کنفرانس بین المملی
هشتمین کنفرانس ملی و دومین کنفرانس بینالمللی مدیریت دانش، 4 و 5 اسفند برگزار شد. مکانش کتابخانه ملی ایران بود. تا به حال کتابخانه ملی نرفته بودم و فکر کنم از برنامههای سال 95م این باشد که هر روز عصرها یک زیارتی آنجا داشته باشم و کارهایم را منظمتر و روی روالتر پیگیری کنم.
برای کنفرانس مقاله داده بودیم. مقالهی خاصی نبود. یک مرور ادبیات از دانش مشتری در شرکتها و بعد یک مدل که گرتهبرداری از یکی از همان مرور ادبیاتها بود و چیزکی به آن اضافه کرده بودیم. واحد طرح و توسعه در حال اجرای آن مدل بودند. و ما هم دو صفحه در مورد اجرا گزارشوار نوشته بودیم و چکیده و منابع مراجع بسته بودیم به تنگش و فرستاده بودیم. برای ارائه شفاهی پذیرفته شده بود. میان برخورد دوگانهی رییس روسای شرکت (یک معاونتی موافقت کرد که برویم و پول شرکت در کنفرانس را هم از جیب شرکت داد و یک مدیر بالادستیای مخالفت کرد که کجا میخواهید بروید و تیکه بارانمان کرد که شما فقط به فکر خودتان هستید و نباید بروید و کار دارید شما اینجا و این چیزها به درد شرکت نمیخورد...!) روز اول را رفتیم.
سخنران افتتاحیه چهرهی ماندگار مدیریت و پدر مدیریت دولتی در ایران بود: سید مهدی الوانی. از مدیریت دانش صحبت کرد و انتقاد کرد از رویکرد نرمافزاری کردن همه چیز. اینکه مدیران با نرمافزاری کردن همه چیز هنر تصمیمگیری را دارند از خودشان سلب میکنند و به کامپیوترها میسپرند.
تنها چیزی که باعث عنوان بینالمللی همایش شده بود، حضور رییس مدیریت دانش شرکت تاتای هند در کنفرانس بود: آقای دوسون کروتیونتی. توی سایت کنفرانس اسم چند نفر خارجکی دیگر را هم زده بودند. ولی روز کنفرانس فقط همین آقای هندی در مراسم حاضر شد و سخنرانی کرد. انگلیسی را به لهجهی شیرین هندی صحبت میکرد. به حرفهایش گوش دادیم. اسلایدهایش جالب بودند. از ورزش آیکیدو صحبت کرد و رابطهی آن با اجرای مدیریت دانش. آی یعنی به هم پیوستن و هماهنگ شدن، کی یعنی انرژی درونی، و دو یعنی راه و روش. سه مرحلهی اجرای مدیریت دانش هم مثل ورزش آیکیدو هستند... روز دوم هم در مورد تجربهی 20 سالهی اجرای مدیریت دانش در گروههای مختلف شرکت تاتا (از خودروسازی تا فولادسازی و هتلسازی) یک ساعتی صحبت کرد. مرد جالبی بود. ازش یاد گرفتم که لهجهی انگلیسی به هیچ وجه اهمیتی ندارد. تو فقط بتوانی پشت سر هم کلمات را به هم وصل کنی کافی است. همه جای دنیا حرفت را میفهمند. لهجهی هندی هم که داشته باشی عیب نیست. حسن هم هست... شرکت تاتا هم خیلی جالب بود، این که ماشین تاتا نانو در بازارهای جهانی 2000 دلار قیمت دارد (حدودا 7 میلیون تومان) و آنقدر کیفیتش بالا هست که فروش بالایی در سراسر جهان داشته باشد،فقط به خاطر قیمت ارزان نیروی کار در هند نیست. خیلی مهارتهای مدیریتی و به قول ایرانیها تزئیناتی دیگر هم هستند که تاثیر دارند... ولی فقط همین بود. یک آقای هندی باعث بینالملی شدن کنفرانس شده بود. ارائهدهندگان همه ایرانی بودند. 3-4 نفر مقالههایشان را به زبان انگلیسی فرستاده بودند. که آنها هم موقع ارائه فارسی حرف میزدند و میگفتند که فکر کردیم کنفرانس بینالمللیه جوگیر شدیم! ما که فارسی بودیم و فارسی هم فرستادیم و فارسی هم ارائه دادیم رفت. (من نویسنده اول نبودم و زحمت ارائه هم با من نبود دیگر!)
