فوقلیسانس به مثابهی دستمالتوالت سرکارگرها
1-سومین همایش بینالمللی اقتصاد ایران در آبان ماه امسال در دانشگاه بوستون برگزار شد. گزارش این همایش را میتوانید اینجا بخوانید. در بین مقالههایی که در این همایش ارائه شد مقالهی مشترک دکتر غلامرضا کشاورز حداد از دانشگاه شریف و آقای نادر حبیبی از دانشگاه براندایس موضوع جالبی داشت: وقوع پدیدهی "آموزش بیش از حد" در بازار کار ایران و تاثیرات آن.
یک مقالهی اقتصادسنجی جالب با استفاده از آمار سالانهی درآمد و مخارج خانوار در ایران طی سالهای 1990 تا 2012. اصل مقاله را میتوانید از اینجا بخوانید. این نوشته خلاصهای از این مقاله است.
2- آموزش بیش از حد پدیدهای است که در بسیاری از کشورهای در حال توسعه و یا توسعهیافته در جهان اتفاق افتاده و میافتد. پدیدهای که در آن افراد با مدارک تحصیلی عالیه نمیتوانند کاری متناسب با میزان تحصیلاتشان پیدا کنند و یا بیکار میمانند یا این که در حوزهای غیرمرتبط با تحصیلاتشان مشغول به کار میشوند.
در ایران پس از تب کنکور لیسانس چند سالی است که تب کنکور فوقلیسانس و دکترا خواب بسیاری از جوانان را آشفته کرده است. افراد با مدرک لیسانسشان کار پیدا نمیکنند و به دانشگاه برمیگردند تا شاید با مدرک فوقلیسانس شانس یافتن کار را برای خودشان بیشتر کنند. (آیا کار درست است؟ مقالهی آقای کشاورز و حبیبی پاسخی به این سوال است.)
در سال 1970 تعداد دانشجویان ایران 67هزار و 282 نفر بود. در سال 1991 این تعداد به 514هزار نفر رسید و در سال 2014 ایران 4میلیون و 367 هزار و 901 نفر دانشجو داشت.
با وقوع انقلاب اسلامی دانشگاههای ایران به خاطر انقلاب فرهنگی 3سال تعطیل بودند. بعد از آن علاوه بر دانشگاههای دولتی، دانشگاههای خصوصی(دانشگاه آزاد) به ابتکار هاشمی رفسنجانی به راه افتادند. این دانشگاهها با حمایت غیرمستقیم دولت اداره میشدند. با روی کار آمدن احمدینژاد علاوه بر دانشگاه آزاد انواع دیگری از دانشگاههای غیردولتی رشد سرسامآوری پیدا کردند: دانشگاههای پیامنور و دانشگاههای غیرانتفاعی. تا سال 2005 تعداد دانشجویان دانشگاههای دولتی همواره بیش از دانشگاههای غیردولتی بود. اما از سال 2005به بعد دانشگاههای غیرانتفاعی بیشتر و بیشتر شدند.
نتیجهی آن هم افزایش شدید افراد با مدارک تحصیلی عالیه بود.
در سال 1976 نرخ بیکاری در میان تحصیلکردههای ایرانی 0.44 درصد بود. در سال 2010 نرخ بیکاری در میان تحصیلکردههای ایرانی به 19.4درصد رسید. نرخ بیکاری در میان فارغالتحصیلان دانشگاهی رشته به رشته متفاوت است. در خیلی از کشورها فارغالتحصیلان رشتههای علوم انسانی و اجتماعی نرخ بیکاری بالاتری دارند. ولی در ایران حتا فارغالتحصیلان رشتههای مهندسی و علوم تجربی هم نرخ بیکاری بالایی دارند.
در سال 2011 نرخ بیکاری فارغالتحصیلان رشتههای مهندسی 22درصد بود. فارغالتحصیلان علوم زیستی 26درصد و علوم کامپیوتر 30 درصد. رشتههای علوم انسانی و اجتماعی با نرخ بیکاری 15درصد اوضاع بهتری داشتند. البته این اوضاع بهتر علوم انسانی به خاطر نرخ بالای استخدامشان در شرکتهای دولتی بوده. رشتههای مهندسی به خاطر سیاستهای اقتصادی ضعیف دولت(تخصیص نیافتن پول حاصل از یارانههای به بخش صنعت به عنوان مثال) و کاهش فعالیتهای صنعتی با تحریمها و افزایش بیرویهی واردات به نرخ بیکاری بسیار بالایی رسیدند...
از نظر درآمدی نتایج آمارها جالب است. نمودار بالا نسبت درآمد لیسانسهها(Bachelor) به دیپلمهها، درآمد فوقلیسانسهها(Masters) به دیپلمهها و درآمد دکتراها به دیپلمهها را نشان میدهد. درآمد لیسانسه جماعت یک نسبت ثابت باقیمانده. اما درآمد فوقلیسانسه سیر نزولی داشته و درآمد دکتراها که از 1996 تا 2004 صعودی بوده، بعدش سیر نزولی پیدا کرده. که این روندها را میتوان با افزایش عرضهی افراد فوقلیسانسه و دکتردر بازار کار جامعه بررسی کرد.
