مهم ترین مهارت
مهمترین مهارتی که نه توی دبستان یادم دادند، نه راهنمایی، نه دبیرستان و نه توی دانشگاه به نظرم سوال پرسیدن است. تمام سالهای تحصیل این ما بودیم که باید پاسخ میدادیم. تمام هم و غم این بود که ما بتوانیم به سوالها جواب بدهیم و وقتی تعداد سوالهای کمتری را میتوانستیم جواب بدهیم، آدم احمقتری محسوب میشدیم.
داشتم توی داستانهای سازمان جهانی یونیسف پرسه میزدم که بار دیگر یادم آمد چه مهارتی را یاد نگرفتهام...
یونیسف یک زیرساخت ارتباطاتی در 22 کشور جهان راه انداخته به اسم یو- ریپورت (u-report). ساختار سادهای دارد. یک ساز و کار ارسال و دریافت رایگان اسمس برای نوجوانان کشورهای در حال توسعه و توسعه نیافته است. (مثلا همین همسایهی بغلی ما، پاکستان هم برای نوجوانانش این ساز و کار را راه انداخته.) بیشتر موبایلهایی که نوجوانان این کشورها دارند، موبایلهای هوشمند هم نیستند. (بیشتر این 22 کشور آفریقاییاند. اصلا غیرآفریقاییها هم مثل ایرانیها اینقدر گوشی باز نیستند که...) یو-ریپورت اصلا از زیرساخت اینترنت استفاده نمیکند. ساز و کاری است که در آن نوجوانان اگر به مشکلی برخوردند با اسمس گزارش میدهند. تلگرافی و کوتاه. یا اسمسهای کوتاهی برایشان میآید و آنها هم جواب میدهند. برای من اول این جای سوال بود که یک سیستم اسمس ساده مگر چهقدر میتواند کارایی داشته باشد؟ باز اینترنت و کانال و فیلم و عکس یک چیزی...
بعد، انباشته کردن اطلاعات دریافتی از این اسمسها برای تصمیمگیریها و راهکارهای کلان این کشورها برایم جالب آمد. یک جور دادهکاوی. و بعدش دیدم هنر اصلی، در دادهکاوی و کار مهندسان کامپیوتر نیست. هنر اصلی در ذهن آدمهایی است که بلدند سوال بپرسند...
در کشور اوگاندا یک گونه از طاعون خیلی قربانی میگیرد. بعد یونیسف طرح یو-ریپورت را برای چند هزار نفر از نوجوانان سراسر کشور اوگاندا فعال کرده بود. یک سوالی را هم به جامعهی مخاطب ارسال میکرد و در انتظار جواب میماند: آیا رنگ برگهای درخت نوع فلان (یک نوع درخت بومی اوگاندا) در اطراف محل زندگی شما تغییر کرده؟ بعد از روی جوابهای بله و خیری که نوجوانها میفرستادند، یک نقشه تهیه میکرد. اگر تعداد بلهها از یک حدی در یک ناحیه زیادتر میشد، آن ناحیه مشکوک به شیوع طاعون میشد. نیروهای پیشگیری را سریع گسیل میکرد تا تعداد قربانیها زیاد نشود.
یک سیستم اسمسی خیلی ساده، جان هزاران نفر را فقط با طرح یک سوال هوشمندانه داشت نجات میداد...