روز دوم را کامل نتوانستم بروم. حال و حوصلهی تیکهی لنترانی شنیدن نداشتم و ماندم سر کار. (با خودم هم تصمیم گرفتم که منبعد برای مدیریت دانش شرکت کاری نکنم. حالا خرج کنفرانس را دادند که دادند. هی تیکه بشنوم که به درد نمیخوردی و الکی کار میکنی و اینها ارزشش را ندارد.) بعد عذاب وجدان گرفتم که پولم را دادهاند. 2 ساعت دیگر هم رفتم و چند تا ارائه را شرکت کردم. یک ارائه که خیلی مشتری داشت در مورد معرفی اجرای بیگ دیتا در سازمانها و دولتها بود. فقط یک معرفی بود. در این حد که فکر کنم گوگل در اولین جست و جوها همان مطالب را بیاورد. ولی مخاطبان کنفرانس (عموما مدیران شرکتهای بزرگ و کوچک ایرانی (از شرکتهای وزارت نفت تا شرکتهای آی تی و نرمافزاری)) به شدت خوششان آمد. هیچ چیز خاصی نبود. فقط باکلاس بود.
یک چیزی را تا اینجای کار متوجه شدهام: کلمات با کلاس.
مدیران عموم شرکتهای ایرانی (چه دولتی و چه خصوصی) از روشهای نوین مدیریت فقط اسمها را دوست دارند. بعد در حرفهایشان این اسمها را تکرار میکنند و خیل عظیمی تحسینشان میکنند که چهقدر شما باسواد و به روزید. و خودشان هم هوا برشان میدارد که چهقدر من باسوادم. در اجرا همان مدیریت بریز بپاش کمونیستی قرن بیستمی را ازشان میبینی. مثلا در بیمه، یکی از کلمات باکلاس که از دهن همهی مدیرها درمیآید مدیریت ریسک است. بعد مینشینی پای صحبتشان از 100 تا 98 تایشان عمرا اگر روشی چیزی بدانند. مبانی ریاضی مدیریت ریسک که اصلا و ابدا. مبانی تشریحی هم به صورت کلی و ویکیپدیایی... این که جوانکی با انگیزه و اهل خواندن برود این کلمههای باکلاس را از بیخ و بن بشناسد و مبانی ریاضی و غیرریاضیاش را دربیاورد برای مدیران ارزشی ندارد. مهم فقط حرف زدن است.
هیچی. همان موقع توی کنفرانس ویرم گرفت که بروم بیگ دیتا و دادهکاوی و این چیزها را از سایت edx یاد بگیرم. ولی بعد به این فکر کردم که ببین پسر خوب، حد بالا همین ارائهای بود که دیدی. نتیجهاش هم این خواهد بود که فردای روزگار چند تا مدیر برای تصمیمهایشان ادعای بیگ دیتا و دادهکاوی میکنند. بعد دیگر مد میشود. هر کسی بگوید بیگ دیتا نماد باسوادی و چیز بلدی میشود. در همین حد...
غروبش مراسم اختتامیه را هم رفتیم. گفتند شما مقالهی برتر کنفرانس شدهاید. خودمان خندهمان گرفت. بعد منتظر شدیم که خبرش را توی سایتشان بزنند که نزدند. منتظر شدیم حداقل سرتیفیکیتی چیز با کلاسی بدهند که تا الان ندادند. جایزه هم نداشت.
تقدیرنامه را زدیم زیر بغلمان از کتابخانه ملی زدیم بیرون. دم غروب بود. آقای هندی تک و تنها آن طرفتر ایستاده بود و داشت از خودش جلوی کتابخانه ملی سلفی میگرفت. یک لحظه یک جوریم شد. بندهی خدا، تنها و غریب داشت از خودش عکس میگرفت. بعد منظرهی پشت سرش هم منظره نبود آخر. آن گودبرداری عظیم کنار کتابخانهی ملی، آن جا ایستاده بود داشت از خودش عکس میگرفت. Have a good time ی پراندیم و ازش خداحافظی کردیم.
کل پست رو خوندم البته :)