محکومین
زندگی کارمندی. سبکی از زندگی که باید مطابق با قانون کار بگذرانی: گذراندن 44 ساعت در هفته در یک محیط کاری. این کار میتواند عنوان مهندسی بگیرد یا عنوان حسابداری یا اپراتوری یا هر چیزی. سر و ته همهشان یکی است. مهندس طراح و حسابدار و کارشناس امور اداری همه کارمندند. همهشان 44 ساعت در هفته در محل کار باید کار کنند. محل کار یک ساختمان است با چند اتاق یا چند پارتیشن و چند میز و کامپیوتر و چند نفر آدم. آدمهایی که عموما لیسانسه و فوقلیسانسهی دانشگاههای این بوم و بر اند. این آدمها مجموعهای از روابط را شکل میدهند. کارهایشان را انجام میدهند. کارهایی که سخت نیستند. آساناند. به تمرکز چندانی نیاز ندارد و به خاطر همین با همدیگر زیاد حرف میزنند. زیاد حرف میزنند اما رفیق جینگ هم نمیشوند. عموما مجموعهی صحبتها از 3 چیز فراتر نمیرود: 1- حرف زدن در مورد کار کارمندی و 44 ساعت در هفته و یکنواختی و روزمرگی 2- غر زدن در مورد حقوقی که سر ماه میگیرند و کم بودنش 3- صحبتهای خالهزنکی در مورد همکاران غایب
زیراب زدن و تلاش برای ارتقای شغلی و خود را کاربلد جلوه دادن و من خوبم و پاچهخواری از مقامهای مافوق هم پیشپاافتاده است دیگر...
جدایی یا درهمآمیختگی بین زندگی کاری و زندگی شخصی در سبک زندگی کارمندی است که قابل تصمیمگیری میشود.
بعضیها میگویند آدم کارمند باید تمام خستگیها، مسائل فکری، روابط کاری و تنشها و همه و همه را وقتی کار روزانهاش تمام شد توی محل کارش جا بگذارد و با رویی گشاده، با شخصیتی دیگر به خانه برگردد. میگویند که آدم کارمند میتواند یک زندگی دوگانه داشته باشد. صبح تا عصر یک کار روتین و عصر تا نیمهشب یک زندگی پرهیجان. یا اصلا یک کار دیگر. کاری که شاید روزگاری با رونق گرفتنش جای کار اول را هم بگیرد. اگر هم نگرفت، همین که دل آدم را خوش کند کافی است. یک زندگی دوگانه یا چند گانه.
بعضیها هم میگویند آدم موفق و شاد کسی است که کارش از زندگیاش جدا نباشد. آدم موفق آن قدر کارش را دوست دارد که حتا بیش از ساعات موظفی در محل کار میماند. حتا وقتی از محیط کار خارج شد باز هم مسائل کاری ذهنش را مشغول کنند و او از حل کردن مسائل کاری در نیمهشب، در میان خواب لذت ببرد.
کدام یک؟!
راستش تعریف دوم خیلی آرمانیتر و قشنگتر است. اما به نظر من اجبار 44 ساعت در هفته آن را مضحک میکند. اگر عشق باشد، اجبار دیگر معنایی ندارد. ولی اجبار هست. خیلی هم هست. محیطهای کارمندی و سازمانی در ایران، محیطهای قدردانی نیستند. آدمهای تازهکار با جان و دل کار میکنند تا باتجربه میشوند. اما میزان قدردانی سازمانها و شرکتها از آنها به اندازهی زحماتشان نیست. بیکاری بیداد میکند. کوچکترین ناز و تنعمی از سوی آدمها با حکم اخراج و وارد کردن یک آدم جدید روبهرو میشود. کارها هم آنقدر تخصصی نیستند که کسی بتواند ناز کند. راستش من تا به حال سازمانی و محیطی را ندیدهام که در آن کارمندان احساس مالکیت داشته باشند. راستش توی ایران به جز آقازادهها و از ما بهتران و بسیجیهای دانشگاه کسی را ندیدهام که حس مالکیت داشته باشد. مثلا خود من. همین الان که دارم اینها را مینویسم هیچ گونه حس مالکیتی به کلمهها و فکرهایم ندارم. نمیتوانم داشته باشم... کسی این حق را به من نمیدهد که اینها برای من هستند... کارمندها و سازمانها هم همینطورند. و وقتی چیزی برای تو نیست چرا باید با جان و دل کار کنی؟ آیا با اسب داستان مزرعهی حیوانات نسبتی داری؟!
مخلص کلام این که من هم هوادار نظریهی جدا بودن زندگی کاری و خصوصی هستم. خیلیها با من همنظرند. میتوانم اکثریت جماعت کارمند دوست ندارند که استرسهای بیهودهی محل کارشان را با زندگی شبانهشان در هم بیامیزند. جدایی... دوری و دوستی... رفیقی دارم که یک ضربالمثل را بارها برایم تکرار کرده است: "آدم جایی که پول درمیآورد، دول درنمیآورد." ضربالمثلی قاطع در باب جدایی زندگی کاری از زندگی خصوصی یک کارمند.
اما... به نظرم دنیای قشنگ نو به سمت دیگری دارد میرود. کارمندها از صبح تا عصر کار میکنند. از عصر تا شب را توی ترافیک برای بازگشت به خانه میگذرانند. و شب تا نیمهشب را هم در آغوش موبایلهایشان. عکسهای اینستاگرام همکارانشان را میسکند تا اطلاعات بیشتری از او به دست بیاورند. گروپهای تلگرامی تشکیل میدهند. گروههایی که رییس و روسا هم هستند و بحثهای تخصصی کاری میکنند و در مورد فلان چیز نظر میدهند. (این چیز خوبی به نظر میرسد. یک اتاق فکر برای شنیدن پیشنهادهای تمام پرسنل!) اما از دل هر گروه چند زیرگروه دیگر هم به وجود میآید. بحث کوچولویی درمیگیرد. خانمی همنظرهایش را توی یک گروه تلگرامی دیگر جمع میکند تا تصمیم بگیرند که علیه فرد مخالف چه بگویند. از دل گروه تخصصی گروهی دیگر شکل میگیرد که در مورد دوسدختر کارمند تازهوارد آمار بگیرند. خانم فلانی گروه تخصصی را لیو میدهد. همه خوابشان میگیرد و موبایل در آغوش به خواب میروند. موبایلی که تا صبح هر چند دقیقه میلرزد و خاموش میشود و میلرزد و خاموش میشود...
فردا صبحش: اولین صحبتها در مورد لیو دادن خانم فلانی است و این که ph کدام یک از کارمندان است و عکس خانم فلانی و لباسش چهقدر قشنگ است و...
در عمل آدمهایی که در 8 ساعت کار روزانه هم را هر روز هر روز میبینند، 8 ساعت بعدی شبانه روزشان را هم با موبایلهایشان در کنار هم میگذرانند... یک دایرهی عاشقانه از کار.