...
هیچ وقت حاضر نبود ازش عکس بگیرم. عکس 2نفره که هیچ. هر وقت دوربین به دست میشدم فرار میکرد و از کادر خارج میشد و دوست نداشت. از من بیشتر فاصله میگرفت. میگفت دوست ندارد خاطره شود. دوست ندارد بعدها این عکسها معنا شوند. بدون عکس بهتر است. بدون عکس رنجش کمتر است... نمیفهمیدم چرا اینها را میگوید.
ولی ما با هم یک عکس 2نفره داشتیم. یک عکس دو نفرهی خیلی زیرپوستی که اولش اصلا نفهمیده بودم تنها عکس 2نفرهمان است. همان موقع که روبهروی شیشهی محافظِ ژیان برادران امیدوار ایستاده بودیم و من از شعار پشت ماشین عکس گرفته بودم. همان موقع او کنارم ایستاده بود و دو تایی کنار هم روی شیشه همراه با دار و درختهای پشتمان آینه شده بودیم. خیلی محو آینه شده بودیم. در نگاه اول عکس شعار پشت ماشین برادران امیدوار بود. ولی وقتی زوم میکردی من را و او را خیلی محو و نامحسوس میدیدی که کنار هم ایستاده بودیم و داشتیم به ماشین نگاه میکردیم.
تنها عکس 2نفرهمان بود.
امروز که آن عکس را از دست دادم تا فیها خالدونم سوخت. وقتی دیگر به حافظهی اس دی دسترسی نداشتم تنها چیزی که از بین آن 10گیگ اطلاعات حسرتش به جانم ماند آن عکس بود. راضی نبود. تنها عکسم از او هم از دست رفت تا هیچ وقت نفهمم که رنجش کمتر است یعنی چه.