این شغل دوستداشتنی
"دکتر واتسن: چه میگویی هلمز!
شرلوک هلمز: فکر میکردم تعجب کنی. مایکرافت سالی 450 پوند حقوق میگیرد. همچنان مرئوس است. هیچ جور جاهطلبی ندارد. نه نشان میگیرد، نه لقب. ولی باز هم ضروریترین آدم مملکت است.
دکتر واتسن: آخر چطور؟
شرلوک هلمز: راستش، شغل او منحصر به فرد است. او این شغل را خودش به وجود آورده است. سابق بر این هرگز چیزی شبیه به آن وجود نداشته، بعد از این هم دیگر وجود نخواهد داشت.
ذهنش از ذهن هر انسان در قید حیاتی منظمتر و منضبطتر است، و ظرفیت بسیار زیادی برای ذخیره کردن اطلاعات دارد. همان نیروهای عظیمی را که من صرف کشف جرم و جنایت کردهام، او در این شغل به خصوص به کار گرفته است.
نتایج کار همهی بخشها به او منتقل میشود. و او مرکز مبادلهی اصلی و دفتر تهاتری است که تعادل را برقرار میکند.
همهی افراد دیگر متخصصاند، ولی تخصص او در علم به همه چیز است. فرض کنیم وزیری در خصوص موضوعی به اطلاعاتی احتیاج دارد که به نیروی دریایی، هندوستان، کانادا و بحث بیمتالها مربوط میشود. میتواند در هر مورد توصیههای جداگانهی خود را از بخشهای مختلف دریافت کند، ولی فقط مایکرافت میتواند به همهی آنها توجه کند و بدون آمادگی قبلی بگوید که هر عامل چگونه بر دیگری تاثیر میگذارد.
ابتدا از او به عنوان میانبر و مایهی سهولت کار استفاده میکردند. حالا کاری کرده به یک رکن ضروری تبدیل شده است. در مغز بینظیر او همه چیز طبقهبندی شده و در یک لحظه قابل دسترسی است. نظر او بارها و بارها سیاست ملی را تعیین کرده است.
تمام زندگیاش همین است. به هیچ چیز دگیری فکر نمیکند مگر وقتی به سراغش بروم و نظرش را دربارهی مشکلات کوچکم بخواهم. آن وقت است که این کار را یک ورزش فکری تلقی میکند و انعطاف نشان میدهد."
از کتاب حلقهی سرخ و پنج داستان دیگر/ آرتور کانن دویل/ ترجمهی مژده دقیقی/ داستان نقشههای بروس- پارتینگتن/ ص 48/ انتشارات هرمس
...بیست و چهار نکته درباره ی کار که کسی بهم نگفت
حجم: 264 کیلوبایت