گلدن تایم
گلدن تایم مجموعهی 12 تا فیلم کوتاه 10 دقیقهای است که وجه مشترکشان ویژگی زمان و مکان است: داستان همگیشان در 10-20 دقیقهی انتهای روز اتفاق میافتند، در آن 10-20 دقیقهای که میشود بازماندهی روز نامیدش یا شغال خوان غروب. همان 10-20 دقیقهای که نور خورشید کجکی میتابد و در کار غروب است و عکاسها میگویند بهترین نور برای عکس گرفتن است. همگی اپیزودها هم در ماشینها اتفاق میافتند. حالا این ماشین توی یک اپیزود یک جیپ است توی یک اپیزود دیگر یک ماشین عروس و در داستانی دیگر یک مینیبوس و اتوبوس و وانت... منتها در اکثر اپیزودها دوربین ثابت است روی دو نفر آدمی که کنار هم نشستهاند و حرف میزنند و قصه میگویند و تو را شوکه میکنند که واقعاً هیچچیز از هیچکس بعید نیست.
گلدن تایم زمان تصمیمگیریهای کوچک است. تصمیمهای کوچکی که مجموعهشان تصمیمهای بزرگ زندگی آدمها را شکل میدهد. تصمیم برای موقعیتهایی که واقعاً آدم را سرگشته میکنند. تصمیم برای موقعیتهای عجیبی که فقط این آدمیزاد عجیبالخلقه میتواند خلقشان کند. آدمهایی که باید در آن 10 دقیقهی بازماندهی روز تصمیم بگیرند.
دانشجوهایی که به یک اردوی مختلف رفتهاند و حالا فهمیدهاند که استاد همراهشان فاسق تمام دخترهای همکلاسیشان است. چهکارش کنند؟
زن آموزشدهندهی تعلیم راهنمایی رانندگی که شاگردش اعتراف میکند که پارسال همینجا شوهرش را با ماشین زیر گرفته. با او چه کند؟
زنی که از شوهرش طلاق گرفته و با دخترش منتظر مرتضی است، مرتضایی که او را قال گذاشته و او نمیداند که باید چهکار کند و ندانستنش را دختر 6 سالهاش با یک بازی دوستداشتنی توی صورتش میکوبد: بازی بهجای همدیگه.
یا آن اتوبوس 302 خسته که خواهرها دارند تویش میروند خواستگاری یک دختر 20 ساله برای پدر پیرشان. دختری که میفهمند برادرشان هم میخواهدش و حالا ماندهاند که چهکار کنند.
و...
12 داستان که تکانت میدهند و همگی در گلدن تایم روز و در یک ماشین اتفاق میافتند و راستش نخ تسبیحهای زیادی میشود بینشان پیدا کرد که آنها را کنار هم قرار داده. ولی خب تقاطعی هم وجود ندارد. آدمهای این 12 داستان به هم برنمیخورند. آنها همگی دانههای یک تسبیحاند که پشت سر هم رشته شدهاند. کارگردان برای هرکدامشان اسمی هم گذاشته: فروردین، اردیبهشت، خرداد... تا اسفند. اما اینها فقط اسماند. داستان مهر توی دی هم میتواند اتفاق بیفتد.
دانههایی هستند که توی سینما تو را با خودشان درگیر میکنند. تو را شوکه میکنند. یقهات را میگیرند و تو را به فکر وامیدارند. تو را راضی میکنند از دیدن یک فیلم.
ولی این دانههای تسبیح بیش از 12 تا میتوانند باشند. یعنی اگر من باشم گلدن تایم را یک پروژهی مشارکتی میکنم. یک سایت برایش طراحی میکنم. گلدن تایم بهشرط یک تصمیم و بهشرط روایت در یک ماشین میتواند هزارها داستان از هزاران آدم را جذب خودش کند. هزارها داستانی که میتوانند بهاندازهی هرکدام از اپیزودهای این فیلم تکاندهنده و جذاب باشند... میخواهم بگویم تسبیح گلدن تایم بهجای 12 دانه با عنوان 12 ماه سال میتواند 1000 دانه داشته باشد به نام آدمهایی که راوی هستند.