پناه بر صندوقها
حالا دیگر مشتری تئاترهای گروه اگزیت هستم. چند تا ویژگی دارند که برایم دوستداشتنیاند. چپاند. به طرز هماهنگ و زیبایی چپاند. نمایش قبلی که ازشان دیدم «مارکس در سوهو» بود. مارکسی که رستاخیز کرده بود و آمده بود به قرن بیست و یکم و دنیای قشنگ نوی آدمهای قرن بیست و یکم را به چالش کشیده بود. بیعدالتی، ظلم، ستم، نظام طبقاتی، نیروی کار، بهرهکشی، آزادی دریغ شده، آزادی ازدسترفته. «مترسک» هم به طرز تکاندهندهای چپ بود. اینکه میگویم به طرز هماهنگی چپاند، به خاطر طرز فروش بلیت تئاترهایشان هم هست.
من از تئاترهایی که قیمت بلیتشان در یک اجرا متفاوت است متنفرم. اگر ردیف اول باشی، 50 هزار تومان. اگر ردیف دوم باشی 45 هزار تومان و اگر ته بالکن باشی و بازیگرها را قد نخود ببینی 30 هزار تومان مثلاً. حالم به هم میخورد از اینجور تئاترها که آدمها را طبقهبندی میکنند. تئاترهای اگزیت هم قیمت بلیتشان متفاوت است: از 5 هزار تومان شروع میشود تا 25 هزار تومان. با یک تفاوت عظیم: کسی که بلیت 25 هزارتومانی میخرد هیچ برتریای بر کسی که بلیت 5هزارتومانی میخرد ندارد. همه در کنار هم مینشینند. قیمت جایگاه را مشخص نمیکند. قیمت فقط یک انتخاب است. هرکسی میتواند متناسب با وسع خودش بلیت تئاترهای گروه اگزیت را بخرد.
اگزیتی ها فقط یک گروه تئاتری نیستند. تولید دانش و محتوا دارند. کانال تلگرامشان بهروز است. سایتشان بهروز است. فیلمها و تئاترهای بقیه را متناسب با دیدگاههای خودشان نقد و بررسی میکنند. شفافیت دارند. مثلاً چند وقت پیش، کارگردان گروه (مهرداد خامنهای) قراردادهای گروه با بازیگران را توی کانال تلگرامشان گذاشته بود. توی تیوال که بروی میبینی اعضای گروه به تکتک نقدهای ریزودرشت تماشاگران به تئاترهایشان با گرمی پاسخ دادهاند. اینکه یک گروه حرفهای علاوه بر کار خودش رسالت تولید محتوا را هم به این سنگینی به عهده بگیرد برایم خیلی ارزشمند است.
خیلی گروه اگزیت را تحویل گرفتهام؟ دلیلش نمایش آخرشان است شاید. آنقدر بهم چسبید که دوست دارم هی ازشان تعریف کنم.
«مترسک» جذاب است. یک نمایش دوپردهای دوساعته که تا به آخر تو را با خودش میکشاند. برداشتی است از نمایشنامهی «چهار صندوق» بهرام بیضایی. نخواندهام نمایشنامه را. باید بخوانم. نمایش گروه اگزیت حتم برداشتی بهروز شده از این نمایشنامه را به دست داده. فیلمها و آهنگهایی که در طول نمایش به زبانهای مختلف و از کشورهای مختلف (از آلمان بگیر تا اسلواکی) پخش میشود دقیق و بهجایند.
مترسک 5 تا شخصیت دارد. 4 نفر که نمادی از قشرهای اصلی یک جامعهاند: روشنفکر، راهبه، سرمایهدار و کارگر. نفر پنجم هم مترسکی است که آن 4 نفر با همفکری آن را میسازند تا به کمکش بتوانند زندگی بهتری داشته باشند. به او قدرت میدهند. هرکدامشان به او ابزاری میدهند تا از بیرون باابهت و خشن و از درون مهربان باشد. مترسک قرار است به جامعهی آنان ثبات و آرامش ببخشد: نمادی از دولتها. اما پس از موجودیت یافتن بر آنها مسلط میشود. جامعهشان را تحت سیطرهی خودش میگیرد و تبدیل میشود به قدرت مطلقه. اهالی جامعه تصمیم میگیرند با هم متحد شوند و قدرت مترسک را از او بگیرند. اما... مترسک زرنگتر از این حرفهاست.
شخصیتها کاملاً واضح و شفافاند. پیشنهادها و جملاتی که هرکدامشان میگویند دقیقاً متناسب با دستگاه فکریشان است. هماهنگی گفتارها در این نمایش تو را بیدست انداز و بی سکته با خودش میکشاند و میکشاند.
نمایش در دو پرده اجرا میشود و پایان هر دو پرده شبیه به همدیگر است. منتها میزان تکان دهندگی پایان پردهی دوم بسیار بالا است. عنصر تکرار وقتی بهجا مورداستفاده قرار میگیرد همچه اتفاقی میافتد...
قهرمان اصلی نمایشنامه شخصیتی است که جنسیتش از بقیه بازیگرها متمایز است: تنها مرد نمایشنامه. اولین سؤالی که در ابتدای نمایش از خودت میپرسی احتمالاً همین است: چرا بقیه خانماند و او آقا؟ اما هر چه در نمایش جلوتر میروی عنصر جنسیت در نظرت کمرنگ و کمرنگتر میشود؛ تا به آخر نمایش که به یک نتیجهی جالب میرسی: قدرت و بقا جنسیت نمیشناسد...
و آن صندوق های لعنتی که باز هم معنای نمادین خیلی عجیبی دارند.
5 یا 10 هزار تومان برای یک تئاتر جاندار اصلاً مبلغی نیست. پیشنهاد میکنم تا آخر مرداد حتماً یک اجرا از تئاتر «مترسک» را ببینید.