تغییر تغییر تغییر
یک دورهای در edx هست که 2 تا از اساتید دانشگاه کورنل آن را ارائه میکنند: تاریخ کاپیتالیسم در آمریکا.
دورهی قشنگی است. تاریخ درس دادن آمریکاییها هم مثل کتاب نوشتن و فیلم ساختنشان میماند. همهچیز را ساده و راحت میکنند. ساده، راحت و البته واضح. همینکه بیانی از یک مسئله وجود داشته باشد خودش نصف راهحل است... ایرانی جماعت پیوسته در کار پاک کردن هر نوع بیانی از مسائل است.
چه بخواهیم چه نخواهیم کاپیتالیسم اساس زندگی جهان امروز است. چه بخواهیم چه نخواهیم ملتی که اقتصاد درستودرمان نداشته باشد دین و اخلاق هم نخواهد داشت. اینکه منظور از کاپیتالیسم دقیقاً چی است، سؤال مناقشه برانگیزی است. خود اساتید این دورهی Edx هم در همان درسهای اول به این اشاره میکنند و البته سریع هم از آن میگذرند. چون که کارشان تاریخ است و بررسی تغییر تحولات و به دست آوردن الگوهای تکرارشونده و روندها.
کاپیتالیسم از منظر آدام اسمیت بازار آزاد است و از منظر مارکس یک سیستم واقعی حقوق و دستمزد برای نیروی کار و از منظر جوزف شومپیتر اجازه دادن به کارآفرینها برای نوآوریهای مخرب... ورای همهی تعریفها، اساس کاپیتالیسم بر تغییر است. به قول بعضی چپها ناف کاپیتالیسم را با بحران بریدهاند و بحران هم یعنی تغییرات پیوسته...
اما کاپیتالیسم از منظر مورخها نقطه شکست جهان مالتوسینی است.
توماس مالتوس یک کشیشی بود که حوالی سالهای 1700 به تفکر مشغول بود و کتاب مینوشت. او در باب مسائل اقتصادی هم فکر میکرد. یکی از نظریات اقتصادی جالبش در مورد پیشرفت بشریت و محدودیتهای رشد جمعیت است. میگفت که بشر میل زیادی به تولید مثل دارد. در حقیقت الگوی رشد جمعیت آدمها تصاعد هندسی است. اما میگفت آدمیزاد احمق است. چون در زمینهی تأمین غذای خودش و رسیدگی به وضعت سلامت و صلح و جنگ نکردن بهصورت تصاعد حسابی رشد میکند. جمعیت هندسی زیاد میشود، اما منابع غذایی حسابی. در نتیجه بعد از هر افزایش جمعیت یک رکود به وقوع میپیوندد و جمعیت زیادی میمیرد و همیشه رشد بشریت محدود است.
اصل و اساس حرفش این بود که بشریت عرضه ی پیشرفت اقتصادی ندارد و همیشه وضعیتش تقریباً ثابت است.
حرف او تا حوالی قرن 18 کاملاً درست بود. از نظر اقتصادی جهان طی قرنها تغییر چندانی نداشت. حدود 10،000 سال بود که بشر کشاورزی را اختراع کرده بود. یعنی حدود 100 قرن بشر توانایی تأمین خوراک را پید کرده بود. ولی سرعت تولید غذایش بهاندازهی سرعت تولید مثل و افزایش جمعیتش نبود. هی جمعیتش زیاد میشد و بعد گرسنگی فشار میآورد و جمعیتش کم میشد و نوسان و در جا زدن...
به این دوره از تاریخ دورهی مالتوسینی میگویند... دورهای که جهان تغییر اقتصادی چندانی را طی چند صد سال تجربه نکرد.
نمودارهای سرانه ی تولید ناخالص داخلی کشورهای مختلف جهان از 2000 سال پیش هم همین نکته را بیان میکنند.
وضعیت اقتصادی جهان در 2000 سال پیش (سال 1 میلاد مسیح).
1500 سال بعد هم از نظر اقتصادی همانی بود که بود:
در سال 1700 میلادی نواحی شمالی اروپا از نظر اقتصادی شروع به بهبود کرد... و این همان دورهای است که کاپیتالیسم در جهان سر بر آورد. البته اساتید دانشگاه کرنل روند پیدایش کاپیتالیسم و رشد تجارت جهانی را از سال های جنگ های صلیبی و سال های 1200 به بعد که اروپایی ها از مسلمانان حسابداری بدهکار بستانکاری و کاربرد صفر را یاد گرفتند ریشه یابی می کنند. ایتالیای 1700 از همه کشورهای جهان اوضاع اقتصادی بهتری دارد. آن هم به خاطر نوآوری های مالی ایتالیایی ها است.
در سال 1820... نظریات اقتصاد کاپیتالیستی عملیاتی شدند. انقلاب صنعتی به وقوع پیوست و آمریکای شمالی و اروپا وضعیت اقتصادیشان روزبهروز بهتر شد.:
در سال 1913، قبل از جنگ جهانی اول، جهان بهطورکلی وضعیت اقتصادی خیلی بهتری را تجربه میکند. کشورهای جهان به هم وابسته شدهاند:
بعد از دو جنگ جهانی در سال 1960 همچنان جهان روبهپیشرفت و ترقی است. نظریه مالتوس که جنگ یکی از عوامل محدودکنندهی بشری است عملاً باطل شده است. کاپیتالیسم کاری کرده است که دیگر جنگ هم جلوی پیشرفت بشریت در زمینهی اقتصادی را نمیگیرد.
در قرن بیست و یکم مردمان جهان پیوسته در حال افزایش جمعیتاند و هیچ کمبودی در خوردوخوراک ندارند و سطح رفاهشان فراتر از آن چیزی است که اجدادشان میتوانستند رؤیا کنند...
ولی خودمانیم. زندگی در جهان مالتوسینی هم عالم دیگری داشته است. جهان کاپیتالیستی یعنی جهان تغییر پیوسته. تا تو بیایی فکر کنی و دو دو تا چهار تا کنی و بسنجی همه چیز تغییر کرده... تغییر... تغییر...تغییر... جهان مالتوسینی قبل از قرن 17 تغییر چندانی نداشته. همیشه میشد ایستاد و به جهان و بشریت نگاه کرد و همه چیز را مثل یک قاب نقاشی از جلوی چشم گذراند و لذت برد. شاید هم کسلکننده بود. نمیدانم...
منبع نمودارها: https://ourworldindata.org/