Mr ROALD DAHL
تحفهی امسال من از نمایشگاه کتاب یک مجموعهی نسبتا کامل از کتابهای رولد دال بود. این انتشارات جنگل از آن دزدهای باکلاس و بیضرر و خیلی هم بافایدهی صنعت نشر ایران است. و آن قدر زورش پر زور است که برخلاف ناشرهای تیراژ 500تایی، خیلی تر و تمیز 40 درصد تخفیف هم میداد. کتابهای تافل و جیآرئیاش در صدر فروش بودند. اما یک گوشهاش هم افستهایش از برترین رمانهای انگلیسی را میفروخت. پک رولد دال، مجموعهای از 14 کتاب نوجوان رولد دال را میفروخت 36هزار تومان. همهی کتابها را در نوجوانی خوانده بودم. ولی مواجهی دوباره با رولد دال به زبان انگلیسی و دیدن نقاشیهای کوئنتین بلیک به صورت اصلی جذابیت دیگری بود.
امروز نشستم به خواندن انگشت جادویی. حال خوبی دست داد. رولد دال سلطان انتقام از آدمهای نفرتانگیز است. آدمهای بی وجدان را باید داد به رولد دال تا جوری توی قصهها و داستانهایش آنها را مچاله کند که جگر آدم حال بیاید. انگشت جادویی یک بار دیگر بهم یک حال خوب داد.
بچه که بودم میگفتند سیدها را نباید اذیت کرد. جدشان میزند به کمر آدم. همیشه سیدها برایم یک حالت جادویی داشتند. انگار سیدها اشعهای دارند که بقیه ندارند. سیدها اگر اذیت شوند، اشعهشان به کار میافتد و مردمآزار را مثل داروی معجزهگر جورج بالا و پایین میکنند، کوچک و بزرگش میکنند، به در و دیوار میکوبیند، او را از آدم تبدیل به اردک میکنند. آرزو به دل ماندم که همچه اشعهای را ببینم. کتاب انگشت جادویی دقیقا همین اشعه بود. دختری که وقتی خیلی عصبانی میشود، آدمهای نفرت انگیز را تبدیل به جک و جانور میکند...
رولد دال حتما توی بهشت است. وقتی کسی بتواند جوری کتاب بنویسد که حال آدمها را جا بیاورد باید توی بهشت باشد...