جهان چرخهها
جهان ما جهان چرخههاست. خدا طبیعت را چرخهای آفریده. از آبهای روی کرهی زمین و چرخهی بارش باران بگیر تا مجموعهی طول عمر آدمیزاد (کودکی، جوانی، میانسالی و پیری) همه مثالهایی هستند از چرخهای بودن مادر همهی ما: طبیعت.
چرخهها آفریده شدند، عناصر در ساختارها جای گرفتهاند و دیگر نیاز به دخالت مستمر آفریننده نیست. خدا چرخهها را شکل داد و بعدش همهچیز دورههای خود را طی میکند و تجدید میشود و میمیرد و تجدید میشود. دیگر نیازی به دخالت مستمر هم نیست. چرخهها ممکن است بهتر و بدتر شوند. ممکن است تأثیراتشان بد و خوب شود. اما به راه خود ادامه میدهند. میچرخند و میچرخند. خدایی که چرخهها را آفریده دیگر نیازی ندارد که هر روز نگران جهان آفریدهی خودش باشد.
خیلی طول کشید که چرخهها را دریابیم. شاید این عقیده که زمین صاف و مسطح نیست و گرد است و به دور کرهی زمین میگردد گامی اساسی برای کشف ذات چرخهای طبیعت بود.
بعدها همین الهام گیری از چرخهها بود که زندگی ما آدمها را روزبهروز بهتر و بهتر کرد.به دوروبرمان که نگاه کنیم بهغیراز چرخههای طبیعت (چرخیدن کرهی ی زمین به دور خورشید، چرخهی روز و شب و اوقات شبانهروز، چرخههای ایام سال، چرخههای حال و احوالات روحی خودمان و...) بسیاری از چرخههای ساختهی بشریت را میبینیم.چرخههایی که هرکدام علتی بر راحتی زندگی ما و رشد و تعالی بشریت بودهاند.
یخچالها انقلابی در حفظ و نگهداری مواد غذایی برای بشر بودند. یخچالهای خانگی به همهی ما اجازه دادند که انواع خوراکیها را به مدت طولانی نگهداریم و غم قوت لایموت از بشریت دور شود.
یخچالها همگی عملکردی چرخهای دارند. گازی که در لولههای پشت یخچال قرار دارد داغ است. در مواجهه با هوای خنک بیرون گرمای خود را از دست میدهد، مایع وارد کمپرسور یخچال میشود. در کمپرسور فشارش زیاد میشود و میرود داخل یخچال. در داخل یخچال و جایخی آن، از موادی که آن جا هستند گرما را میگیرد. باعث میشود که آن مواد خنک بمانند یا یخ بزنند. با دریافت گرما خودش داغ و بخار میشود. دوباره میرود در لولههای پشت یخچال و گرمای خود را از دست میدهد و مایع میشود و الخ...
وسایل تهویهی مطبوع داخل خانهها و ادارهها و... هم همین عملکرد را دارند. گازها گرما را از فضای داخل میگیرند و بخار میشوند، در کندانسورهایی که در فضای بیرونی نصب شدهاند گرما را تحویل میدهند و مایع میشوند و دوباره و دوباره و دوباره. در زمستان برعکس عمل میکنند. گرما را از محیط بیرون میگیرند و به محیط داخل تحویل میدهند. باز هم طی یک چرخهی تکرارشونده.
ماشینهایی که سوار میشویم. موتوری که قلب تپندهی هر ماشین است. تمام آن پیچیدگی ظاهری فقط چند چرخهی تکرارشونده است. موتور تمام ماشینها چهارزمانه است. یعنی اتفاقی که در هرکدام از سیلندرهای ماشین میافتد چند صدم ثانیه نسبت به سیلندر قبلی تأخیر دارد و همین تأخیر است که میگذارد موتور ماشین دائم در حال کار کردن باشد.
هر سیلندر یک پیستون دارد. پیستونی که پایین میرود. مخلوط هوا و سوخت وارد آن میشود. پیستون بالا میآید. آنقدر بالا که مخلوط هوا و سوخت تحتفشار قرار میگیرند. شمع یک جرقهی کوچک میزند. انفجاری کوچک رخ میدهد. پیستون بهسرعت پایین میرود. همین پایین رفتنش باعث چرخیدن میللنگ میشود و بعد هم چرخیدن چرخها و حرکت... به پایینترین حد که میرسد دوباره مخلوط هوا و سوخت وارد میشود. دوباره پیستون بالا میآید و... در هرکدام از سیلندرها این اتفاق هی تکرار میشود و تکرار... و دور موتوری که پشت فرمان عقربهاش را میبینیم... 4000 دور در دقیقه... 4000 هزار بار تکرار شدن یک چرخه...
چرخهها همهجا را گرفتهاند. طبیعت اطراف ما، دستساختههای بشری، سیستمهای انسانی، اقتصاد و اجتماع... تنها آن دسته از سیستمهای اجتماعی و اقتصادی خوب کار میکنند که چرخهای باشند، حیات و مماتی ممتد داشته باشند... تمام سیستمهای خطی، تمام تلقیهای خطی محکوم به شکستاند.
اما نکتهای که وجود دارد همین است. ما چرخهها را نمیبینیم. ما از چرخهها هم باز هم تلقی خطی داریم. پشت فرمان ماشین مینشینیم. اما اصلاً به این دقت نمیکنیم که تمام سازوکار پشت صفحهی کیلومتر چرخهای است. ما حرکت از سرعت صفر بهسرعت های بالاتر را میبینیم. عقربهای را میبینیم که تنها درک ما از آن این است که باید سر نقطههای خاصی به خاطر دنده را عوض کنیم. یخچال چرخه نیست. غذایی است که امشب نتوانستهایم بخوریم و فردا شب میرویم سراغش. روز و شب چرخه نیست. روز شروع میشود و تمام میشود. به عمرمان چرخهای نگاه نمیکنیم. انگار چیزی شروع شده و بالاخره روزی باید تمام شود. نگاهمان نگاه رسیدن از نقطه A به نقطه B است. خطی مطلق. از یکجایی شروع میشود و در نقطهی دیگری تمام میشود... نه. اینکه دنبال چرخههای ساده باشیم هم اشتباه است. ما تعداد زیادی چرخه هستیم. تعداد زیادی جزء که ممکن است چرخههایی طولانی را شکل بدهیم که فهمیدن چرخه بودنش خودش داستانها خواهد بود...