهای بازار همگی خوباند. چون مشتریانشان از بازاریها هستند. بازاریها دوست ندارند که غذای بد و متوسط بخورند. این در مورد کتهپزی سلیمی هم صدق میکرد. رستورانی در نزدیکی بازار لاهیجان. در طبقهی دوم ساختمانی سر نبش.
میز و صندلیهای رستوران چوبی بودند. کنار پنجرهها چیده شده بودند تا مشتریان حین غذا خوردن منظرهی جالب به بقعهی چهارپادشان، حمام گلشن و مسجد جامع داشته باشند. پلو کبابها و پلو ماهیهایش حرف نداشتند. گارسونهایش مهربان بودند و به گیلکی حرف میزدند. اگر هم میفهمیدند تو غیرگیلانی هستی سریع کانال را عوض میکردند و به فارسی گپ میزدند، منتها با تهلهجهی خوشمزهی گیلکی. رستوران ساده بود. میز وصندلیها بوی رستورانهای بین راهی را میدادند. کفش موزاییک بود. موزاییک سیاه و سفید. ولی کیفیت غذایش فوقالعاده بود. یک جشن بیکران بود برای گرسنگان از راه آمده.
اما کتهپزی سلیمی این روزها تعطیل است. میگویند صاحبش که فوت شد، در مغازه را بستند. دیگر هم باز نکردند. صاحبش که فوت شد دیگر کسی نبود که راهش را ادامه بدهد. انگار صاحب کتهپزی سلیمی این قدر مشغول درست کردن غذاهای خوشمزه بود که یادش رفته بود باید این کار را به چند نفر دیگر هم یاد بدهد.
هر بار که میروم به میدان چهارپادشاهان به رستوران و کتهپزی سلیمی نگاه می کنم و فکری میشوم. تیم ساختن خیلی مهم است. اگر کاری را بلدی باید منتقل کنی. تو کاری را خوب انجام میدهی، در آن سرآمد میشوی، کسی نمیتواند مثل تو آن کار را انجام بدهد. اما این دلیل نمیشود که تو بخواهی در آن کار یگانه بشوی. یگانه ماندن مرگ است. یگانه ماندن مال خداست. وقتی بخواهی یگانه بمالی راهت بیرهرو میشود... و بیرهرو شدن یعنی به زمین افتادن عَلَمی که سالها بر دوش کشیدی و آن را از گردنهها بالا کشیدی... آخرش میبینی که کتهپزیات که سالها در اوج بود به محاق فراموشی رفته و هیچ کسی نیست که حتی در رستوران را بزند بگوید کجا رفتید شما...
آفرین نباید گستاخ بود و باید منتقل کرد کار رو...