شهر فرهیخته؟!
متروی تهران آنقدرها هم بد نیست. شاید در ساعات اوج رفت و آمد تبدیل به جنگل آمازون با تمام وحوشش شود, ولی در مجموع بد نیست. همه جای دنیا همین است. در ساعات اوج ترافیک مترو جنگل آمازون است و آدمها هم قبیلههای آدمخوار. دستفروشهای مترو آزاردهندهاند. واقعا آزاردهندهاند. ولی این آزار خواست خود مسافران است. خواست همان عدهی کثیری است که وقتی داشتند دستفروشها را بگیر و ببند میکردند آه و واویلا راه انداختند و کمپینهای اعتراضی راه انداختند و خب این را هم میشود تحمل کرد. طبق شنیدهها و مقایسهها متروی تهران آن قدرها هم بد نیست. ایستگاهها تمیزند. آدمهای مست و الکلی گوشهکنارهای ایستگاه نمیلولند. و خود واگنها... آنها هم تمیزند. در مقابل متروهای نیویورک واقعا حس بهتری به آدم میدهند. چیزی که برای من قابل افتخار است خود واگنهای مترو است. واگنهایی که کیلومترها از شرقیترین و شمالیترین نقاط تهران به غربیترین و جنوبیترین نقاطش و بالعکس میروند و میلیونها نفر را جابهجا میکنند و باز هم تمیز میمانند. تو کفشان آشغال نمیبینی. چند سال است که مسافر خطوط میانهی این شهرم و این که میبینم در حرکتم از شرق به غرب تهران و بالعکس, واگنها تمیز و بدون آشغال میمانند حس خوبی دارم.
ولی... این روزها که شهر تهران خوشحال از برگزاری نگارخانهای به وسعت یک شهر است و غمپز فرهیختگی از همین الان صدایش بلند شده, دیدن صحنههایی همچو عکس بالا دارد نگرانم میکند. این که در چند ایستگاه مانده به آخر که مترو از پاهای مسافران خالی میشود, ببینی قوطی رانی باقی مانده و آشغال برایم طبیعی نیست. برایم نگران کننده است...