بیخردی جاریست...
1- دبیرستآنکه بودیم یک معلم تاریخ داشتیم به اسم آقای اکبری. موجود خاصی بود. قصههای جنسی پادشاهان مختلف ایران را در طول سال برایمان تعریف میکرد و اینطوری زنگ تاریخ را به جذابترین کلاس طول هفته تبدیل کرده بود. هر از چند گاهی هم بچهها را میآورد پای تخته به سؤال و جواب. یک سؤالی که همیشه میپرسید این بود: اگر به اختیار خودت بود، دوست داشتی در کدام دورهی تاریخ ایران زندگی کنی؟ هخامنشیان؟ ساسانیان؟ طاهریان؟ آلبویه؟ قاجار؟ پهلوی؟
خیلی از همکلاسیها دورهی هخامنشیان را اسم میبردند و پرسپولیس و کوروش و داریوش را. علت را این مینامیدند که پرشکوهترین زمان تاریخ برای ایران آن زمان بوده. یا میگفتند ایران آن زمان پهناورترین ایران تاریخ بوده. البته آقای اکبری اصلاح میکرد که پهناورترین ایران تاریخ برای زمان سلجوقیان بوده.
بعدها به این سؤالش خیلی فکر کردم: دلم نمیخواست در هیچکدام از دورههای قبلی تاریخ ایران زندگی میکردم. حتی دلم نمیخواست در دورهی کنونی تاریخ ایران هم زندگی میکردم. چون من یک آدم معمولیام. یک آدم معمولی که لایههای طبقاتی سفت و محکم نمیگذارند آنقدر بالا بروم و بخواهم بلندپروازی داشته باشم. یک آدم معمولی که فقط اذیت میشود. حتم دورهی هخامنشیان هم همین میشدم که الآن هستم... پس چرا آرزوی دورهی هخامنشیان را داشته باشم؟!
2- مرحوم باربارا تاکمن کتابی دارد به اسم «تاریخ بیخردی؛ از تروآ تا ویتنام». حسن کامشاد آن را به فارسی ترجمه کرده و نشر کارنامه آن را چاپ کرده. یک کتاب بهتماممعنا است: از محتوا و مفهوم بگیر تا ترجمه و کیفیت چاپ.
به نظرم فصل اولش بهغایت مفهوم بیخردی را توضیح میدهد و 600 صفحهی مابقی کتاب فقط افزایش اطلاعات عمومی و تاریخی است. اسم فصل کتاب «پیگیری سیاستهای مغایر با منافع خویش» است. تاکمن توی این فصل مینویسد:
بشر در همهی زمینههای دیگر جز حکومت شگفتی آفریده است: در طول عمر خود ما، وسایل ترک زمین و مسافرت به ماه را اختراع کرده؛ درگذشته به باد و برق مهار زده، سنگهای اسیر زمین را بر هم نهاده و کلیساهای جامعه سر به فلک کشیده ساخته، از تارهایی که کرم به گرد خود میتند پارچهی زربفت ابریشمین بافته، آلات موسیقی ساخته، از بخار نیروی محرک به دست آورده، امراض را از میان برده یا مهار کرده، دریای شمال را عقب رانده و بر وسعت خاک خود افزوده، انواع موجودات طبیعی را ردهبندی کرده و رازهای کیهان را گشوده است. جان آدمز، دومین رئیسجمهور آمریکا اعتراف میکرد: درحالیکه همهی علوم دیگر پیشرفت داشته است، علم حکومت متوقف مانده؛ و امروزه بهتر از سه یا چهار هزار سال پیش اعمال نمیشود.» ص 24 کتاب
بعد میآید بد حکومت کردن را دستهبندی میکند و میگوید که:
«سوء حکومت چهار گونه است و اغلب آمیزهای از هر چهار:
1) استبداد یا ظلم و فشار، که تاریخ چنان آکنده از نمونههای مشهور آن است که نیازی به ذکر شواهد نیست؛
2) جاهطلبی بیشازحد، مانند جدوجهد آتن برای فتح سیسیل در جنگ پلوپونزی یا تلاشهای فیلیپ دوم برای فتح انگلستان به اتکای ناوگان جنگیاش، یا دو بار تکاپوی آلمان برای تسلط بر اروپا به پیروی از پندار خودساختهی سیادت نژادی، یا تقلای ژاپن برای تشکیل نوعی امپراتوری آسیایی؛
3) بیکفایتی یا انحطاط، مثل داستان امپراتوری روم باستان و آخرین تزارهای رومانف روسیه و واپسین دودمان امپراتوری چین؛
4) و بالاخره بیخردی یا اصرار در کژاندیشی. این کتاب دربارهی تجلی ویژهای از شق اخیر است، یعنی پیروی از سیاستهای مغایر با منافع مردم و کشور خود. غرض از منافع هر آن چیزی است که به آسایش و سود مردم تحت حکومت بینجامد و مراد از بیخردی گزینش سیاستهایی که نقض این غرض کند.» ص 24 و 25 کتاب
تاکمن سیاستی را نابخردانه میداند که واجد سه شرط باشد:
اول اینکه نهتنها ازا دید حال به گذشته بلکه در زمان خود ناقض غرض انگاشته شده باشد.
