کتابخوانی یک شغل واقعی میشد, پول میدادند تا مطالعه کنیم!
وبسایت معروف "گودریدز" در یک نظرسنجی همگانی سوالی را درباره آرزوی کتابدوستان مطرح کرده و پاسخهای برگزیده را که بعضا خواندنی و قابل تامل هستند، منتشر کرده است.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، «چه میشد اگر کتابخوانها دنیا را به دست میگرفتند؟»؛ این سوالی است که این وبسایت نامآشنا از مخاطبانش در فیسبوک و توییتر پرسیده است. علاقهمندان به کتاب از سرتاسر جهان به این سوال پاسخ دادهاند.
به گزارش این وبسایت، جواب 25 نفر در این نظرسنجی برگزیده شده است. بعضی از این پاسخها قابل تامل هستند و شاید بدون حکمفرمایی کتابخوانها بر جهان هم عملی باشند. در زیر جملههای منتخب را میخوانید:
1- هر روز بارانی، روز «در خانه بمانید و یک کتاب بخوانید» نام میگرفت.
2- مقیاس زندگیمان فصلهای کتاب میشد، نه دقایق. مثلا: من بعد از خوردن قهوه و دو فصل آنجا خواهم بود.
3- در هر گوشه شهر یک کتابخانه میگذاشتیم... به بیان دیگر یک کتابخانه در هر کافه.
4- به ازای خرید هر کتاب چاپی، یک نسخه دیجیتالی به رایگان دریافت میکردیم.
5- جای مسابقههای تلویزیونی را برنامههای قصهخوانی میگرفت و چیزی به نام «پلیس گرامر» به واقعیت میپیوست.
6- بودجه کافی به کتابخانهها و مدرسههای دولتی اختصاص مییافت.
7- روز رونمایی از کتابها تعطیل رسمی میشد!
8- «فرشته دندان» به جای پول، کتاب زیر بالشمان میگذاشت. (این جمله اشاره دارد به افسانه «فرشته دندان» که بسیاری از کودکان کشورهای انگلیسیزبان به آن اعتقاد دارند. وقتی بچهای دندان شیری خود را از دست میدهد، آن را زیر بالشش میگذارد و بر این باور است که «فرشته دندان» شبانه دندان را برمیدارد و جای آن مقداری پول برایش میگذارد.)
9- گروههای کتابخوانی جای احزاب سیاسی را میگرفتند.
10- وقت اداری علاوه بر ساعت ناهار، یک ساعتِ مطالعه هم در نظر گرفته میشد.
11- کتابخانهها هرگز چندجلدیهایشان را گم یا جابهجا نمیکردند.
12- همه صرفنظر از ملیت، جنسیت و وضعیت اقتصادی و غیره میتوانستند باسواد شوند و به کتاب دسترسی داشتند.
13- فروش چای سر به فلک میکشید.
14- یک مسیر جدا برای تردد کتابخوانها در خیابان درنظر گرفته میشد.
15- آنقدر درگیر کتاب خواندن میشدیم که دیگر وقتی برای جنگ نداشتیم.
16- کتابخانهها شبانهروزی میشدند.
17- از واحدهای انگلیسیزبان و کلاسهای با مدرک رسمی حمایت بیشتری میشد.
18- تعداد شبکههای تلویزیونی به شدت کاهش پیدا میکرد.
19- کتابخوانی یک شغل واقعی میشد! پول میدادند تا مطالعه کنیم!
20- به جای هر کتابی که چاپ میشد، یک درخت کاشته میشد.
21- به جز جیغهایی از سر شادی و ترس و آه و نالههای کشدار، دنیایی ساکت و پر از صلح داشتیم.
22- این جمله دلیل موجهی برای یک روز مرخصی گرفتن میشد: تا صبح بیدار بودم تا کتابم را تمام کنم.
23- در جهان جهل کمتر و شکیبایی بیشتری داشتیم.
24- هاگوارتز (مدرسه جادوگری در مجموعه رمانهای «هری پاتر» به قلم «جی.کی. رولینگ) یک مدرسه واقعی بود، میانزمین (سرزمین افسانهای در کتابهای «ارباب حلقهها» و «هابیت» نوشته «جی.آر.آر. تاکلین») تاریخ دنیای ما بود و همه چیز مثل سرزمین عجایب «آلیس» بیمنطق بود.
25- کتابفروشیها هم چرخ خرید داشتند.