من به درد نخوردم!
اینکه از 50 نفر جمعیت یک روستا 35 نفرشان بمانند زیر آوار زلزله و فقط 15 نفرشان زنده بمانند به حد کافی دردناک هست. اینکه عکسهای خانههای نوساز مسکن مهر هی دستبهدست میشود و گند و کثافتکاریهای پیمانکارهای ایرانی عیان شده به حد کافی دردناک هست.
ولی دردناکتر سیستم عرضهی امداد و کمکهاست. اینکه به تعداد آوارگان و آسیب دیدگان، کمکهای اولیه (چادر، پتو، غذا، آب و...) وجود دارد و فرستاده میشود، اما به دست کسانی که باید نمیرسد.
هزاران چادر تهیه شده و فرستاده شده، اما هنوز خبرنگارها خبر از کسانی میدهند که در سرمای صفر درجه و زیر صفر درجه نه سرپناه دارند و نه آب و غذایی برای زنده ماندن.
دردناکتر این است که سر کوچههای شهرهای مختلف چادرهای دریافت کمکهای مردمی پر شده از پتو و آب معدنی و انواع کنسرو. ولی شاید حتی نصف این کمکها هم به آن روستای دوردستی که بازماندگانش بهشدت محتاج آن هستند نمیرسد. یا اگر هم برسد در وقت مناسب نمیرسد... این درهی عظیم بین عرضه و تقاضای کمکهای اولیه دردناک است.
پارسال همین وقتها درگیر یکی از نوآوریهای یونیسف شده بودم. خیلی ساده بود. خلاقیت یونیسف بود برای چند تا از کشورهای آفریقایی و آسیایی. اسمش بود «رپید اس ام اس». دقیقاً مشکلی که باعث این نوآوری شده بود همین درهی عظیم بین عرضه و تقاضا بود.
در کشورهای آفریقایی روستاهای دوردست و صعبالعبور فراواناند. برای یونیسف ارائهی خدمات بهداشتی درمانی در زمان مناسب به این روستاها بسیار هزینهبر بود. جادهها نامناسب بودند. جمعیتها پراکنده بودند. نمیشد بهطور منظم ارائهی خدمات کرد. هر چند وقت به چند وقت داروها ارسال میشد. اما همیشه کمبود وجود داشت. یعنی یک سری چیزها کم میآمد و یک سری چیزها زیاد میآمد. در نتیجه داروهایی که یونیسف میفرستاد مؤثر نبودند. حیفومیل میشدند. آدمهایی هم که نیازمند داروهای خاص بودند باز هم با مشکل روبهرو میشدند و در زمان مناسب به داروهایی که باید نمیرسیدند.
برای حل این مشکل یونیسف چاره را در موبایلها دید. اینترنت ممکن نبود. تهیهی زیرساختهای اینترنت برای روستاها بسیار هزینهبر بود. اما زیرساختهای موبایل هزینهبر نبودند. بهخصوص موبایلهای ماهوارهای. یونیسف در مراکز پخش دارو برای روستاها سیستمهای دریافت پیامک مستقر کرد. بعد در نواحی روستایی دوردست مسئولان بهداشت هر روستا داروهایی را که نیاز داشتند به آن مرکز پیامک میکردند. بهاینترتیب مرکز همیشه بهصورت آنلاین میدانست که در کدام روستاها چه اقلام داروهایی مورد نیاز است. آنها را در اسرع وقت ارسال میکرد.
این تنها کاربرد رپیداس ام اس نبود. بحث ثبت تولد نوزادان خودش یک داستانی بود. باز هم در روستاهای فراوان و دوردست کودکان متولد میشدند. اما تهیهی مدارک هویتی سخت بود. آمدن به شهر و تهیهی شناسنامه برای بچهی تازه متولدشده دشوار و عملاً غیرممکن بود. اصلاً مادر با بچهی تازه متولدشده چطور از راههای صعبالعبور به شهر بیاید و برای او مدرک هویتی بگیرد؟ این باعث بی تابعیت و بیهویت ماندن نوزاد میشد. با پیامکی که ریشسفید روستا به مرکز میفرستاد حداقل تولد کودک در دستگاههای دولتی ثبت میشد. مشکلی که در ایران خودمان هم وجود دارد ولی کسی به فکر حل این مشکل نیست...
یکی دیگر از کاربردهای «رپیداس ام اس» به هنگام حوادث طبیعی مثل زلزله بود. در ناحیهای که جمعیت متراکم ندارد و روستاها دور از هم هستند امدادرسانی و عرضهی کمکهای اولیه بسیار دشوار است. اما با پیامک تقاضای کمکها قابلکنترل و پیگیری میشوند. ساختار ساده است. مرکز مخابراتی یک ناحیه تمام شماره موبایلهای آن ناحیه را میشناسد. فقط کافی است قبل از وقوع حادثه این اطلاعرسانی و آموزش صورت گرفته باشد که بعد از وقوع حادثه وضعیت خودتان را به یک شمارهی خاص پیامک کنید. مثلاً اینکه اسم روستایتان چیست و به چه چیزهایی نیاز دارید. اینکه مرکزی برای دریافت پیامکها وجود داشته باشد خیلی مهم است. وگرنه بهصورت پراکنده این امر صورت میگیرد. بدین ترتیب در همان ساعات اولیهی وقوع حادثه یک بانک اطلاعاتی کامل در مرکز شکل میگیرد و کمکها و امدادهای اولیه کاملاً هدفمند میشوند. در همان ساعات اولیه تعداد روستاهای آسیبدیده و حجم فاجعه قابل تخمین میشود و نیازی نخواهد بود که 10-12 ساعت بگذرد و تازه ابعاد فاجعه شناخته شود.
طرح جالبی بود. من کامپیوتری نبودم. از برنامهنویسی و زبانهای برنامهنویسی (حتی پایتون) سر درنمیآورم. ولی ایده همیشه مهمتر است. یک گزارش کوتاه نوشتم و ارائه کردم به جایی، شاید که اجراییاش کنند. اما هیچ اتفاقی نیفتاد. همینکه این طرح برای یونیسف بود کافی بود تا بهش انگ امنیتی بودن بزنند و ردش کنند. ما نباید از جهان تقلید کنیم. جهان هر گونه ایدهی بر پایهی فناوری که ارائه میدهد قصدش تخلیهی اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران است. تولید داده برای سازمانهای بینالمللی جرم است. ازین حرفها...
راستش اینکه بروم خون بدهم، یا کنسرو و آب معدنی بخرم و به هلالاحمر بدهم یا با موبایلم بهحساب هلالاحمر پول واریز کنم برایم بیشتر حس شکست دارد. من میتوانستم یک طرح بزرگتر و بهتر را اجرایی کنم. اما هیچ کاری نکردم.
ممنون از مطلب بسیار عالی تون
به وب سایت ما هم سر بزنید