سنگینش کن
بعضی آدمها هم تریلیاند. غول و زمخت. مغرور و آهسته. زنانه نیستند. نرم و راحت نیستند. تیز و بز نیستند. لخت و سنگین میروند. باید لخت و سنگین بروند. ولی صاحبان جاده همینها اند. همیشه هستند. گرفت و گیر دو روز تعطیلی و دو روز یشرکش خوشگذرانی سرپایی نیستند. آفتاب و مهتاب، باد و بوران، در گردنهها هزارها کیلو بارشان را میکشند و میروند و میرسند و برمیگردند و سیزیف بودن را به شکوه برگزار میکنند.
نکتهی این آدمها این است که تریلی بیبار معنا ندارد. تریلی بدون کفی، بدون کانتینر، بدون تانکر معنا ندارد. کشندهی خالی سبک است. با 10000 سی سی حجم موتور به نظر میرسد میتواند کل هر چه ماکسیما و پرادو را در شتاب و قدرت بخواباند. ولی نمیشود. نه این که پدال گازش اجازه ندهد. سبک کردن دنده از 2 به 6 بیبار کاری ندارد که.
تعادل ندارد.
تریلی بیبار تعادل ندارد. نرم و راحت نمیتواند حرکت کند. هر کیلومتر سرعت برایش حکم خطر چپ کردن را دارد. فکرش درگیر است. اعصابش خطخطی است. به کوچکترین طنزی از جا در میرود. نمیتواند حس طنز داشته باشد. باید بار بزند. باید تا میتواند سنگین شود. هر چه سنگینتر متعادلتر. تریلی جماعت از بار نمیترسد. 10تن؟ کم است. 20 تن؟ کم است. 30 تن؟ خوب است. تازه توی 30 تن است که دنده 2 با 3 توفیر پیدا میکند و صدای توربوشارژر لذت دو عالم را به این جور آدمها میدهد.