U33
یک جایی قبلاً خوانده بودمش. الآن هر چه میگردم نمییابم. ولی قشنگ یادم است. البته چند تا خبر هم در تأییدش پیدا کردم.
دنبال سرمایهگذاری افغانستانیها در ایران و نقششان در توسعهی ایران بودم. به بندر چابهار رسیده بودم. هند و افغانستان سرمایهگذاریهای هنگفتی در چابهار انجام دادهاند؛ طوری که اگر بگوییم چابهار کنونی را آنها آباد کردهاند پر بیراه نگفتهایم. مخصوصاً هند که برایش افغانستان دروازه ورود به خیلی از کشورهای آسیای میانه است.
یکی از گلوگاههای توسعهی چابهار برای هندیها متصل نبودن چابهار به شبکهی ریلی ایران و آسیا است. هندیها گفته بودند که سرمایهی موردنیاز برای ساخت راهآهن چابهار زاهدان و اتصالش به راهآهن افغانستان را تمام و کمال پرداخت میکنیم. ایرانیها هم تیزبازی درآورده بودند که باید ریلها را ایران و مشخصاً ذوبآهن اصفهان بسازد. تصمیم عاقلانهای بود: اشتغالزایی و تولید ملی و این حرفها.
اما ذوبآهن در تأمین ریلهای راهآهن چابهار زاهدان ناتوان است. عملاً باعث تأخیر عظیمی در اتصال هند و افغانستان و تبدیلشدن ایران به یک مسیر ترانزیتی بزرگشده است.
اولاً اینکه نوع ریلی که ذوبآهن اصفهان توان تولیدش را دارد ریلهای U33 است که توان سرعتهای بالاتر از 110-120 کیلومتر بر ساعت را ندارد. یک فنّاوری خیلی قدیمی. این محدودیت سرعت برای قطارهای باری یعنی اینکه متوسط سرعت آنها 55-60 کیلومتر بر ساعت باید باشد. وقتی تو سرمایهگذار خارجی پر و پا قرصی چون هندوستان داری که همه جور تأمین مالیات میکند برای چه فنّاوری 50 سال پیش جهان را به کار ببری؟
ثانیاً قرار بوده ذوبآهن فنّاوری تولید ریلهای UIC60 را از سال 1389 به دست بیاورد که بعد از 8 سال هنوز نتوانسته. ریلهای UIC60 توان سرعتهای بالاتر از 180کیلومتر بر ساعت را برای قطارها فراهم میکنند.
البته مدیرهای ذوبآهن زرنگاند و تقصیر تو بود تقصیر من نبود خوبی راه انداختند بعدش؛ که راهآهن به ما پول نقد نداده. اوراق داده. اوراق حقوق کارگر ما نمیشود. ما تیرآهن تولید کنیم میتوانیم صادرات کنیم. در این شرایط دلاری صادرات بهتر است یا تولید برای بازار داخل؟ و الخ... بهانه و این حرفها. ته ماجرا ولی ناتوانی ذوبآهن اصفهان است و عقبماندگی و عقبماندگی.
بعد قصهی این ریلهای U33 و UIC60 من را به فکر فروبرد.
ذوب آهنیها دوست داشتند که همان ریلهای U33 را باز هم تولید کنند و بیندازند توی خط. عمده ی خطوط راهآهن ایران U33 است. یعنی تقریباً تمام قطارهای حاضر در ایران مجبورند که کند حرکت کنند. حتی اگر توانش را داشته باشند باز هم نباید سریع حرکت کنند. خطوط راهآهن ایران کشش آن را ندارند... به این فکر کردم که کلاً کار کردن در ایران همچنین وضعیتی دارد.
آدمها (قطارها)یی هستند که میتوانند برای حل مشکلات و کسبوکار و بهطورکلی انجام کار (جابهجایی) سریع باشند؛ میتوانند بهسرعت باعث پیشرفت شوند؛ بهسرعت از نقطهی A به نقطهی B برسند و اهداف بسیاری را محقق کنند.
اما در عمل اتفاقی که میافتد این است: ریلها (مسیرها) گنجایش سرعتبالا را ندارند. این آدمها با همهی توانشان در ایران مجبور میشوند که کند حرکت کنند. عملاً بین آنها و لکوموتیوهای عقبماندهی 70 سال پیش هیچ تفاوتی وجود ندارد. اگر تند حرکت کنند ریلها آنها را از مسیر بیرون میاندازند. این لکوموتیوهای توانمند عقربهی کیلومترشمارشان تا 280 کیلومتر بر ساعت هم شماره خورده است. اما حداکثر سرعتی که میروند 110 کیلومتر بر ساعت است...
و هر چه قدر هم که نیاز به ریلهای UIC60 برای سرعت بیشتر حس میشود، باز هم نهادهایی وجود دارند که دوست ندارد ریلها بهروز شوند. نه توانش رادارند و نه دوست دارند که این اتفاق بیفتد. ذوبآهن اصفهان اینجا فقط یک استعاره است و ریلهای U33 یک حقیقت بزرگ در ایران.