3- وُدر، محقق آمریکایی در مقالهاش نشان داده که در دو دههی اخیر در جامعهی آمریکا میزان شرکت فارغالتحصیلان دانشگاهی در کارهای غیرتخصصی که نیاز به تحصیلات ندارند سیر صعودی داشته. آیا چنین روندی در ایران هم وجود دارد؟ ایران نسبت به آمریکا از نظر فرهنگی کمی متفاوت است. برای آمریکاییها کارهایی چون کارگر ساختمانی یا فروشندگی خرد و دستفروشی بار منفی یک شغل پست را ندارد. از طرف دیگر فرهنگ خانوادههای ایرانی به گونهای است که فرزندان را تا حوالی 30سالگی هم حمایت میکنند. که آمریکایی جماعت این کار را نمیکند...
آقای کشاورز و آقای حبیبی برای پیدا کردن چنین روندی و طراحی مدل اقتصادسنجیشان از آمار میزان تحصیلات مشاغل مختلف در ایران در طی سالهای 2001 و 2005 و 2009 و 2012 استفاده کردهاند. این آمار برای دستههای مختلف کاری میزان متوسط سالهای تحصیل کسانی را که در آن دستهی کاری مشغول به تحصیلاند نشان میدهد.
به عنوان مثال میزان متوسط سالهای تحصیل مدیران در سال 2001، 14.02 سال بوده. این متوسط در سال 2012 به 14.6 سال رسیده. در میان متخصصان و مهندسان در سال 2001 میزان متوسط سالهای تحصیل 15.62 سال بوده که در سال 2012 به 15.39 سال رسیده. (مدیران ایرانی از مهندسان زیردستشان تحصیلات کمتری دارند!)
اما تمرکز مقاله بر ردههای شغلی پایین جدول است. مشاغل سطح پایین که نیازی به تحصیلات دانشگاهی ندارند و در پایینترین قسمتهای جدول 2 آورده شدهاند. متوسط سالهای تحصیل طی 2001 تا 2012 برای شغلهای رده پایین به شدت افزایش یافته. بیشترین افزایش برای کارگران ابزار دقیق و کارگران غیرماهر معدن و تولید و صنعت بوده که به طور متوسط 45 درصد و 39 درصد افزایش سالهای تحصیل را داشتهاند.
نکتهی مهم این آمار افزایش درصد شاغلان با بیش از 12سال تحصیل در کارهای سطح پایینی چون خدمات و کارمندان اداری است. در سال 2012 45درصد از کارمندان اداری و 42 درصد از افراد خدماتی بیش از 12سال تحصیل داشتهاند. حدود 5درصد از کارگران کارخانهها در ایران بیش از 12سال تحصیلات دارند!
بیشترین درصد پدیدهی "آموزش بیش از حد" در دو بخش خدمات و فروشندگی است. این دو دستهی شغلی نیازی به تحصیلات عالیه ندارند، اما افراد با تحصیلات عالیه به این دو حوزه بیشتر گرایش دارند تا به حوزههایی چون کشاورزی. که این خودش برمیگردد به دید منفی فرهنگ ایرانی به سر زمین کار کردن و زراعت. تا بدان حد که با وجود درآمد بیشتر کشاورزی ملت حاضر به کشاورزی نمیشوند و به کارهای خدماتی روی میآورند.
با توجه به سالهای تحصیل دستههای مختلف شغلی و حوزههای کاری و میزان بیکاری و جغرافیای کاری شهری و روستایی و بخش دولتی و خصوصی و در نظر گرفتن عواملی چون تجربهی کاری، وضعیت تاهل و جنسیت، آقای کشاورز و آقای حبیبی مدل اقتصادسنجیشان را طراحی کردند تا به درست یا غلط بودن فرضیاتشان در مورد تاثیر تحصیلات عالیه بر افراد در بازار کار ایران پی ببرند.
نتایج مدل اقتصادسنجی آنها:
در طی دههی گذشته نسبت شاغلان با بیش از 12سال تحصیل در کارهایی که به مهارت نیاز ندارند به صورت پیوسته افزایش یافته است.
میزان "پدیدهی آموزش بیش از حد" برای زنان به مراتب بیشتر از مردان است.
پدیدهی "آموزش بیش از حد" در بخش دولتی بسیار زیاد اتفاق میافتد و افراد زیادی با تحصیلات عالیه در بخشهای دولتی مشغول به کاری هستند که نیازی به تخصص و تحصیلات عالیه ندارد. یکی از دلایل این پدیده برمیگردد به شرایط اولیهی احراز کار در بخشهای دولتی ایران که داشتن مدرک دانشگاهی را بسیار مهم میدانند.
پدیدهی آموزش بیش از حد در بخش خصوصی ایران کمتر اتفاق میافتد.
افراد با تحصیلات عالیه به خوداشتغالی روی نمیآورند و ترجیح میدهند در بخشهای خدمات و تولید در یک شغل سطح پایین که به هیچ مهارتی نیاز ندارد مشغول شوند.
رابطهی تحصیلات با درآمد: در بخش خصوصی ایران، بازده "آموزش بیش از حد" منفی است. یعنی کسی که وارد دانشگاه شده و مدرک دانشگاهی گرفته اما در حوزهی غیرمرتبط مشغول به کار میشود نسبت به کسی که در آن حوزهی کاری راه دانشگاه را دنبال نکرده درآمد پایینتری خواهد داشت. و مدرک بالاتر درآمد بالاتر را به هیچ عنوان به همراه نمیآورد!
در بازار کار ایران تجربه با درآمد رابطهی مستقیمی دارد، اما تحصیلات دانشگاهی ممکن است رابطهی معکوس هم داشته باشد...