عجز
"در زبان چینی کلمهی عمو فقط بر عمو بودن یک فرد دلالت نمیکند. برخلاف زبان انگلیسی که عمو و دایی یکی است، در زبان چینی وقتی میخواهیم بگوییم عمو، باید مشخص کنیم که کدام عمو. این عمو از چه طریق با ما فامیل است، از طرف مادری یا از طرف پدری. بعد باید مشخص کنیم که این عمو از پدر ما بزرگتر است یا کوچکتر.
در حقیقت زبان چینی گویندهاش را مجبور میکند که در مورد شخص عمو دقیق باشد و دقت کند.
در زبان انگلیسی در مورد زمانهای حال و آینده و گذشته اصطلاحات مشخص و مجزایی وجود دارد. در حالی که در زبان چینی افعال حال و آینده و گذشته شبیه هماند.
کیث چن با مطالعات اقتصادیاش توانسته یک هم بستگی بین این ویژگی زبانها و ویژگیهای اقتصادی چینیها و انگلیسیها پیدا کند. چینیها نسبت به انگلیسیها در مصرف پول و ذخیره کردنش بهتر عمل میکنند. چرا؟ چون زبان انگلیسی با افعال مشخص و متمایزش باعث میشود که برای مردمانش حال و آینده و گذشته چیزهایی دور از هم باشند. در حقیقت زبان انگلیسی این حس را انتقال میدهد که آینده خیلی دورتر از زمان حال است و انگیزهی ذخیره کردن و گذشتن از خوشیهای زمان حال را کم میکند. در حالی که برای یک چینی زبانش این حس را به او انتقال میدهد که آینده خیلی نزدیک است و باید برای آن چاره اندیشی کرد.
بومیهای استرالیا برای جهت چپ و راست از دستهایشان و کلمات چپ و راست استفاده نمیکنند. آنها به جای چپ و راست میگویند شمال شرقی و جنوب غربی. با استفاده از این دو جهت جغرافیایی است که دو جهت دستهایشان را مشخص میکنند. این روی فکرشان چه تاثیری گذاشته؟ معیار را خودشان قرار نمیدهند. خودبین نیستند. در مکانهای ناشناخته در خودشان گم نمیشوند. حتا در مکانهای ناآشنا هم سریع شمال شرقی و جنوب غربی را تشخیص میدهند.
در زبان انگلیسی وقتی گلدانی میشکند حتما مشخص میکنند که چه کسی گلدان را شکسته. ساختار زبانی انگلیسیها را مجبور میکند که فاعل کار و مسئول شکستن گلدان را مشخص کنند. در حالی که در زبان ژاپنی و اسپانیایی حتا با معلوم بودن فاعل باز هم میگویند گلدان شکست. زبان مجبورشان میکند که فاعل و مسئولی برای این کار پیدا نکنند. یک ویدئو را به چند انگلیسی و ژاپنی نشان دادند که تویش افراد مختلف خراب کاری میکردند. بعد از پایان ویدئو میپرسیدند که چه کسی چه گندی زده. انگلیسیها در تشخیص درست خراب کارها به مراتب بهتر از ژاپنیها عمل کردند.
مردمان زونی (از بومیهای مکزیک) برای رنگهای زرد و نارنجی یک کلمه به کار میبرند. در سال ۱۹۵۴ در یک کار مردمشناسانه مشخص شد که این مردمان در تشخیص رنگهای زرد و نارنجی مشکل دارند. در زبان روسی برای آبی کم رنگ و آبی پررنگ دو کلمهی جدا به کار میرود. در سال ۲۰۰۷ در یک تحقیق مشخص شد که روسها در تشخیص طیفهای رنگ آبی از انگلیسیها به مراتب بهتر عمل میکنند.
در زبان عبری در همه جا کلمهها جنسیت اشخاص را مشخص میکنند. در حالی که در زبان فنلاندی کلمات به هیچ وجه بر جنسیت اشخاص دلالت ندارند. طی یک تحقیق مشخص شده که یهودیها به طور متوسط یک سال زودتر از سن معمول بلوغ به تشخیص زن و مرد میرسند. در حالی که فنلاندیها عقب ترند...
@@@
اینها را از ارائهی کیث چن در سایت تد (چگونه زبان میتواند روی روش فکر کردن ما تاثیر بگذارد؟) خواندم. جالب بود. به این فکر کردم که چه قدر کم در معرض زبانهای دیگر و طرز فکرهای دیگر قرار گرفتهام و چه قدر از طور دیگری به جز فارسی فکر کردن عاجزم...