دوم اینکه میباید راه دیگری سوای آنکه پیموده شده وجود میداشته است.
و شرط سوم اینکه سیاست موردبحث باید متعلق به گروه باشد نه یک فرد حکمران و از طول عمر سیاسی یک نفر تجاوز کند.
3- پیگیری سیاستهای مغایر با منافع خویش...کتاب تاریخ بیخردی پر است از مثالهای بیخردی در حکمرانی؛ از رحبعام پسر حضرت سلیمان پادشاه اسرائیل تا جنگ ویتنام و سیاستهای آمریکا. باربارا تاکمن علتهایش را هم توصیف میکند:
«خشکمغزی منشأ خودفریبی است و در حکومت نقش بسیار بزرگی دارد و عبارت از این است که اوضاعواحوال را بر مبنای تصورات ثابت و پیشساخته ارزیابی کنیم و علائم و قرائن مخالف را نادیده بگیریم یا مردود بشماریم و به پیروی از آرزوهای خود عمل کنیم و واقعیتها را گردن ننهیم.» ص 27
«خشکمغزی به معنای سرپیچی از عبرت گرفتن از تجربه نیز هست،» ص 28
«بیخردی معمولاً حاصل طرحهای عظیم نیست و دیگر آنکه نتایج آن غالباً حیرتانگیز است. بیخردی سماجت در تداوم ماجراست.» ص 47
4- وقتی کتاب را میخواندم به ایران فکر میکردم. به اینکه ایران و حکومتهایی که بر آن فرمانروایی کردهاند سرشارند از مثالهای بیخردی. به این فکر کردم که این هم خودش میتواند سوژهی یک کتاب باشد؛ یکچیز تو مایههای «ما چگونه ما شدیم؟». با این تفاوت که بروی و بیخردیهای تاریخی حکومتها در ایران را دربیاوری. دقیقاً هم با همین تعاریفی که باربارا تاکمن از بیخردی داشته: پیگیری سیاستهای مغایر با منافع خویش و ملت.
حسرت خوردم که چرا تاریخدان نیستم. اگر کلی کتاب تاریخ ایران خوانده بودم آستینها را بالا میزدم برای نوشتن چنین کتابی.
بعد به این فکر کردم که لازم نیست زیاد هم دور بروم. خود من، زندگی این روزهای من، زندگی این روزهای آدمهای دوروبر من تحت تأثیر تعداد زیادی بیخردی است. مثلاً این هفتهای که گذشت: چه قدر من زجر کشیدم به خاطر فیلترینگ تلگرام. فیلتر کردن یک بیخردی بزرگ است. تمام ویژگیهای یک بیخردی را دارد:
- خیلی عظیمی وجود دارند که فیلترینگ را بیمعنا میدانند. اصلاً شما نگاه بینداز به همین کشور مثلاً توسعهنیافتهی همسایهمان: افغانستان. حکومتش نه فیس بوک را فیلتر کرده، نه تلگرام، نه یوتیوب نه سایتهای پذیرش مقاله برای کنفرانسهای علمی را. چنین پارادایمی هست. میبینندش. اما بازهم به فلیترینگ ادامه میدهند.
- راه جایگزین فیلترینگ هم واضح و مبرهن است.
و خب... فیلترینگ در زمان محمد خاتمی بوده. در زمان احمدینژاد بوده. در زمان روحانی هم هست.
و خندهدارش اصرار بر فیلترینگ است. اصرار بر اینکه ما از تلگرام کوچ کردیم به سروش و آی گپ و بله. شما هم دیگر نباید در تلگرام بمانید. دهن تان را سرویس میکنیم. شما هم بیایید به سروش. ملت اولش جا میخورند. نمودار استفاده از تلگرام فروکش میکند. ولی بعد سوراخها پیدا میشود. آنها میبینند که سوراخهایی پیداشده. محض کم نیاوردن هاتگرام و تلگرام طلایی را راه میاندازند. اصرار میکنند که بله... 15 میلیون نفر از هاتگرام استفاده میکنند. پس فیلترینگ موفق بوده و هی اصرار میکنند و هی اصرار میکنند و تمام آدمهایی را که نسبت به حکومت هیچ عنادی ندارند انگولک میکنند، اذیت میکنند، کاری میکنند که همه بهشان فحش بدهند. ما همه از فیلترشکن استفاده میکنیم. نرمافزارهایی که بهنوعی جرماند. ولی آنقدر فراگیر شدهاند که دیگر آدمی که قانون را نمیشکند عجیب مینماید.
یک مثال خیلی خوب دیگر گشت ارشاد است و اصرار بر رعایت حجاب.
یک مثال خوب دیگر بیخردی نحوهی مبارزه با فساد است: کی ها را اعدام کردهاند؟ کی ها را جریمه کردهاند؟ قاضی مرتضوی نمونهی اعلای بیخردی است و حیف است که کتاب بارابارا تاکمن با این مثالها غنی نشود.
شما چه مثالهای دیگری یادتان میآید؟ 40 سال حکومت مطمئناً هزاران مثال خواهد داشت. مثالهایی که شاید با مرورشان بتوان یکجورهایی جلوی تکرارشان را گرفت و نگذاشت که بیش از این ما را آزار بدهند!